غلامرضا ترابی فرزند عبدالکریم در سی و یکم شهریور ماه سال ۱۳۴۲ در خانواده ای مستضعف و از پیروان محمد(ص) در روستایی از روستاهای بندر گز دیده به جهان گشود و در شمار خاکیان قرار گرفت. در طفولیت از نعمت عظیم پرورش در دامان مهربان مادر محروم شد و مادر دیده از جهان فرو بست و بدین ترتیب بار سنگین پرورش و تربیت فرزند چهار ساله بر دوش پدر قرار گرفت و پدر شخصاً مسئولیت رشد و پرورش وی را به عهده گرفت. پس از گذشت چند سال و اندی خداوند با ازدواج پدر، مادری مهربان به ایشان مرحمت می فرماید. در دوران آموزش ابتدائی به علت شکستگی پایش در خانه بستری می شود و در همان سال وی یکی از شاگردان ممتاز دبستان شناخته می شود. اغلب همراه و همگام پدر بود و بودن با پدر باعث می شود که وی از شخصیت اجتماعی بالایی برخورد شود.
برای تحصیل در دوره سه ساله راهنمائی به شهرستان دامغان عزیمت می کنند و پس از تحصیل دوره راهنمایی ایشان، در دبیرستان قدس دامغان در رشته ریاضی- تجربی ثبت نام می نمایند که با اخذ مدرک دیپلم در رشته علوم تجربی بلافاصله خود را جهت انجام خدمت سربازی معرفی می کنند که به علت صافی کف پا و کوفتگی استخوان پا از خدمت سربازی معاف می شوند. در همه این مدت یار و مددکار خانواده و بازوی قوی پدر به حساب می آمد و به قولی عصای دست پدر بود. بالاخره پس از قبولی در کنکورسراسری در رشته ی شیمی در بهمن ماه سال ۱۳۶۴ وارد دانشسرای عالی زاهدان می شود.
از نظر اخلاقی ایشان از صفات پسندیده برخوردار بودند و همواره خوش بیان، گرم و شاداب و خندان و در عین حال آرام و متین بودند. یکی از کارهای برجسته ایشان، کار در رشته ی موسیقی بود. ایشان موسیقی اصیل ایرانی چون نی ، تار، سه تار ، ماهور و ضرب و ... را بهترین موسیقی ها می دانست و از موسیقی های مبتذل خارجی بیزار بود. زیرا که در مکتب امام علی(ع) رشد یافته بود. ایشان در شهرستان دامغان مدتی به عنوان مرشد ورزش باستانی به یاد و عشق امام علی(ع) انگشتان معجزه گر خویش را بر پوست نوازش می داد و آوای خوش علی یا مددی را در زورخانه محلی شهرستان طنین افکن می نمود .
با وارد شدن در دانشسرای عالی دست از علاقه خویش به موسیقی اصیل ایرانی بر نداشت و اوقات خالی خود را در این جهت پر می کرد و به بررسی آنها می پرداخت. در نمایشنامه ایی که در دانشسرای عالی اجرا گردید ایشان مسئول نواختن ضرب و هماهنگی موسیقی متن نمایش بودند که اندکی بعد به همراه گروه تأتردانشجویان به تهران می روند و هنر خویش را در معرض استفاده دیگران قرار می دهند نکته ای دیگرکه لازم به تذکر است آنکه ایشان با هنرمندی دیگر از تبار عاشقان امام علی(ع) بساط الفت و مهربانی داشته و با هم در یک مکان زندگی کرده و درس می خواندند و با هم در کلاس حاضر می شدند و دوش به دوش هم در جهت سیر بسوی الی الله پیش می روند و در ترم سوم از تحصیل به همراه محمد رودکی با کاروان سپاهیان صد هزار نفری حضرت محمد(ص) در جوار دانشجویان بسیجی در تاریخ 65/10/9 عازم جبهه های نبرد نور علیه ظلمت می شوند و مردانه در صف پیکار حق علیه باطل قرار می گیرند.
آری ایشان که بعلت نقض پا از جهت پزشکی نمی توانند به خدمت سربازی بروند به عشق حق تعالی سر و پا نمی شناسند و دیوانه وار و عاشقانه راهی مسلخ عشق و دلدادگی به حق می شوند تا در صف عشاق جل جلاله قرار گرفته و کام دل رابگیرند.
عزیز از دست رفته در وصیت خویش هدف رفتن به جبهه را کاملاً توضیح می دهد و علت آن را پیروی از ولایت فقیه می داند و می گوید که «امروز دیگر نمی توان به کناری نشست ، باید برخاست در این راه گامی برداشت» و بدین ترتیب به همراه دیگر عزیزان عاشق در بزم عشق حاضر می شوند و به همراه دیگر دوستان در سنگر عشق و ایمان و اخلاص با هنرمند مهربان و عزیزمحمد رودکی بی سر و بی دست و بی پا که ابوالفضل وار و حسین وار در مسلخ عشق (منطقه عملیاتی کربلای ۵) شلمچه در تاریخ 65/10/19 به شهادت می رسند و به وصال معشوق نائل می آیند .
01 آذر 1403 / 19 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-21