شهید علی رضا هادی پور در یک خانواده متوسط ولی متعصب و مقید به اسلام دیده به جهان گشود. هدف پدر شهید از تشکیل خانواده داشتن فرزند یا فرزندانی صالح و مومن و خدمت گزار به اسلام و قرآن بوده است، لذا شهید و برادرش را از همان اوان کودکی با مسجد و نماز جماعت و عزاداری حضرت سید الشهدا مأنوس کرده و نهال ایمان و محبت به اهل بیت اطهار را در شالوده وجودشان بارور کرده اند. در هنگام تحصیل مراقبت و بررسی کافی را در انتخاب مدرسه می نمودند تا مسئولین مدرسه افراد متدین و شایسته باشند. چون در دوران کودکی علاوه بر مدرسه در کوچه هم با بچه های دیگر به طور طبیعی الفت پیدا می کنند. لذا در انتخاب دوست و رفیق هم از طرف خانواده مراقبت و دقت کافی می شد که خدای ناکرده با اشخاص ناباب همنشین نشوند و در مجامع عمومی حتی در مساجد و محافل عزاداری همیشه همراه والدین شرکت می کردند. رفتن به سینما و گوش دادن به رادیو و نگاه کردن به تلویزیون به علت برنامه های فاسد در زمان رژیم طاغوت تحریم شده بودند. پدر شهید به علت گرفتاری هایی که خودش داشته از حدود سال 1348 شب های چهارشنبه را مرتبا به مسجد جمکران و قم می رفته و پس از اداء نماز مخصوص مسجد در محل مسجد و در بیابان های اطراف مسجد در تاریکی شب به تنهایی بر روی خاک دعای توسل می خوانده و از خدا می خواسته که فرزندانش را در زمره سربازان و یاوران حضرت امام زمان(عج) قرار بدهد که پس از شنیدن خبر شهادت علی رضا، سرور حاصل از اجابت دعا تسلی بخش خاطر داغ دیده پدرشد و زخم فراق جگر گوشه را با شکرانه اجابت دعا تسکین بخشید.
او تحصیلات دبیرستانی را در مدرسه ی علوی به اتمام رساند و سال آخر را در دبیرستان خوارزمی در میدان بهارستان تکمیل کرد. در سال 1354 در رشته ی مهندسی معدن دانشگاه صنعتی امیرکبیر قبول شد. شهید از دوران طفولیت روحی ناآرام داشت و دائما در جنب و جوش بود تا این که این روح سرکش بر علیه طاغوت طغیان کرد و در دانشکده شدت گرفت. به طوری که در هنگام درگیری با گاردی های رژیم، چشم چپش آسیب دید و همگام با سایر همرزمان در پیروزی انقلاب با تمام توان کوشید و سختی ها و مشقات زیادی را به جان خرید. وی در دوران دانشجویی از فعالان انجمن اسلامی دانشجویان پلی تکنیک تهران بوده و در تمامی مراحل مبارزات تحت رهبری امام خمینی(ره) شرکت فعال داشت. همرزمان با اوج گیری انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی مرکز، که از نهادهای اولیه انقلاب بود شرکت جست و بار دیگر به همراه برادران به مبارزه با ضد انقلاب پرداخته و همزمان با تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با آنها همسنگر شد و به حق از مخلصین و فعالان این حرکت انقلابی بود. به محض آغاز جنگ رژیم بعث عراق علیه ایران از سفر حج منصرف و به جبهه های جنگ آبادان روی آورد. در آن جا به مدت 6 ماه خدمت نمود و پس از بازگشت از جبهه ها در راه مبارزه با تروریسم داخلی و منافقین و منحرفین و بنی صدر ملعون نقش حساسی به عهده داشت. پس از آن مجددا عازم جبهه های نبرد شد و در کلیه مراحل عملیات بیت المقدس و نیز در فتح خونین شهر (خرمشهر) حضور موثری داشت و پس از پیروزی به دنبال عارضه بیماری به تهران مراجعت نموده و در وزارت خارجه با برادران دیگر نهادها به کار مشغول شد و در این زمان (در سال 61) توسط امام عقد نمود. وی مدت ها قبل از شهادتش با شیفتگی خاص و استثنائی، آهنگ عزیمت جبهه نمود، لیکن بواسطه وجود کمیت زیاد کارها و مسائل، تأمل نمود تا بار دیگر با اصراری غیر قابل توصیف راهی دیار عشق و شهادت گردید. شهید از همان اوائل در مسائل عقیدتی با روحانیت مشورت می کرد. مسائل انحرافی که توسط بعضی عناصر در قالب اسلام به خورد بعضی جوانان داده می شد، کشف و افشاء می کرد و پس از پیروزی انقلاب هم آرام و قرار نداشت و در داخل انقلاب از دست منافقین و ملحدین که آن روزها به خیلی از ارگان ها نفوذ کرده بودند خون دل می خورد و تا آن جایی که می توانست سد راه انحراف بود. به امام امت علاقه عجیبی داشت. همیشه و همه جا در یاد و فکر امام بود. فرامین امام را با جان و دل پذیرا بود. حتی در وصیت نامه اش سفارش امام امت را کرده است. چندین مرتبه در جبهه ها شرکت کرد. ولی به فیض شهادت که منتهای آرزویش بود نرسید. با خلوص عقیده ای که داشت اکثرا امور آینده اش در خواب صورت تکوین پیدا می کرد. لذا با ایمان راسخ به خواب خود خط مشی زندگی را تعیین می کرد و احتمال قوی دارد و قرائن هم نشان می دهد که علاقه به رفتن به جبهه ها در این اواخر این باشد که بشارت شهادت را در خواب به شهید اعلام کرده باشند. سرانجام در تاریخ 61/11/25 در منطقه فکر در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید.
10 فروردين 1403 / 19 رمضان 1445 / 2024-Mar-29