Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
علي هاشمي مويلحه
نام پدر :
قاسم
دانشگاه :
علوم پزشكي مشهد
مقطع تحصيلي :
دكترا
رشته تحصيلي :
پزشكي
مكان تولد :
اهواز (خوزستان)
تاريخ تولد :
1340/06
تاريخ شهادت :
1367/04/04
سمت :
فرمانده سپاه ششم امام جعفر صادق
مكان شهادت :
جزيره مجنون
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مصاحبه با مادر شهید علی هاشمی
راوي :
مادر شهيد
دوره پیش از تولد و تولد شهید
1-چه خاطرات خاصی از دوران قبل از تولد شهید دارید؟
شب قبل از تولد، عموی شهید خواب دیدند که امام علی(ع) در خواب به او فرمودند: نام فرزند را همنام من بگذارید...
2-وضعیت اقتصادی خانواده شما در آن زمان چگونه بود؟
خانواده شهید از لحاظ مالی ضعیف بودند. پدر در کارخانه ای در اهواز کار می کرد و وقتی کارخانه منتقل شد، همگی به بابلسر رفتند و زندگی جدیدی را درون چادر آغاز کردند. زندگی در چادر به دلیل یخ زدن زمین در زمستان و وجود مارها خیلی سخت بود البته خدا رو شکر نیش مار ها همانند نیش زنبور بود. پدر که زمستان ها در در کارخانه ی یخ سازی کار می کردند و تابستان ها هم در همان کارخانه نگهبانی می کردند. (در آن زمان خانواده ی هاشمی، دو فرزند یعنی حاج علی و قمر را داشتند.) حدودا دو سال و نیم در چادر زندگی کردند. بعد ها به اهواز بازگشتند و در علوم پزشکی بعنوان راننده مشغول به کار شدند.
3-چه خاطره ای درباره تولد شهید دارید؟
حاج علی در خانه متولد شدند. هر دو پاهایش به دلایل ارثی مشکل داشتند به این صورت که استخوان از پا بیرون زده بود و خانواده هزینه درمان را نداشتند و دایی شهید او را به دکتر برد و بعد از عمل جراحی و گچ گرفتن هر دو پا سلامتی خود را بدست آوردند.
4-خانواده تا چه اندازه به اعتقادات مذهبی پایبند بوده و هستند؟
خانواده شهید از لحاظ اعتقادات، سطح بسیار بالایی داشتند. (مثلا در آن زمان، مراسم های مقتل خوانی را درحسینیه همیشه در ایام محرم اجرا می کردند)
5-به طور کلی جو سیاسی حاکم بر خانواده در آن زمان چگونه بود؟ آیا اعضای خانواده دارای گرایشات سیاسی خاصی بودند؟
خانواده بسیارانقلابی بودند. در زمان انقلاب، حاج علی کتاب های سیاسی را جابه جا می کردند و ساواک هم مرتب دنبال او بودند. یک روزی که ساواک او را دستگیر کرده بود، محکم با کفش (افراد ساواک کفش های بسیار مقاوم و محکمی را به پا می کردند) به پای او زدند و جای آن زخم شد و به دلیل این که مادر را نگران نکند به او گفت: در حین بازی فوتبال این گونه شد.
مادر حاجی می گوید یک روز بارانی ابتدا و انتهای کوچه افراد ساواک ایستاده بودند و به حاج علی خبر دادم گفت: بخاطر من آمده اند در را باز نکن. مادر هم کتاب ها را سریع در آن هوای بارانی و درحالی که تا زانو در آب بودند به خانه ی خواهر خود بردند و کتاب ها را پشت رختخواب ها مخفی کردند.
با این وجود حاج علی باز هم به نگهداری کتاب ها اصرار داشتند، مادر شهید هم کتاب ها رو در تنور پنهان کردند.
دوره خردسالی (تولد تا 6سالگی)
6-شهید دوران کودکی را چگونه گذرانده است؟ خاطراتی از آن دوران را بیان کنید.
دوران کودکی سختی داشت زیرا بدلیل شغل پدر در استان دیگری (مازندران) بودند و در چادر زندگی می کردند.
7-معمولا اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟ (بازی,کمک به والدین و ...)
در کودکی برای بازی برادران و خواهران خود، گل تهیه می کرد و بچه ها گل بازی می کردند و اشکال مختلفی را ایجاد و سپس در آفتاب می گذاشتند تا خشک شود.
8-با چه کسی ارتباط نزدیکتری داشت (مادر، پدر، خواهر، برادر، عمو و...)؟ چرا؟
حاج علی در دوران کودکی، ارتباطش با همه خوب بود ولی با خواهرش (قمر) که اختلاف سنی کمتری داشتند ارتباط نزدیک تری داشت.
9-در مقایسه با دیگر کودکان شما، کودک آرام و ساکتی بود یا پرجنب و جوش و فعال؟
علی، بچه ی آرامی بود و اصلا اعضای خانواده را اذیت نمی کرد.
دوره کودکی (شش تا یازده سالگی-دوره ابتدایی)
10-مختصری درباره نحوه ورودش به مدرسه ابتدایی توضیح دهید (علاقه به مدرسه، امتناع از رفتن به مدرسه و...)؟
روز اول مدرسه خیلی خوشحال بود و مادر او را به مدرسه برد (در محله ی عامری زندگی می کردند) با این که وضع مالی مطلوبی نداشتند ولی اصلا از مدرسه رفتن امتناع نمی کرد.
دبستان را در مدرسه ی مهزیار که در همان عامری بود گذراند.
11-در مورد انجام تکالیف درسی اش تا چه حد منضبط و دقیق بود؟
با اینکه مادر سواد نداشت ولی خودش درسش را می خواند و بچه ی درس خوانی بود و نمرات خوبی داشت.
12-آیا در آن سنین در خانه یا بیرون از خانه کار می کرد؟ چه کاری؟
شهید در تابستان ها خنجرواری (آبنبات) می فروخت بعد پول را به مادر خود می داد. وقتی مادر برای او لباس نویی می خرید که بپوشد اصلا آن را قبول نمی کرد و نمی پوشید، می گفت: می ترسم بپوشم ولی کسی باشد که نداشته باشد.
13- معمولا اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟ (تماشای تلویزیون، بازی، خواندن کتاب داستان و...)
شهید تلویزیون هم نگاه می کرد، ولی بیش تر فوتبال را دنبال می کرد.
14-علاقمندی شهید نسبت به مسائل دینی و اعتقادی چگونه بودد؟ آیا شهید در این دوران فعالیت های مذهبی (اعم از حفظ و یا روخوانی قرآن و...) خاصی انجام می دادند؟
مسجد را خیلی دوست داشت و مرتب می رفت. قرآن خواندن هم بسیار دوست داشت ولی حافظ قرآن نبود.
15-چه خاطره دیگری درباره آن دوران دارید؟
گاهی اوقات زمانی که شهید از خواب بیدار می شد کف دست هایش حنایی بود و در بین موهای او نقل ریز پیدا میشد که اعتقاد داشتند شهید نظر کرده است ...
دوران نوجوانی (یازده تا هجده سالگی-دوره راهنمایی و دبیرستان)
16-وضعیت درسی او چگونه بود؟
همچنان وضعیت درسی خوبی داشت و راهنمایی خود را در همان مدرسه ی مهزیار و دبیرستان را هم در منوچهری سپری کردند ... دانشگاه رشته دندانپزشکی مشهد قبول شدند ولی جنگ را ترجیح دادند.
17-در آن دوران اوقات فراغت خود را بیشتر به چه کاری می گذراندند؟ (ورزش، مسجد، سینما و...)
به ورزش فوتبال بسیار علاقه داشت و بسیار حرفه ای هم بودند و علاوه بر ورزش، به مسجد هم زیاد می رفتند
مادر شهید نقل می کنند که وقتی علی مریض می شد، هرچه به او اصرار می کردم که او را دکتر ببرم، اصلا قبول نمی کرد و با همان حال تبدار به مسجد می رفت و قرآن می خواند و مسجد را جارو می کرد...کار کردن برای خدا در مسجد را به استراحت ترجیح می داد... دوست داشت در مسجد بماند.
18-بیشتر چه نوع کتاب هایی را مطالعه می کردند؟
با توجه به شراط آن زمان بیشتر کتاب های مذهبی مطالعه می کردند
19-روابط او با افراد خانواده و اطرافیان از جمله دوستان و همسایگان چگونه بود؟
رابطه ی خوبی با خانواده و همچنین با همسایه ها داشت و همسایگان احترام زیادی برای او قائل بودند. در کل ارتباطش با همه خوب بود.
خانم های بی حجاب همسایه وقتی شهید را از دور می دیدند به خانه می رفتند... شهید کوچکترین حرفی به آن ها نمی زد درمورد حجابشان... آنان خود از حیا حاج علی شرمگین می شدند و به خانه می رفتند.
یک بار خانم بی حجاب همسایه که در خیابان بود وقتی حاج علی را از دور دید خواست باعجله به خانه برود در گودال افتاد!
20-دوست و یا دوستان صمیمی وی چه کسانی بودند؟ وجوه مشترک آن ها با شهید چه بود؟
شهید هم محلی های خود را جمع کرد و یک بسیج تشکیل دادند که همه به جبهه رفتند. صمیمی ترین دوستان او حمید رمضانی، مهدی نریمی، سردار گرجی، مجید سیلاوی و...
21-چه خاطرات دیگری از آن دوران به یاد دارید؟
مادر شهید نقل می کنند که وقتی به او پولی می دادم تا با آن به مدرسه برود (فاصله ی خانه تا مدرسه را با تاکسی می رفت) همه ی پول ها را جمع می کرد و پیاده به مدرسه می رفت. یک بار خانم همسایه از مادر شهید 5 ریال پول می خواستند قرض بگیرند ولی مادر حتی پولی برای خرید صبحانه آن روز نداشت. وقتی حاج علی متوجه شدند همه ی پولی که جمع کرده بودند را (1تومان) به مادر دادند و گفتند 5 ریال را برای خرجی خودتان بردارید و 5ریال را به همسایه مستحق بدهید.
خاطره جالبی از آن دوران مادر شهید نقل می کند که شنیده بودند شخصی به نام حمید که ضد انقلابی هم است وارد حصیرآباد شده. روزی دوست شهید، حمید رمضانی به در خانه آمد و مادر چون تا به حال او را ندیده بود وقتی گفت: من حمید هستم علی خانه است؟ مادر که فکر می کردند همان حمید ضد انقلاب است، با بیل که پشت در خانه بود به دنبال او افتاد! ولی بعد ها که متوجه شد بسیار از او عذرخواهی کردند و حمید رمضانی که بعد ها شهید شدند را به اتفاق خانواده برای ناهار قلیه ماهی دعوت کردند.
و خاطره ی دیگر: وقتی تابستان می شد یک برگه به دم در خانه می زد که هرکس تجدید آورده و یا درسش ضعیف بود را درس می داد و اصلا پولی هم دریافت نمی کردند. صلواتی
دوره ازدواج و تشکیل خانواده
22-شهید به ازدواج هم فکر می کرد؟ دیدگاه او نسبت به ازدواج چه بود؟
مادر وقتی درمورد ازدواج با شهید صحبت می کرد قبول نمی کرد زیرا می گفت جنگ است او از همان ابتدا هم می گفت: من شهید می شوم.
23-نحوه آشنایی ایشان با همسرشان چگونه بود؟
همسر شهید علی هاشمی دختر خاله ایشان بودند... به همسرش گفته بود من شاید یک روز همسرت باشم شاید یک ماه و شاید سال ها ولی آرزوی من شهادت است.
24-مراسم عقد و ازدواج چگونه برگزار شد؟
ساعت ده شب عروسی بود که شهید ده شب تازه از منطقه آمد آن هم با لباس سپاه...
25-پس از ازدواج چگونه و درکجا زندگی می کرد؟
چون خانه پدری کوچک بود، خانه روبروی خانه پدری گرفتند.
خاطره قلیه ماهی: درآن زمان وقتی مادر شهید قلیه ماهی درست می کرد، هرکس که از دوستان شهید آن را می خورد بعد از آن شهید می شد... مثل شهید رمضانی... روز آخر سردار هور تماس می گیرند با مادرشان و می گویند قلیه ماهی درست کنن که با خانواده میاین... مادر مشغول تهیه غذا بودند که همسر حاج علی می آیند و خبر مفقود شدن شهید را می دهند.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
09 فروردين 1403 / 18 رمضان 1445 / 2024-Mar-28
شهدای امروز
غلامرضا عبدالله زاده
مرتضي پاليزواني
علي اكبر جليلي بهابادي
رسول كاووسي
جعفر جعفري
مرتضي بيك محمدي
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll