شهادت
زندگی، بی دادن خون در راه حق، چون سراب است
هر کس او فانی نشد در راه حق، وضعش خراب است
تپه بودم من، خدا آتشفشانم کرده اینک
وین گمانم هست، سنگین بار بر دوشم اینک
یا که باید از پی خود گشتن و حق را رها بنمودن اینک
یا که با خون سر و دل، جامه رنگین بنمودن اینک
تا که ظلم ظالمین برجاست، کی بتوان نشستن
عاشق دنیا شدن، دل بر بد و خویش ببستن
تا که محرومی است در عالم و زارست حال انسان
نی توان برجا نشستن، راحت و سیر این زمان
ای بسا، آید زمانی که در آن بدها نباشند
لیک باید خون بدادن تا که بدها از هم بپاشند
ای خدا، یک آرزو دارم بدل از هر دو دنیا
تا نمایی سرخ گون، از خون سر، جام مرا
از دو دنیا من نخواهم جز تمنای شهادت
چونکه جویم رمز نیکی را در آن بام سعادت
14/4/61
***
آنکه طالب بود حق را یافتش
و آن که دریابید آن، بشناختش
آن که او در راه حق عاشق شود
حق بر این معشوق، عاشق تر شود
بعد عشق حق، شود ناگه شهید
این عروج حق، بغیر او کس ندید
گر چه جانم انتخاب از سوی توست
لیک حرف آخر از معبود توست
خیز جانم، عاشق معبود شو
آن دم آری با شهیدان جور شو
تا که در بند خودی کی عاشقی؟
چون شهیدان گشتن است این عاشقی
مرگ بشر
مرده بودم من، خدا آب حیات
را فرستاد و رهاندم از ممات
مرده اند اینک هزاران آدمی
زنده می گردند با دادن "دمی"
حق نباشد از پی دنیا شدن
ناظری بر مگر انسان ها بُدن
زنده دل داند که مرگ دل بداست
مرگ دل بدتر ز مرگ این تن است
خیز ای جانم بداد دل برس
تن رها کن تا رود "دل" از قفس
مرده ای، ای زنده ی ظاهر صلاح
چون تو در مگر بشر جوئی فلاح
اصفهان – 29/3/61
دیوانگی
روبردار عاقلی، دیوانه شو
عاشقی یک گام بالاتر بود
چونکه عشق امروز خود دیوانگی است
عقل از فهمش کنون ابتر بود
عاشق دیوانه حالش دیگر است
لیک از هر عاقل، عاقل تر بود
عاشقی کار من و اغیار نیست
چونکه عاشق عاقبت بی سر بود
از دیار عاشقان کردم گذر
لیک وقت عشق من دیگر بود
جبهه ها مسلخ گه عشق خداست
وای بر قلبم، ز درکش کر بود
28/5/61 – بازگشت از اهواز
رمز حسینی گشتن
پا بر هوی بنهادن و خود را ندیدن
فریاد دردآلود روح الله شنیدن
از جان گذشتن در مزار و کوی یاران
بر دوش بنهادن تفنگان شهیدان
رمز حسینی گشتن آری هر دو این است
هرکس که دارد این دو ، او سرباز دین است
سیداحمد رحیمی – 26/3/61 در ماشین بین راه مشهد و...
مولا امام المنتظر
مولا امام المنتظر سوی تو آیم
من عاشقم، من عاشق کربوبلایم
با یاد تو سر سوی دشت و کوه نهادم
گیرم سراغت وز همه پرسش نمایم
مولا امام المنتظر اندر کجایی
در جبهه ای یا که کنون در کربلایی
شاید که بر مزار پاک شهدایی
هر جا که هستی پرکشم سوی تو آیم
مولا امام المنتظر یک دم نظر کن
قلب مرا با آن نگه زیر و زبر کن
دستم بدامانت – جانم به قربانت
به امید دیدار رخت سوی تو آیم
یا رب منم دلداده رخسار مهدی
ترسم بمیرم قبل از دیدار مهدی
یا رب ز دار این جهان مهدی رسیدن
وقت شهادت بر سرم هست آرزویم
بازگشت از سفر غرب به تاریخ 10/9/61 سیداحمد رحیمی
بر مزار شهید
بر سر قبر تو اینک ای شهید حق
عهد و پیمان من ببندم بر مرام حق
تا که در راه خدا صد پاره تن گردم
دل به غیر یاد تو هرگز نمی بندم
وقت تنهایی و سختی بر مزار تو
یاد آرم زندگی پر ملال تو
خاک قبرت را ببوسم ای برادر جان
کرده ای هستی خود در ره حق تو قربان
یاد تو نیرو دهد بر قلب و برجانم
تا یکسر بگذرم از هستی و جانم
گر که روزی آرمم اندر کنار تو
کرده ام آن دم وفا بر عهد و پیمانم
سیداحمد رحیمی 26/9/61
تا که این استی و کی تیرت زنند
سینه ات بشکافته، تیغت زنند
نفس را کش تا سپس نفست کشند
ز آن که بد سیرت کسان، زین دلخوشند
گر شهادت طالبی رو ای عزیز
هستی خود در ره قرآن بریز
تا چنینی کی توانی شد شهید
هر دم آید ضعف بسیاری پدید
دور کن از خود لباس اشتهار
تا شوی بهر شهادت بی قرار
من به سیمای شهیدان دیده ام
آن چه در وصف بوذر دیده ام
لحظه های آخر عمر شهید
پر بود از نعمت و وعد و وعید
جان کنون چون ز عاشقی بی تاب شد
جسم از شوقش بردن پرتاب شد
سیداحمد رحیمی – 12/7/61 جمعه
به یاد نیمه خرداد 42
شهر تاریک است و دزدان در کمین
دشمن طاغی پی نابودی دین مبین
جملگی طاغوتیان در دست پتک آهنین
تا که کوبندش به فرق حافظ دین مبین
یکه و تنها بود روح خدا اندر زمین (2)
پرچم سرخ حسینی در کف روح خدا
سوی مردان و جوانان می دهد هر دم ندا
می دهد بر خلق ایران هر دمی او این ندا
دشمن غدّار دارد قصد نابودی ما
ای مسلمانان بپا خیزید از بهر خدا
شهر قم از خون یاران حسین شد نینوا (2)
نیمه خرداد آمد مرد حق از جا بپاست تا مهیا گردد از بهر دعا
جملگی طاغوتیان پایین ... دیوار سرا
تا برند مرد خدا را سوی زندان – قتلگاه
خونین شهر - 11/6/61
شهر خونین، چون {...} بگذاشتند
خانه و کاشانه امت ز جا برداشتند
گام گام خاک پاکت را چو آهن کاشتند
تپه ها از کشته مردان حق انباشتند
عاشقان چون تیر در میدان حق انداختند
بهر قربانی شدن سر را ز پا نشناختند
پاسداران جسم خود بر روی مین انداختند
خون خود، جان خود بهر خدا یکسان و یکسر باختند
تیرهای آهنین یکسر همه برچیده شد
مرد حق، پیرجماران نیز روشن دیده شد
مجلس ختم شهیدان
می چکد خون شهیدان روی میدان
پرکشد جان شهیدان، سوی جانان
با شهیدان پرکشیدن سوی یاران
مجلس ختم شهیدان در جماران (2)
از شهیدان زنده گشته دین و قرآن
وز شهیدان برشکسته شاخ شیطان
تا قیامت مانده بر جا نام آنان
چون بهشتی آمد اینک بر شهیدان
نوگلی افزوده شد بر جمیع یاران
با رجائی می رویم سوی جماران
جان فدای هر پیامی از جماران
ای خدا تو حفظ بنما پیر جماران
خانه و کاشانه ات گشت بر شهیدان
** *
تا دیدن یار و رخ دلدار نباشد
سر دادن یاران به ره یار چه باشد؟
تا سینه توفنده، تب دار نباشد
تا دیده گریان، دل سوزان نباشد
پس قامت خونین، زپی ِ یار چه باشد
خونین تن و بی دست و سر یار چه باشد؟
پرواز کن
پرواز کن پرواز کن
پرهای خود را باز کن
یک بار دیگر در رهش
این نغمه را آغاز
مولا به سویت آمدم
درگاه عفوت باز کن
سیداحمد رحیمی – 28/5/1361
05 ارديبهشت 1403 / 15 شوال 1445 / 2024-Apr-24