شهید محسن در سال 1343 در خانوادهای كارگری و مذهبی به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا سطح دیپلم در جهرم به پایان رساند و در مركز تربیت معلم كرج موفق به اخذ فوق دیپلم در رشته دینی و عربی گردید. در زمینه تحصیلی شاگرد زرنگ و باهوشی بود. از همان اوان كودكی با قرآن و اسلام مأنوس بود و علاقه به مذهب اسلام در چهره و عمل او نمایان بود. خاطرهای از شهید به عنوان چهرهای مذهبی در مدرسه و در سن سیزده سالگی : هنگامی كه معلم بیحجابش خطاب به محسن میگوید : من معلم تو هستم چرا سرت را پایین انداخته و به من نگاه نمیكنی؟ محسن در جواب میگوید: نگاه كردن به بدن نامحرم حرام است و شما نامحرم هستید. به دنبال این سخن مزاحمتهای بسیاری برای وی ایجاد شد و مورد بازجویی و تهدید قرار گرفت.
با اینكه سن زیادی نداشت اما در دوران انقلاب فعالیت چشمگیری داشت. با همسالان خود در تظاهرات شركت میكرد. شبانه به پخش اعلامیههای امام میپرداخت و در ابراز خشم و نفرت خویش از نظام طاغوتی لحظهای آرام نمینشست. با شروع جنگ تحمیلی از پشت میز و نیمكت مدرسه فرمان امام عزیز را لبیك گفت و با وجود اینكه هنوز تشكیلات منسجمی در اعزام نیروهای مردمی به جبههها وجود نداشت، با تلاش و كوشش فراوان و با راهنمایی یكی از برادران سرهنگ ارتشی، به گروهی به نام فدائیان اسلام كه در روزهای اول جنگ در آبادان و خرمشهر فعالیت داشتند، پیوست و از این طریق در خیل رزمندگان اسلام درآمد. شهید محسن از جمله نیروهای مؤمن و به تمام معنی مخلص بود. وی تمام خصوصیات یك سرباز واقعی اسلام را دارا بود. هم اخلاص در عمل داشت و هم از تخصص كافی برخوردار بود. در سالهای اول جنگ به عنوان تك تیرانداز عمل میكرد. سپس همزمان با شكل گرفتن بسیج سپاه و لزوم استفاده از سلاحهای نیمه سنگین، به منظور تجهیز بیشتر خویش و آشنا ساختن خود با سلاح جدیدتر به مصداق آیه« وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» احساس وظیفه كرده و خود را به ادوات لشكر المهدی (عج) معرفی كرد و در واحد دیدهبانی آموزش لازم را دید. از این به بعد او به عنوان یك دیدهبان (یعنی چشم لشكر) عمل میكرد. در پست دیدهبانی و به هنگام عملیات به قدری ماهرانه عمل میكرد كه برای همرزمانش تحسین برانگیز بود. به طوری كه بنا به گفته برادران همرزم وی در عملیات والفجر 8، با شجاعت و با شهامت عجیبی تا مرز چهل، پنجاه متری دشمن رفت و از آنجا موضع آنان را شناسایی كرد و به هدایت آتش خودی پرداخت به دنبال آن نیروهای دشمن را كه در حال پیشروی به سوی نیروهای اسلام بودند متوقف ساخت و به واحدهای خودی امكان ادامه عملیات را داد. تا قبل از والفجر 8 هرگاه عملیاتی در دست تدارك بود با ابلاغی كه از طرف بسیج سپاه به ایشان میشد. به جبهه عزیمت میكرد، ولی بعد از عملیات والفجر 8، به طور دائم در جبهه حضور فعال داشت. او علاوه بر مسئولیت دیدهبانی لشكر المهدی (عج) و فرمانده گروهان ادوات لشكر به تعلیم تخصص و تجربیات و دست آوردهای رزمی خویش در طول جنگ به دیگر هم رزمان خود مشغول بود و در فرصتهای باقیمانده مطابق برنامه منظمی به تدریس قرآن میپرداخت و به عنوان معلم اخلاق و عمل میدرخشید. محسن چندین بار از ناحیه پا و شكم و سر و دندان مجروح شد. هنگامی كه به علت جراحتهای وارده در خانه بستری بود، از این كه در رختخواب دوره نقاهت را میگذراند و موقتاً شركت در جبهه برایش میسّر نیست به خصوص اگر عملیاتی صورت میگرفت، اظهار شرمندگی میكرد و دائم افسوس میخورد. او مردن در رختخواب را برای خود سزاوار نمیدید. عجیب حال و هوایی داشت! هر شب برای نماز برمیخواست و با خدای خویش با حالتی وصف ناپذیر راز و نیاز میكرد. هیچ چیز به اندازه یاد خدا و ذكر معبودش او را راضی نمیكرد همیشه اطرافیان و وابستگان را به تلاوت قرآن و تدبّر در آن توصیه مینمود. به تحصیل علم و دانش علاقه فراوانی داشت به طوری كه با وجود حضور فعال در جبههها هیچگاه ادامه تحصیل را رها نكرد. در كنكور سراسری شركت نمود و در رشته پزشكی قبول شد. از آن چنان اخلاق نیكویی برخوردار بود كه همه را تحت تأثیر قرار میداد. همیشه آرزوی شهادت و رسیدن به لقاء خدا را داشت. تا اینكه سرانجام وعده حق را پذیرفت و در تاریخ 11/ 11/ 65 هنگام تعویض دیدهبانان خط در منطقه كربلای 5 شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره، جهان فانی را وداع گفته و به آرزوی دیرینه خویش یعنی شهادت در راه حق دست یافت..
02 اسفند 1403 / 21 شعبان 1446 / 2025-Feb-20