Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
غلامعلي پيچك
نام پدر :
اسماعيل
دانشگاه :
دانشكده انرژي اتمي
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
انرژي اتمي
مكان تولد :
تهران (تهران بزرگ)
تاريخ تولد :
1338/07/08
تاريخ شهادت :
1360/09/20
سمت :
فرمانده
مكان شهادت :
قاسم آباد- كرمانشاه
عمليات :
مطلع الفجر
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مصاحبه با همسر شهید غلامعلی پیچک(خانم محبوبه کربلایی نوری )
راوي :
همسر شهيد
1. لطفا در مورد نحوه آشناييتان با شهيد توضيح دهيد.
آقای اسماعیل فراهانی مدیر مدرسهی محبوبه بودند. غلام هم دوست ایشان بودند. از طریق همسر ایشان، پیشنهاد کردند. 2 جلسه رفتیم منزل ایشان صحبت کردیم.
2. ميزان مهريه چقدر بود؟
14 سکه، کلام الله مجید
3. مراسم ازدواج چگونه بود؟
در تهراننو یک سالنی بود به اسم پیوند. مسئولش میداد به بچههای جنگ، که از نظر هزینه در شرایط مناسبی نبودند.
4. شرايط ايشان تا چه اندازه با معيارهايي كه در نظر داشتيد مطابقت داشت؟
شرایط خانوادگی را گفتیم. ایشان از جبهه و جنگ گفتند و اینکه اگر تهران باشم کم میتوانم بیایم منزل ولی اگر کرمانشاه باشد بیشتر همدیگر را میبینیم.
5. چه صفات و شاخصههايي در ايشان بود كه موجب شد به ايشان پاسخ مثبت بدهيد؟
همسر آقای فراهانی و خودشان از خصوصیات ایشان گفته بودند. جبهه بودند و انقلابی بودند.
6. زندگي مشتركتان چگونه شروع شد؟
یک مهمانی گرفتند و چون قرار بود که بروند غرب، در منزل پدری غلام ساکن شدند.
7. وضعيت مالي و اقتصادي چگونه بود (به عنوان مثال وضعيت سكونت)؟
ایشان بعد از اینکه انرژی اتمی تعطیل شد. میتوانستند در هر وزارت خانهای خودشان را معرفی کنند، که ایشان آموزش و پرورش را انتخاب میکنند. که ماموریت داشتند از آموزش و پرورش به سپاه. ما هیچ خرجی نداشتیم.
8. به چه كارها و اموري علاقهمند بود؟
در مدرسه گاهی میآمدند برای پسرها از اسلحه و جنگ صحبت میکردند (1 دفعه اتفاق افتاد).
9. اهل صحبت كردن بود يا سكوت را بيشتر ترجيح ميداد؟
خیلی خوش اخلاق بودند. با هر سنی همان برخورد را داشتند. اهل صحبت کردن بودند.
10. به چه شخصيت معروف مذهبي، علمي، فرهنگي يا ورزشي علاقهمند بود؟ چرا؟
امام. کلاسهای شهید شرافت را شرکت میکردند.
11. به چه مواردي حساس بود و عصبانيتش را بر ميانگيخت؟
روی مسائل انقلاب حساس بودند.
12. نظر افراد خانواده شما نسبت به ايشان چه بود؟
مثبت
13. روابطش با خانواده شما به چه صورت بود؟
خیلی خوب یود.
14. چه صحبتها و توصيههايي به شما ميكرد؟
چون منافقین آن موقع بودند، همیشه توصیه میکرد چیکار بکنم، اسلحه را چطوری بگیرم.
15. بيشتر روي چه مباني اخلاق تاكيد داشت؟
روی مسئله محرم و نامحرمی خیلی تاکید داشت.
16. حرف يا عملي كه حاكي از آگاهي وي نسبت به شهادتش باشد، گفته يا انجام داده بود؟
یک دفعه داشتیم میرفتیم کرج منزل خواهرشان. در مسیر به ایشان گفتم: چه وصیتی داری؟ گفت: اینکه اگر شهید شدم، دوست ندارم مراسمی برایم بگیرند و دوست دارد در بیابان بیفتد.
17. از خاطرات خود و ديگران با شهيد بفرمائيد؟
به عارفان بگویید که عشق بیمعنی است، الّا اینکه از درون اخلاص و از خودگذشتگی داشته باشند.
وقتی دست شهید موحد دانش قطع شده بود، غلام زنگ میزند میگوید، مادرشان میگویند هنوز 15 تا انگشت دیگر دارد.
قرآن باز کردند، سوره "ص" آمده بود. به عنوان نشانه قند گذاشته بود که لای قرآن.
*ويژه يادداشت خاطرات پراكنده
- دفعه آخر که آمدند، گفتند میخواهم ببرمتان خرید. با برادرشان و خواهرشان رفتیم بیرون. همش گفتند: چی میخواهی؟ منم گفتم: هیچی. گفت: از دستت میره ها! برای من یک کیف خریدند که هنوز هم دارم. برای خواهراشان یک چادر خریدند.
مادر و پدرشان میگفتند ایشان از این کارها نمیکرده، برایشان عجیب بود.
- وقتی داشتند میرفتند یک جلیقه داشتند که مادرشان برایشان بافته بودند. موقع شهادت هم تنشان بود. موقع بدرقه هم در را باز کرد یک دفعه دیگر نگاه کرد و دوباره رفت.
- زمانی که عقد کردیم، زنگ زد از جبهه گفت: نفقه شما به عهدهی من هست. گفتم: من خانه پدرم هستم. گفت: اگر پدرتان قبول نکردند، بحثش جداست. که پدر نپذیرفتند.
- 2 ماه صیغه کردیم. وقتی تمام شد، تماس گرفتند که از پدرتان اجازه بگیرید که من بدهم یکی اینجا بخواند. گفتم: خب ما که ارتباطی نداریم، از هم دور هستیم، مسئلهای نیست. گفتند: نه، فکر نامحرم هم مشکل دارد و گناه دارد.
- گلهای ماشین عروس را کنده بودند. گفته بودند دوستان من در جبهه در آن وضعیت هستند، شما ماشین گل زدید!
- همزمان با آیت الله دستغیب، 20 آذر شهید شدند. 24 ام آوردنش. 26 ام خاک سپاری (اربعین).
- قبل از ازدواج مشغول تحصیل بودند.
- 10 ماه عقد کرده بودند و 2 ماه عروسی کرده بودند.
- میخواستند من را ببرند در پادگان، که امام نگذاشتند.
- اگر به شما بگویند من قرار بوده یک مهماتی را جابجا کنم، و به جای مقصدی که باید میبردم، بردم یک جای دیگر. شما چه عکسالعملی نشان میدهید؟ گفتم اگر شما خدا را شاهد و ناظر اعمال خود بدانید، این اتفاق نمیافتد. ولی با تعریفهایی که از شما شنیدم، میدانم این طور نمیشود.
- گفتند من دائما میخواهم فعالیت داشته باشم. نمیتوانم یک زندگی عادی مثل همه داشته باشم، شما باید خودتان را آماده کنید.
- مجروح شدند و بیمارستان بستری شدند. روز اول عید ما رفته بودیم منزل مادربزرگم. شب که آمدیم، خواهرم گفت: نبودی غلام آمد، وقتی نبودی برگشت. من هم خیلی ناراحت شدم که خواهرم گفت: شوخی کردم. دراز کشیده بودم که یک دفعه دیدم تلویزیون 2 تا سخنرانی ایشان را نشان دادند.
- شب جمعه، داشتم کمیل میخواندم. رسیدم به این قسمت "بِقِسْمِكَرَاضِياً" همش تکرار میکردم. هنوز هم نمیدانم چرا آنقدر تکرار میکردم.
- روزهای شنبه آقای فراهانی در منزلشان کلاس احکام داشتند. منزل ایشان جلسه رفتم. همیشه ایشان ناهار درست میکردند و میخوردیم و بحث را شروع میکردیم. همش به من میگفت: برو یک چیزی از آشپزخانه بیاور. موقع برگشت گفتند: منزلت دور است، ما هم میآییم. شام را آوردیم پایین خوردیم. زنگ در را زدند. رفتم در را باز کردم دیدم خانم آقای فراهانی هستند. گفتم: چی شده؟ گفت: غلام مجروح شده است. گفتم: چی شده؟ گفت: تیر خورده است. گفتم: کجاش؟ گفت: مغزش. گفتم: خب بگو شهید شده. قرآن عقدم روی میزم بود، برداشتم. گفتم: خدایا به حق همین قرآن خودت به من صبر بده. شب به خواهرشان گفتم. صبح هم دوستان غلام آمدند که به مادرشان بگویند.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
10 فروردين 1403 / 19 رمضان 1445 / 2024-Mar-29
شهدای امروز
حسن جمال آبادي
محمدجواد قرباني
حسين علي زارع
منصور آجرلو
افشين(امير) فناخسرو
ميرزامحمد برزگري بافقي
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll