عباس ظهر پنجم مرداد ماه 1333 در خیابان خیام محله پاچنار در خانواده ای مستضعف چشم به جهان گشود. مادر و پدرش تمام سعي و تلاششان اين بود كه در تربيت عباس، از هيچ كوشش فرو گذار نباشند. او از كودكي شاد و با نشاط بود. دورة ابتدايي را در مدرسه "جعفري" پاچنار گذرانيد. دورة متوسطه و دبيرستان را در مدرسه "علميه" سپري كرد. عباس بچه اي مذهبي، فعال و زرنگ بود. از نوجواني، وقتي كه محرم مي شد دوستان و همسالانش را در محل جمع مي كرد و هيات تشكيل مي داد و به سينه زني و زنجير زني مي پرداختند . ده روز اول محرم در خانه پيدايش نمي شد. عاشق سيد الشهدا(ع) بود . در محل، به او عباس علمدار مي گفتند. عباس پس از گرفتن مدرك ديپلم به سربازي رفت. به رغم ميل باطني وارد ارتش شد، چرا كه اصلاً دوست نداشت به رژيم شاه خدمت كند، از اين رو خاطرش افسرده بود. پس از گذرانيدن دورة سربازي، در كنكور شركت كرد و در دانشگاه علامه رشتة "خدمات اجتماعی(مددکاری اجتماعی)" پذيرفته شد. به رشته اش علاقه داشت. همزمان با تحصيل به پرورشگاه ها مي رفت و همچون يك پدر مهربان به كودكان بي سر پرست خدمت مي كرد. بيش تر شب ها در پرورشگاه بيدار مي ماند و با مهرباني به تر و خشك كردن بچه ها مي پرداخت. همزمان با اوج گيري انقلاب، با شور و اشتياق زايد الوصف در راهپيمايي ها شركت مي كرد. آن روزهايي كه قرار بود حضرت امام خميني(ره) از پاريس تشريف آورد، عباس سراسر شب در سرماي زمستان، در بهشت زهرا، با چند نفر از دوستانش ، براي حفظ جان امام ماند. روز ورود حضرت امام به ايران، در بهشت زهرا به حفاظت مشغول بود
در 13 آبان ماه 1358 كه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام سفارت امريكا را تسخير كردند، عباس اولين كسي بود كه وارد لانة جاسوسي شد. يك سال در آن جا فعاليت كرد. در همان لانه با يك دختر مسلمان و متعهد آشنا شد و ازدواج كرد و روز مبعث حضرت رسول اكرم(ص) خدمت حضرت امام رفتند و خطبة عقدشان را ايشان خواندند. زندگي خيلي ساده اي را با هم شروع كردند، همسرش نيز زينب وار همواره در كنار او، در خدمت انقلاب و مردم مسلمان بود.
پس از تحويل گروگان ها عباس به عضويت سپاه پاسداران در آمد و در مركز آموزش سپاه منطقة 10 به فعاليت پرداخت. شبانه روز در سپاه كار مي كرد، در دستگيري منافقين تلاش جدي داشت. چند بار منافقين مي خواستند او را ترور كنند. جنگ تحميلي كه شروع شد، مشتاقانه به جبهه شتافت. در عمليات "بيت المقدس" فرماندة يكي از گردان هاي تيپ حضرت رسول(ص) بود. در آن عمليات از ناحية صورت مجروح شد و مدتي در بيمارستان "بهارلو" بستري بود. كمي كه حالش بهتر شد، دوباره راهي جبهه گرديد. در سال 1362 از طرف سپاه نامش براي زيارت حج در آمد. عباس براي تبليغ انقلاب اسلامي ، به حج رفت و در آن جا فعاليت هاي سياسي داشت. شهيد وراميني پس از بازگشت از مكه عازم جبهه شد و پس از مدتي كوتاه، در عمليات "والفجر 4" در پنجوين بر اثر اصابت تركش خمپاره، نيمه شب دوشنبه 28 آبان ماه سال 1362در ارتفاعات کانی مانگا به آرزوي ديرين خود رسيد و شهد شهادت نوشيد و در قطعه 24بهشت زهرا دفن شد.
از وي دو فرزند پسر که يکي ميثم و ديگري محمدحسين نام دارد به يادگار مانده که فرزند کوچک تر اين شهيد والامقام تنها خاطراتي را از پدر به همراه داشته و گرچه به چشم دنيوي پدر را نديده است ولي با نام و ياد او گذران زندگي ميکند.
مسئولیت های شهید محمدورامینی:
· مسئول آموزش نظامی دانشجویان پیرو خط امام
· مسئول آموزش تاکتیکی بسیج تهران
· فرمانده گروهان یک گردان حبیب
· فرمانده ستاد لشگر 27 محمدرسول الله در عملیات رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی و والفجر یک
· معاون شهید وزوایی در عملیات بیت المقدس
· مسئول سپاه قدر
· مسئول قرارگاه 8 نجف اشرف
· فرمانده ستاد لشگر 27 محمدرسول الله در سال 62 و والفجر4
· معاون شهید همت
· مسئول وزارت خانه
24 آبان 1403 / 12 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-14