مهران در سال ۱۳۳۸ در تهران به دنیا آمد. وی فرزند اول خانواده خود و دوران کودکی را تحت مراقبت های والدین و تعالیم آنان طی نمود.
در 5 سالگی برای آماده شدن جهت ورود به دبستان به مدرسه ای اسلامی وارد گردید و بسیار به این مدرسه علاقه داشت ولی به علت نقل مکان خانواده مجبور به ترک آن شد. در پایه ریزی افکار اسلامی از اوان کودکی و علاقه پیدا کردن مهران به اسلام بدون تردید مدرسه یاد شده تنها نبوده است. او مهر ماه سال بعد پا به عرصه دبستان گذاشت و با جدیت تمام شروع به درس خواندن نمود. وی همواره در بین همسالان خود جذابیتی خاص داشت که باعث جلب نظرها می شد از این رو معلمین علاقه خاصی به وی داشتند.
او همواره از کودکی میل وافر به احیاء حق داشت و در دبستان هم در مقابل بی عدالتی ایستادگی می کرد و بسیار اتفاق افتاده بود که برای دفاع از حق خود و دوستانش با افراد بزرگ تر از خویش دست و پنجه نرم کند و همین کودک بود که بعدها برای حفظ حق با ابرقدرت ها جنگید.
پس از پایان دوره متوسطه در رشته مهندسی سازه دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد و در سال ۱۳۵۵ وارد دانشگاه شد. با ورود به دانشگاه زمینه برای فعالیت های سیاسی و مذهبی بازتر شد. وی که از کودکی اعتقادات مذهبی داشت اینک بهتر می توانست در راه آرمان های خود تلاش کند. این هنگام همزمان با مساعد شدن زمینه برای انقلاب عظیم اسلامی بود و او نیز در پیشبرد مبارزات نقش فعالی داشت و بعد از پیروزی سعی و کوشش فراوان کرد.
در همین راستا در تابستان ۱۳۵۸، به اتفاق برادران انجمن اسلامی دانشگاه برای سازندگی به لرستان عزیمت کرد و مدت ۲ ماه در آن جا به خدمت مشغول بود. پس از انقلاب فرهنگی وی به خدمت در آموزش و پرورش پرداخت و در مسیر همان سال بود که جنگ تحمیلی آغاز شد. آن چه در این زمان او را مثل خیلی ها می آزارد نه تنها حمله عراق که ترک تازی های بنی صدر و همپالگی هایش نیز بود.
او به پایه ریزی فعالیت های فرهنگی در جامعه حساس بود و بنابراین در کنار تدریس در مدارس به امور فرهنگی در مسجد محل نیز می پرداخت و در تشکیل نهضت سواد آموزی فعالیت های فرهنگی در سطح منطقه همکاری می نمود. ولی با این همه مبارزه با خط فکری بنی صدر نیز یکی از مسائل مهمی بود که مدنظر وی بود و در همه جا سعی می کرد انحرافات او را بیان کند.
وی در خرداد ۱۳۶۰ از طریق بسیج به جبهه عزیمت نمود و مدت سه ماه در سر پل ذهاب به سر برد. بودن در جبهه و همین طور حوادثی مانند شهادت بهشتی و یارانش و شهید رجائی و شهید باهنر که در همین زمان صورت گرفت تاثیر زیادی در روحیه او گذاشت. از خاطراتش و از روحیه برادری بین دوستانش، از ایمان و اخلاص همرزمان و یاران شهید خود می گفت.
در عملیات که وی شرکت داشت چهار تن از همرزمانش در کنار وی به شهادت رسیدند و تنها ترکش بسیار ریزی به پای او اصابت کرد، خودش می گفت این بار قسمت نبود که شهید شوم. شاید هنوز آن قدر عاشقی نکرده بود که به خانه دلدار راهش دهند.
پس از بازگشت با دوستانی که در جبهه یافته بود وعده ملاقات هفتگی در نماز جمعه قرار داد و محل آن نیز در جلوی مسجد دانشگاه تهران بود و وعده دیگر بر مزار هر یاری که به فیض شهادت می رسید، میثاقی دوباره با جان و خون و اشک .
در سنگر مدرسه نیز وی همواره از این که بسیاری از شاگردانش مجبور بودند برای امرار معاش خانواده اش نیمی از وقت خود را به کار بپردازند ناراحت بود و سعی می کرد که با تشکیل کلاس های جبرانی و فوق العاده این نقیصه را برطرف کند. وقتی پیشنهاد تدریس در شمال شهر را مطرح نمودند تا محل کارش به خانه اش نزدیک تر شود نپذیرفت و اظهار نمود من دوست دارم با بچه های جنوب شهر باشم زیرا این ها بیش تر احتیاج به کمک دارند.
بعدازظهرها و شب های وی متعلق به بسیج بود و کم تر شبی بود که در خانه بماند. او فعالیت های خود را از فرهنگی به فرهنگی نظامی تغییر داد و بعد از مدتی مسئول بسیج ناحیه گردید.
مهران همواره سعی می کرد با تشکیل کلاس های عقیدی و آموزش قرآن در سطح ناحیه و نیز برگزاری مسابقات گوناگون اعم از مسابقات احکام و قرائت قرآن و .. سطح آگاهی برادران بسیج را بالا ببرد و خود نیز برخی اوقات در جلسات گوناگون آنان را در جریان وقایع روز و اوضاع سیاسی منطقه قرار می داد. بسیجی ها نیز علاقه زیادی به او داشتند.
دانشگاه بازگشایی و سنگر تحصیل آماده شد ولی او دانشجوی دانشگاه امام حسین بود. بنابراین در اعزامی که دانشگاه اعلام کرد ثبت نام نمود. روز اعزام به دانشگاه رفت ولی اعزام سه روز به تاخیر افتاده بود، او تاب و تحمل نداشت بنابراین همان لحظه یکسره به پایگاه شهید بهشتی سپاه پاسداران مراجعه و در اعزام همان روز شرکت نمود و جالب این که از برادران محل نیز حدود ۲۰ نفر در این اعزام شرکت کرده بودند.
در مدت سه ماهی که وی در جبهه بود عملیات والفجر مقدماتی صورت گرفت. قرار بود کهگردان آن ها در عملیات والفجر ۱ وارد عمل شود، به همین دلیل وی یک هفته قبل از مأموریت خویش با منزل تماس گرفته و گفت می خواهیم مأموریت خود را سه ماه دیگر تمدید کنیم. شب عملیات فرا رسید وگردان آن ها مسئولیت شکستن خط را داشت که این کار با موفقیت به انجام رسید و با دو شهید منطقه آزاد گردید. بعد از این تیپ چند روزی هم به پدافند در مواضع جدید مشغول بودند و چند پاتک را دفع کردند پس از تعویض نیرو به خط دوم منتقل شدند. صبح روز بعد یعنی جمعه 62/1/26 حدود ساعت ۱۱ دشمن پاتک سنگینی را آغاز کرد. به دستور فرماندهان گردان، برادران آر.پی.جی زن برای مقابله با پاتک دشمن به جلو رفتند. مابقی برادران به پیشنهاد مهران برای پیروزی هر چه سریع تر اسلام به خواندن دعای توسل مشغول شدند و در حین خواندن دعا، خمپاره ای سوت زنان آسمان را می شکافت و در نزدیکی آن ها به زمین می خورد و در این میان فرشته ای را از فرشتگان الهی برای بردن روح وی به جوار رحمت الهی نازل شد و شهید مهران به شهادت رسید. دو ترکش یکی به سینه و دیگری گردن مهران اصابت کرده بود. او رفته بود تا شهید شود و مانند یارانش از هیچ فداکاری و جانبازی دریغ نکرده بود.
03 ارديبهشت 1404 / 24 شوال 1446 / 2025-Apr-23