Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
محمدرضا قائمي كرماني
نام پدر :
محمدمهدي
دانشگاه :
صنعتي اصفهان
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
مهندسي كشاورزي
مكان تولد :
مشهد (خراسان رضوي)
تاريخ تولد :
1346/08/04
تاريخ شهادت :
1365/11/18
مكان شهادت :
شلمچه
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مصاحبه با پدر شهيد محمدرضا قائمي
راوي :
پدر شهيد
1. لطفا خودتان را معرفی کنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. اینجانب محمدمهدی قائمی کرمانی متولد ۱۳۲۰
2. هنگام تولدشان اتفاق خاصی نیفتاد؟
وقتی که خانم من حامله بودند سر این بچه خوابی دیده بودند که پیغمبر خدا آمده بود پیش ایشان و یک قرآن روی سینه ایشان می گذارد و به ایشان می گوید که این امانت پیش شما می ماند و بعدا من این امانت را از شما می گیرم. من رفتم پیش استاد تفسیر و این خواب را به ایشان گفتم و ایشان گفتند که خدا به تو فرزند پسری می دهد و بعد این امانت را از شما می گیرد.البته من خودم هم یک خوابی دیدم در آن زمان که دو تا پرنده زیبا آمدند روی دستم نشستن و من نوازششون کردم که یکی از آن ها پرید و رفت.
3. از خصوصیات اخلاقی ایشان و نحوه برخوردش با شما و مادرش و خواهرشون بفرمایید؟
طرز برخوردش واقعا خوب بود.
4. از رفتار و طرز برخوردی که با معلمین داشتند بفرمایید؟
خیلی از ایشان راضی بودند. در دبیرستان مسئولیت معاون انجمن اسلامی بسیج آن جا را بر عهده داشت و همه معلم ها از ایشان راضی بودند.
5. وضعیت درسی ایشان چگونه بود و چقدر به درس اهمیت می داد؟
خوب بود و به درس اهمیت می داد.
6. رابطه ایشان با شما در زمانی که با شما می آمدند جبهه چگونه بود؟
سال ۶۳ که با ما آمدند دیگه ما کم کم ایشان را با خط آشنا کردیم و دفعه دوم که آمده بود جبهه خیلی شجاع شده بود و می گفت که من غیر توپخانه جای دیگری نمی روم.
7. ایشان به چه کارهایی علاقه داشتند و چه فعالیت هایی انجام می دادند؟
به فعالیت های هنری خیلی علاقه داشتند و کارهای هنری خوبی از خودش بروز و ظهور می داد و بیش تر فعالیت هایش در مسجد و با بچه های مسجد بود.
8. ارادت ایشان به ائمه اطهار در چه اندازه ای بود؟ به کدام یک از ائمه اظهار ارادت زیادی نشان می داد؟
عاشق اهل بیت بود و عاشق امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) و امام رضا (ع) بود. ارادتش آن قدر زیاد بود که با زبان نمی توان توصیف کرد.
9. ایشان با توجه به این که فرزند بزرگ شما بودند هیچ وقت نمی گفتند که قصد ازدواج دارند؟
قصد ازدواج داشت اما دانشگاه قبول شد و بعد که دو سال درس خواند عملیات کربلای ۵ بود که من برایش نامه نوشتم و ایشان با ۴۰ نفر از بسیجی های دانشگاه صنعتی اصفهان آمد جبهه. من به ایشان نامه نوشتم و ایشان در نامه اش نوشت که ان شاء الله ۴۵ روزمان که تمام بشود برمی گردم مشهد و ان شاء الله دیگر مادرم کم کم به فکر باشد و برنامه ریزی کند برای ازدواج.
10. چه طور شد که ایشان با ۴۰ نفر از هم دانشگاهی هایش به جبهه آمدند؟
خب ایشان در دانشگاه فعال بودند و بچه پر جنب و جوشی بودند و هیچ وقت توقف نداشتند و دلش می خواست که یک کاری انجام بدهد و یه نفر را راهنمایی کند و افراد را جذب کند.
11. از دوران کودکی و تولد شهید اگر خاطره ای دارید بیان کنید؟
مادرش حامله نمی شد و بعد استادمان گفتند که اسم فرزندتان را محمد بگذارید تا خدا به شما فرزند پسر بدهد و همین طور هم شد.
12. قبل از شهادتش چگونه بود و چه رفتاری داشت؟
دفعه آخر که می خواستم بروم و یک خبری از ایشان بگیرم شب بود و بارانی. کنار چادرها با هم صحبت کردیم و بعد حالت گریه داشتیم و بعد که خداحافظی کردیم و روبوسی، نمی توانستیم از هم جدا بشویم و هی به هم نگاه می کردیم و اشک می ریختیم و یک قدم برمی گشتیم و باز می رفتیم پیش هم و تقریبا یه ساعتی همین جور به طول انجامید و دیگر کم کم از هم جدا شدیم و تقریبا ده دوازده روز بعد خبر شهادت ایشان را به ما دادند.
13. رفتارشان با خواهرش چگونه بود؟
خیلی خوب بود. دو تا خواهر و برادر که بیش تر نبودند و اخلاقش و رفتارش خیلی خوب بود.
14. ایشون هیچ وقت قصد ازدواج نداشتند با توجه به این که تک پسر هم بودند؟
ازدواج نه ولی یکی دو بار که به ایشون بحث ازدواج رو گفتیم ایشون گفت باشه بزارید من دانشگاهم را تمام کنم بعد در موردش فکر می کنم که دیگه سال دوم دانشگاه به جبهه می روند و شهید می شوند.
15. چه آرزوهایی داشتند؟
آرزو به اون صورت نداشت و فقط می گفت که مثلا بتوانم خدمتی به دیگران بکنم و کنکور که شرکت کرد چهار تا دانشگاه قبول شد و آخرین آرزویش این بود که در دانشگاه صنعتی اصفهان رشته کشاورزی رو بخونه و بیاد در رشته کشاورزی به مردم خدمت کند و کشاورزی رو به حد اعلا برسونه.
16. ایشون در چه عملیات هایی شرکت داشتند؟
عملیات کربلای ۵
17. نحوه شهادتش به چه صورت بوده؟
ایشون تو خط در حال زدن گلوله بودند که خمپاره ای از طرف دشمن به سمت شان پرتاب می شود و موجش این ها را می گیرد و زخمی می شوند و در حین رساندن به پشت خط ایشون تمام می کنند.
18. مادرشان بعد از شنیدن خبر شهادت چه عکس العملی داشتند؟
مادرش روحیه اش بالا بود به قدری که تبسم می کرد و می گفت که خدایا شکرت که ما یک پسر داشتیم و اون پسر را در راه تو دادیم.
19. خوابی از ایشان هم دیده اید؟
بله شاید تا الان حدود ۱۰ الی ۱۵ بار می شود که ایشان را در خواب دیدم. در خواب می بینم که با ایشان این ور و آن ور می رویم و یا داریم برای ازدواجش می رویم.
20. شده تا به حال به مشکلی برخورد کنید و از ایشون کمک گرفته باشید؟
بله یک دفعه مشکلی داشتم که بعد به ایشان توسل کردم و در خوابم آمد که الان دقیقا موضوعش یادم نیست.
21. اهل مطالعه هم بودند؟ سطح علمی ایشان چگونه بود؟
بله خیلی مطالعه داشتند و سطح علمی بالایی داشتند. معمولا کتابخانه زیاد می رفتند و کتاب به خانه می آورند و مطالعه می کردند.
22. ولایت پذیری ایشان از فرماندهان و همین طور از شما در چه حدی بود؟
ولایت پذیر بود و هر چی که ما می گفتیم انجام می داد.
23. به چه مواردی حساس بودند و خیلی عصبانی می شدند؟
روی انجام دستورات دینی حساس بودند مثلا خواهرش نمازش را دیر می خواند یا یکی از دستورات دینی را مثلا باید انجام می داد و انجام نمی داد، ناراحت می شد. در مورد مسائل مادی حساس نبود و به مادیات توجهی نداشت و فقط معنویات برایش مهم بود و خیلی حساس بود بر روی آن ها.
24. عصبانیتشون رو چه طور بروز می داد؟
با نگاه کردن. اصلا صورتش تغییر شکل پیدا می کرد و به حساب سرخ می شد و با نگاه نشان می داد که من ناراحت هستم. یک دفعه که عروسی در تهران رفته بودیم، ایشان در مراسم فقط سرش پایین بود و معلوم بود که ناراحت هستند از این که در این مراسم شرکت کردند و اصلا از ما قهر کردند و جدا نشستند.
25. در آن زمان چند سالش بود؟
چهارده سال داشتند و اول بلوغش بود.
26. عکس العمل ایشان در مورد افراد ضدانقلاب چگونه بود؟
اصلا یکی از کارهای مهمش این بود که دائما اگر در محله مان یا جای دیگر کسی بود که مخالف و ضد انقلاب بود با ایشان شروع به بحث می کرد و تا طرف را قانع نمی کرد دست از بحث نمی کشید. اطلاعات ایشان خوب بود و با منطق و مدرک با افراد بحث می کرد. اگر کسی را می دید که لجوج است و منطق نمی فهمد با او کاری دیگر نداشت ولی اگر کسی لیاقت ارشاد را داشت با او صحبت می کرد و امر به معروف می کرد و محبت و خوبی به او می کرد.
27. در برابر مشکلات چگونه بود؟
معمولا صبور بود و با صبر و حوصله و نماز و عبادت سعی می کرد مشکلش را حل کند.
28. از شجاعت و شهامتش بگویید؟
گردان بدر که بود و در توپخانه، من به او گفتم که بیا تو قسمت تبلیغات، گفت: نه این گلوله ها هر کدام ۱۰۰۰ تومان قیمتش است و باید حساب شده تیراندازی کرد و من دوره دیدیم و بهتر می توانم از پس این کار بربیایم. خلاصه یه حالت شجاعت خاصی داشت و راضی نشد که به تبلیغات بیاید.
29. ایشون آخرین باری که می خواست برود جبهه حرف یا توصیه خاصی نداشتند؟ حالت خاصی نداشتند؟
وقتی که آخرین خداحافظی را با من می کرد موقع خداحافظی حالت عجیبی داشت و انگار به ایشان الهام شده بود که شهید می شوند.
30. از دورانی که با شما به منطقه آمده بود خاطره خاصی ندارید؟
ما که رفته بودیم سایت ۴ و ۵، از تیپ ۲۱ امام رضا (ع) تمام نیروها رفته بودند چون صدام سایت ها را زده بود. سایت ۴ و ۵ دو تا پایگاه داشت برای پرتاب موشک ها که هر دو رو صدام زده بود و منفجر کرده بود و بچه ها رفته بودند. سایت ۴ و ۵ که اومدیم برای برنامه بچه ها و تبلیغات و تقسیم روحانی و این ها محمد با ما بود و چند روزی که اون جا بود گفتند که الان در پنج طبقه ها نیرویی که به حساب تبلیغات باشه کسی نیست و بچه ها هم که بخواهند از سایت ۴ و ۵ برگردند اون جا کسی نیست از اون ها پذیرایی کنه که محمد قبول کرد و گفت که مسئولیت تمام عکس ها و فیلم ها و پذیرایی بچه ها در برگشت با من باشد. بلافاصله آمد به پنج طبقه ها که همان تیپ ۲ زرهی بود و برای بچه ها همه چیز را آماده کرد که بعد فرمانده تشویقش کرد که کارش را به خوبی انجام داده بود.
31. از خاطراتتون بفرمایید؟
خاطراتی که از محمد دارم زیاده و باید کتابی درباره اش نوشت مثلا شب ها می رفت پایین به بهانه درس خواندن و بعد ما که گاهی پایین می رفتیم می دیدیم که سریع سجاده اش را جمع می کند و مشغول خواندن درس می شد. نمی خواست کسی بفهمد که شب ها عبادت می کنند.
* در مسجد محله مان پنح شنبه ها کلاس حدیث و احکام برگزار می شد و ایشان در آن شرکت می کرد ولی به ما نمی گفت و هیچ وقت نمی خواست کارهایی که می کند را کسی متوجه بشود.
* در مدرسه کارهای هنری زیاد می کرد و در دبیرستان معاون انجمن اسلامی بود و خیلی فعال بود.
* در دانشگاه وقتی که رفته بودم وسایلش را بیاورم دیدم که لباس رزمی توی لباس هایش است که تعجب کردم و از دوستانش پرسیدم که گفتن ایشان دوره کاراته می دیده و بعد در وسایلش نوشته های زیبایی هم خطاطی کرده بود و فهمیدم که دوره خطاطی هم دیده بود.
* خیلی عاشق روحانیت بود و دوست داشت لباس روحانیت داشته باشد و درس حوزه بخواند.
* پسر کنجکاوی بود و از نظر اطلاعات در سطح بالایی بود و در دوران کودکی سوالاتی از من می پرسید که من جوابش را نمی دانستم و این کارش باعث می شد که من به دنبال جواب سوال بروم.
* خیلی دلسوز بود. فامیلی داشتیم که در سطح مالی پایینی بودند و هر وقت که به مشهد می آمد می رفت خانه آن ها و آن ها را دلداری می داد و به آن ها می گفت: غصه نخورید من خودم که درسم تمام بشود ان شاء الله که رفتم جایی برای کار از همه نظر کمک تان می کنم.
* هیچ توجهی به مال دنیا نداشت و مادیات برایش اهمیت نداشت مثلا در تمام زندگیش یک کت و شلوار داشت که تازه کتش هم دایی اش برایش خریده بود و هیچ وقت مثلا به ما نمی گفت که من این کت و شلوار و یا چیزهای دیگر را می خواهم.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
10 فروردين 1403 / 19 رمضان 1445 / 2024-Mar-29
شهدای امروز
حسن جمال آبادي
محمدجواد قرباني
حسين علي زارع
منصور آجرلو
افشين(امير) فناخسرو
ميرزامحمد برزگري بافقي
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll