شهید کامران(علی) در نهمین روز مرداد سال 1341 مصادف با 28 صفر «سالگرد وفات پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع)» در شهرستان خرم آباد در میان خانواده ای مذهبی دیده به روی جهان خاکی گشود. شش ساله بود که خانواده اش راهی تهران شدند و از همان سال تحصیلاتش را در دبستان پیمان شروع کرد. در 8 سالگی علاقه ی شدید حضور در مسجد در وجودش ریشه دواند و از آن پس بود که اغلب اوقاتش را در مسجد می گذراند. در سال 1352 وقتی قدم به یازده سالگی گذاشت در فعالیت های مسجد که عبارت بود از برگزاری جلسات قرآن و بحث و گفت و گو راجع به کتب و مطالب موجود در آن ها، شرکت می کرد. بعد از آن تا سال 1355 در جلسات مخفی کتابخانه مسجد حضور می یافت و سیر مطلاعاتی کتب ممنوعه و اعلامیه های امام راحل را پی می گرفت. از همان زمان در زمینه فرایض دینی و شعائر اسلام و مطالعات سیاسی رشد چشم گیری پیدا کرد. در سال 1356 که به مرور زمان، نهضت اسلامی اوج می گرفت، با تلاش بیش تری در تظاهرات و شعارنویسی و... شرکت می کرد. همان هنگام در دبیرستان ارشاد مسئولیت نیروی اصلی در تظاهرات دانش آموزی را به عهده گرفت. در تمام تظاهرات و راهپیمایی ها از خود رشادت و ایثار وافری نشان داد، طوری که شاهدان انگشت حیرت به دندان می گزیدند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در دبیرستان به تشکیل انجمن اسلامی مبادرت ورزید و در همان زمان کار خود را نیز در کمیته مرکزی که تازه شکل گرفته بود ادامه داد. از طرفی چون ضرورت را در کارهای عقیدتی و تبلیغاتی می دید با جمعی از براداران محله، کانون اسلامی وحدت را تشکیل دادند و بعد از جریان انقلاب کارهای تبلیغاتی کانون را با انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت هماهنگ و مدتی نیز در بخش تبلیغات این انجمن همکاری می کرد. در ارتباط با گروهک های محارب، خاری گزنده و زهرآگین در چشم آن ها بود چرا که در بحث های ارشادی شرکت کرده آن ها را مغلوب و منکوب می کرد. در موقع کارزار همچون ذوالفقار علی(ع) بود بر فرق منافقین کور دل در درگیری های گروهی مدرسه با رشادت عمل می کرد، طوری که چندین بار در مدرسه تهدید به ترور شد. در سال 1360 موفق به اخذ مدرک دیپلم شد و بلافاصله به عنوان مربی امور تربیتی در مدرسه راهنمایی شهید حشمتی و سپس دبیرستان شهید بهشتی مشغول تدریس قرآن و بینش دینی شد. ایشان دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران بودند. در اوایل سال 1361 به سوی دیار عاشقان شتافت و عازم جبهه های نور علیه ظلمت شد تا قلب خود را پاک گرداند و از مجاهدان فی سبیل الله گردد. ابتدا قدم به کردستان گذاشت و در شهرستان بوکان مسئولیت کتابخانه و روابط عمومی سپاه پاسداران را به عهده گرفت و از آن به بعد بود که به جبهه های جنوب اعزام شد. در عملیات رمضان و مسلم بن عقیل حضوری موثر داشت طوری که در عملیات مسلم از ناحیه دو پا جراحت برداشت. البته در جبهه های نبرد از خود چنان رشادتی نشان داد که شایسته نامش بود. بعد از آن عملیات در حالی که هنوز پایش بهبودی نسبی هم نیافته بود دوباره به جبهه شتافت. در عملیاتت مقدماتی والفجر مجددا از ناحیه پا جراحت برداشت ولی باز هم جهادش را ادامه داد. درتاریخ 62/1/23 در عملیات والفجر یک در منطقه ابوغریب(فکه) پس از زدن تانک های بسیاری از دشمن همان گونه که قبلا خواب شهادتش را دیده بود به همان شکل به خون غلتید و چشم راستش مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت و به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد. شهید طوافی به مرحله ای از ایمان و اخلاص رسیده بود که به درجه ی یقین نائل گشت طوری که 5 ماه قبل از شهادت خواب شهادتش را برای دوستانش تعریف کرده بود.
28 فروردين 1404 / 18 شوال 1446 / 2025-Apr-17