Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
ناصر فولادي
نام پدر :
ماشاءالله
دانشگاه :
صنعتي شريف
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
مهندسي متالوژي
مكان تولد :
كرمان (كرمان)
تاريخ تولد :
1338/10/7
تاريخ شهادت :
1361/03/03
سمت :
مسئول تبليغات جنگ
مكان شهادت :
خرمشهر
عمليات :
آزادسازي خرمشهر(الي بيت المقدس)
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مصاحبه با همکار شهید ناصر فولادی(آقای خیام حسین زاده)
راوي :
همكار شهيد
بسم الله الرحمن الرحیم.
در خدمت برادر حسین زاده که قبلا در بخشداری جبال بارز، در زمان تصدی شهید ناصر فولادی آن جا مشغول به خدمت بودند، هستیم.
- ضمن تشکر از ایشان تقاضامندیم که در خصوص نحوه آشنایی تان با سردار شهید ناصر فولادی برای ما توضیحاتی را بفرمایید؟
* بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام و درود بر روح پر فتوح بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی رحمت الله و با سلام به ارواح طیبه شهدای اسلام بالاخص شهید منظور، حاج آقا ناصر فولادی. بنده افتخار این را داشتم که از سال ۱۳۶۰ زمانی که ایشان به عنوان بخشدار جبال بارز معرفی شدند در خدمت این شهید والامقام باشم.
از شهید خاطرات بسیاری دارم مخصوصا در آن اوایل خدمت ایشان که برف و تگرگ سنگینی منطقه جنوب جبال بارز را گرفت که از طریق استانداری دستور دادند که سریعا به منطقه عزیمت کنید. با این سردار ما در حدود بیست و هشت روز طول کشید، که چهار اکیپ ما بودیم و من افتخار این را داشتم در خدمت ناصر فولادی باشم. می توانم بگویم شهید ناصر فولادی تنها کسی بود که افتخار این را دارد که جنوب جبال بارز را کشف کرد و پای هیچ یک از مسئولین تا زمانی که شهید آن جا تشریف آورد بودند، نرسیده بود و سفر ما حدودا بیست و چهار، بیست و هشت روز طول کشید که اکثر مناطق صعب العبور را در طی این بیست و هشت روز پیمودیم و گزارشاتی به استانداری ارسال شد و کمک هایی هم به مردم منطقه شد.
- از آن برخورد اولیه آشنایی شما با ایشان اگر خاطره ای توی ذهنتان هست بیان بفرمایید؟
* با توجه به این که من در آن زمان به عنوان نماینده بخشداری در جنوب جبال بارز کار می کردم و تقریبا اوایل پیروزی انقلاب بود و مقر بخشداری در منطقه شمال بخش بود، محمدآباد بود، شهید ناصر فولادی یک اخلاقی داشتند که در همان برخورد اولیه هر فردی جذب اخلاق و خصوصیات خوب ایشان می شد. در همان روزهای اول من تشخیص دادم که ایشان منظورشان این است که کارها بروند جنوب و با توجه به استضعاف منطقه و مردم منطقه، کل کارها بسیج شوند در منطقه جنوب جبال بارز و همین کار را هم کردند. اکثر اوقات و اکثر روزهای هفته را در خدمت مردم مستضعف جنوب جبال بارز بودند.
- از خصوصیات عرفانی و معنوی ایشان اگر مطالبی توی ذهنتان هست بیان بفرمایید؟
* دو سال افتخار این را داشتم که در خدمت ایشان بودم و در این مدت دو سال هیچ زمان نشد که ایشان نماز شب شان را حتی در بدترین شرایط نخوانده باشند. یادم است که توی یک منطقه ای بودیم به نام منطقه سرموتین، که منطقه سردسیری بود و من به اتفاق یکی دیگر از برادرنمان، شهید فولادی را وسط داشتیم و دو طرف مان هم آتش روشن بود. شب خیلی سردی بود به طوری که ما که بچه آن منطقه بودیم، نمی توانستیم آن شدت سرما را تحمل کنیم اما ایشان در آن شرایط بلند شدند و نماز شب شان را خواندند که همه ما مخصوصا بچه های اکیپ که هفت نفر بودیم همه تحت تأثیر قرار گرفتیم.
- بفرمایید که ایشان چه خصوصیات اخلاقی داشتند؟
* از نظر خصوصیات اخلاقی من بیشتر توی محیط کاری را می توانم بگویم، ایشان طرفدار مستضعفان بود و هدفشان این بود که واقعا به محرومان خدمت شود. توی این مسائل ایشان واقعا از کارشکنی بدش می آمد و برایش شب و روز معنی و مفهومی نداشت و منظورش بیشتر خدمت بود.
- بفرمایید ایشان به چه تیپ افرادی علاقه نشان می داد و آن ها را دوست داشت و کلا ایشان از چه چیزهایی خوشش می آمد؟
* ایشان با افراد مستضعف، افرادی که رنج دیده بودند مخصوصا در رژیم ستم شاهی پهلوی، و درک می کرد که این ها واقعا افراد رنج کشیده هستند عاشق این افراد بود و از افرادی هم که کارشکنی و منافق و دو چهره بودند بی اندازه بدش می آمد.
- بفرمایید ایشان معمولا در اوقات فراغت به چه کاری می پرداختند؟
* اوایل انقلاب اوقات فراغت معنی و مفهومی نداشت و بیشتر کار بود ولی هر زمانی که من با این شهید والامقام بودم بیشتر اوقاتش را با خواندن قرآن می گذرانید.
- در مسائل و برنامه های کاری آیا ایشان مشورت می کرد با کسانی یا خودش به تنهایی تصمیم می گرفت؟
* در همه کارهایش مشورت می کرد و همیشه این آیه را در نظر داشت که قرآن می گوید: " أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ"، حتی در محیط کاری از کوچکترین فرد از نظر شغلی و سن هم نظر خواهی می کرد.
- معمولا در بحران ها و مشکلات سخت که به ایشان فشار می آمد چگونه برخورد و عمل می کرد؟
* بسیار آدم خونسردی بود و همیشه خدا را در نظر داشت و در کارهایش هم موفق بود. بعد از خبر شهادت ایشان، من می توانم بگویم که اکثر روستاهای جنوب جبال بارز برای شهید ناصر فولادی مراسمی گرفتند که هنوز عکس های ایشان را برای یادگاری در خانه هایشان چسبانده اند و دارند.
- ایشان معمولا چه توصیه های معنوی و عرفانی به شما یا سایرین داشت؟
* ایشان همیشه سفارششان این بود که در خط ولایت فقیه باشید و سعی کنید که خدمت تان به گونه ای باشد که در درگاه احدیت مزد و اجر داشته باشید و برای قشر خاصی کار نکنید و بیشتر سفارش به کار برای مستضعفان را می کرد و مدتی که من در خدمت ایشان بودم کار برای مستضعفان همیشه سرلوحه ی کارهای شهید فولادی بود.
- ایشان برخوردشان با ارباب رجوع و زیردستان چگونه بود؟
* بسیار آدم خاکی بودند و هیچ زمان من در وجود این شهید والامقام ندیدم که خدای نکرده غرور و پست و مقام در روحیه ایشان تأثیری بگذارد و در برابر افراد مخصوصا افراد ضعیف تا ایشان را معرفی نمی کردیم هیچ کس تشخیص نمی داد که ایشان بخشدار است.
- نظر مردم و دیگران نسبت به این سردار شهید والامقام چه بود؟
* در زمانی که مسئولیت بخشداری را داشتند؟ بهتر است که این را از خود مردم بپرسید. مردم جنوب جبال بارز از میجان به پایین تا کوه شاه هنوز خاطرات شهید فولادی توی اذهان تمامی مردم مخصوصا بچه هایی که آن زمان توی سنی بودند که تشخیص می دادند، هست و همیشه زبانزد مردم است و کارهایی هم که در منطقه کرده کاملا مشخص است.
- با توجه به این که شما مدت های زیادی با ایشان بودید، مخصوصا مطلب اولی که اشاره کردید که برنامه ای که پیش آمده برای جنوب جبال بارز ظاهرا در این بیست و هشت روز که فرمودید با هم بودید قطعا خاطرات زیادی دارید اگر امکان هست بعضی از این خاطراتی را که در ذهنتان هست بیان بفرمایید؟
* کلا تمام این بیست و هشت روز خاطره است ولی یک خاطره ای که من هیچ زمانی یادم نمی رود این هست که یک شب جایی رسیدیم که ناچارا مجبور شدیم که آن جا برای استراحت بمانیم. یک بنده خدایی که نزدیک صد و سی یا صد و چهل تا گوسفند تمامی دارایی اش بود که از بین رفته بود و ظاهرا یک گوسفند خوبی فقط برایش مانده بود که این را هم به احترام و به افتحار یکی از کارگزاران جمهوری اسلامی، شهید فولادی، کشتند که شب از ما در آن جا پذیرایی کنند.
من دیدم شهید فولادی حالتش دگرگون شد و واقعا نمی خواست که از این غذا بخورد. بعد صاحب خانه هم تشخیص دادند که ایشان حالتی دیگر دارد. بعد من به شهید گفتم که آقا شما باید حتما از این غذا بخورید. در حالی که شهید فولادی گریه می کرد به من گفت: این مرد با این وضعش این یک دانه گوسفندش را هم برای ما کشت! من گفتم: آقا اگر شما نخورید این مرد یک احساسی دیگر پیدا می کند با توجه به وضعیت بهداشتی منطقه که ما هر جا می رفتیم لاشه های گوسفند و غیره بود، در همین حال ایشان زار زار زدند زیر گریه و گفتند: خدا می داند که فکر من چیز دیگریست!
بلاخره از آن غذا با این که من تشخیص می دادم از نظر روحیه طوری دگر هست از آن غذا میل فرمودند و شب هم آن جا بودیم که پسر این صاحب خانه سربازی بود که مرخصی آمده بود و در برف و تگرگ و این ها مانده بود که همان جا ایشان (شهید ناصر فولادی) یک مرخصی هم چون بخشدار آن جا بودند و می توانست و در حد اختیاراتش بود مرخصی ایشان را تمدید و دوازده روز اضافه کردند که به وضع خانواده و مادرشان و غیره برسند.
* از شهرستان عازم منطقه کوه شاه بودیم که یکی از مناطق محروم جبال بارز آن زمان بود و الان جزء منطقه عنبرآباد است و قسمتی از آن هم به نام شهرستان کهنوج است. در یک روستایی خبر دادند که پیرمردی خیلی مریض است. من به شهید فولادی پیشنهاد کردم که آقا می خواهید که به این بنده خدا یک سری بزنیم. گفت: حتما باید برویم و سر بزنیم. وقتی که رفتیم این پیرمرد گفت: خدایا به بزرگی ات شکر، نمردم و یکی از مسئولین جمهوری اسلامی را دیدم!
خب ما به سفرمان ادامه دادیم. وقت برگشتن به ما خبر دادند که آن بنده خدا فوت شده. ایشان در مراسمی که برای این فرد گرفته بودند شرکت کرد و این یکی از خاطرات فراموش ناشدنی من است.
- ایشان معمولا چه آرزویی داشت و بزرگترین آرزوی ایشان چه بود؟
* مدتی که من در خدمت ایشان بودم همیشه آرزویش این بود که شهید شود. واقعا همیشه می گفت: فلانی من برای این کار بخشداری و این ها ساخته نشدم و به یک دلایل خاصی است که من آمده ام که آن هم ممکن است خودتان در جریان باشید که من آمده ام این جا و من واقعا آرزویم چیز دیگریست. همیشه آرزویش جنگ و جبهه و شهادت بود.
- از کارهایی که شهید بزرگوار در مدت کمی که به عنوان بخشدار بودند درباره اهالی محل داشتند اگر مطلبی هست بیان بفرمایید؟
* شهید ناصر فولادی در همان سفری که خدمتتان عرض کردم و بیست و هشت روز طول کشید در جنوب جبال بارز بعد از بیست و هشت روز که ما از مبدأ که حرکت کرده بودیم درست هفته چهارم رسیدیم به همان منطقه. در روحیه ایشان خستگی کاملا مشخص بود و یادم هست که بینی ایشان بر اثر سرمای زیاد پوسته داده بود و صورتش پوسته داده بود و بعد از آن چون گزارشات جامع و کاملی از منطقه تهیه کرده بودند، کمک های خوبی هم به مردم شد، از جمله وام های خوب بدون بهره ای که دادند و وام های بلاعوضی به عشایر دادند و چادر و نفت به منطقه رساندند. با توجه به این که راه نداشت، مجددا خودشان اکیپ هایی تشکیل دادند که نفت را برسانند و گزارش را دقیق بدهند.
ارزاق عمومی از قبیل روغن و برنج و قند و غیره را در بین مردم توزیع کردند و این ها هم کمک هایی بودند که بیشتر از استانداری گرفته بودند. و یا در مناطق جنوب جبال بارز مثلا روستاهای گرم سالار رضا، راخت، مردک، کویز، کوشک مور کارهایی ماندگار از شهید فولادی به یادگار مانده. مثلا مردم حاجی آباد که از آب آشامیدنی سالم برخوردارند واقعا مدیون زحمات شهید فولادی هستند که موتور دیزل را شبانه برای این منطقه آوردند و سه تای دیگر هم برای روستاهای دیگر. می توانم بگویم که در این مدت شب و روز برای شهید فولادی معنی و مفهومی نداشت.
همیشه درحال کار و تلاش بود و از افتخارات ما همکارانش هم این بود که در اوایل خدمت مان با چنین روحیه هایی بود که ما آشنا شدیم و حقیقتا سرلوحه زندگی مان قرار دادیم که ان شاء الله بتوانیم فردا در پیشگاه این شهدای والامقام آبرومند باشیم.
- بفرمایید که زمانی که خبر شهادت سردار بزرگوار را شنیدید و یا اهالی شنیدند عکس العمل چه بود؟
* من روستای مردک بودم که مرکز نمایندگی بخشداری جبال بارز آن زمان بود باور کنید که اصلا نمی توانم بگویم، فقط این را شاهدم که زن و مرد همه می دویدند به طرف مسجدی که اوایلی بود که از طریق جهاد سازندگی آن جا پایه گذاری شده بود و همه می گفتند: وای فلانی شهید شده. از من سوال می کردند مردم و حالتی داشتن که اصلا نمی توانم بیان کنم.
- شهادت ایشان چه تأثیری روی شما یا سایر دوستانتان (در محیط کاری) گذاشت؟
* البته من افتخار این را نداشتم که در جبهه در خدمت ایشان باشم. در محیط کاری من و دیگر دوستان بخشداری جبال بارز مثل آقای کردستانی، آقای سیدی و بچه های دیگری که در بخشداری جبال بارز با شهید فولادی همکاری کرده بودند من می دانم که روحیه و صفات اخلاقی شهید فولادی همیشه سرلوحه کارهای این ها است و اکثر آن بچه ها الان کسانی هستند که با وجود سخت ترین کارها تحمل کرده بودند که الان از آن زمان هم نزدیک پانزده، شانزده سال و سیزده، چهارده سال می گذرد و همه در محیط کاری افراد موفقی بودند.
- در انتها بفرمایید چه توصیه هایی از ایشان به یادتان مانده؟
* همیشه ایشان به ما سفارش می کردند که مستضعفان را فراموش نکنید. در خط ولایت فقیه باشید و امام را فراموش نکنید. در کارهایتان رضایت خدا را مدنظر داشته باشید و برای رضای خدا کار کنید نه برای فرد یا قشری خاص و این که فردا شما باید در محضر خداوند جوابگو باشید و سعی کنید که کارتان خداپسند باشد.
- در انتها خواسته تان از مسئولین چیست؟
* بنده از مسئولین نظام جمهوری اسلامی می خواهم که خاطرات شهدا و وصایای شهدا و راه و منش شهدا را واقعا سرلوحه خود قرار بدهند و دست به دست هم دهیم تا در عمران و آبادی جمهوری اسلامی ایران موفق تر باشیم.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
10 فروردين 1403 / 19 رمضان 1445 / 2024-Mar-29
شهدای امروز
حسن جمال آبادي
محمدجواد قرباني
حسين علي زارع
منصور آجرلو
افشين(امير) فناخسرو
ميرزامحمد برزگري بافقي
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll