* یادم هست یک روز ناصر از من سؤال کرد؛ «مادر دوست داری من چگونه شهید شوم؟» گفتم: نمی دانم، تو چه طور دوست داری شهید شوی گفت: «مادر من دوست دارم فوری شهید نشوم، چند ساعت در خون و درد بغلتم و ناراحتی و سختی جانبازان را نیز درک کنم». اتفاقاً به این آرزو و مراد خود دست یافت و با حدود یازده ترکش خمپاره مجروح شد که او را برای درمان به یکی از بیمارستان های صحرایی منتقل کردند و به گفته شهید بزرگوار سیدرضا مهدوی قبل از شهادت ذکر یا حجه بن الحسن العسکری بر لب داشته است.
* روی زمین می خوابید
بعد از شعله ور شدن آتش جنگ تحمیلی، ناصر همیشه بدون زیرانداز و تشک روی زمین می خوابید هنگامی که از او می پرسیدیم؛ چرا این کار را انجام می دهی پاسخ می داد: «زمانی که جوانان ما در جبهه ها با اشرار و کفار می جنگند و در سخت ترین شرایط هیچ خواب و استراحتی ندارند چگونه راضی شویم در جای گرم و نرم و با خیال راحت استراحت کنیم.»
* گریه و استغفار
14 خرداد 1402 / 15 ذيالقعده 1444 / 2023-Jun-04