شهيد عبدالاحد در سحرگاه روز جمعه مورخ 42/11/5 مصادف با عيد فطر 1383 ه.ق در خانواده مذهبي در شهرستان اردبيل متولد شد. از سن 5و4 سالگي شروع به اقامه نماز وقيام وقنوت براي خداوند مي نمود وبه همراه پدرومادر در مجالس مذهبي ومساجد شرکت مي کرد. البته در اين راه استاد وراهنماي او پدر ومادرش بودند.بچه مهربان وخونگرمي بود با ديگر خواهر وبرادرانش فرق مي کرد . او سرزنده تر وپرجنب وجوش بود ، با همه بچه هاي محل صميمي مي شد وبا محبت ومهرباني با آنها رفتار مي کرد وهيچ موقع مشکلاتي با هم سن وسالانش بوجود نمي آمد.از کودکي به وسايل برقي وتعميراتش علاقه نشان مي داد ورفته رفته در تعمير وسايل مهارت پيدا مي کرد واگر وسيله اي به تعمير احتياج داشت آستين ها را بالا مي زد وسعي وتلاش خود را مي کرد.
دوران تحصيلات ابتدائي اش را از سال 1349 در دبستان سنائي شروع کردند وبا نمرات قابل توجهي به اتمام رسید.مقطع راهنمايي او که مصادف با قيام خونين مردم ايران بود ايشان نيز در تظاهرات وراهپيمائيها همگام با مردم شهرستان اردبيل شرکت مي کردند ودر مدرسه جزو يکي از افراد فعال در به تعطيل کشاندن مدارس بود. سال پيروزي انقلاب در هنرستان فني شيخ بهائي بود ودر انجمن اسلامي هنرستان جزو يکي از افراد تلاشگر ونيروی فکري وعقيدتي انجمن محسوب ميشدند.بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بفرموده حضرت امام دوران سازندگي شروع شد که ايشان نيز در جهاد سازندگي با اعزام شدن به روستاها کار وتلاش در نقاط محروم منطقه روح تشنه ي خود را سيراب کردند وهمين سال با شرکت در کادر مرکزي انجمن جوانان مکتب الاسلام اردبيل عهده دار امورات فرهنگي تبليغات شد ودر ارشاد وهدايت جوانان نقش بسزايي داشت.در سال 58 بفرمان امام ، ارتش بيست ميليوني تشکيل شد و او عضو بسيج مستضعفين شد وضمن ادامه ي تحصيل در دوران متوسطه ، از مطالعه ي کتب علوم اسلامي نيز غافل نبود وهمراه با فراگيري اين علوم ، دروس فقهي را با آموختن صرف ( جامع المقدمات) شروع نمود.
سال پيروزي انقلاب مصادف با ورود او به مقطع متوسطه در هنرستان رازي يا شيخ بهائي بود . همچون گذشته با پشتکار وعلاقه درس مي خواند ودر انجمن اسلامي هنرستان جزو يکي از افراد تلاشگر ونيروي فکري وعقيدتي انجمن محسوب مي شد.او در خرداد 61 در رشته برق الکتروتکنیک دیپلم گرفت و در همان سال در کنکور مرکز تربیت معلم شرکت کرد و در رشته حرفه و فن پذیرفته شد.سال 64 با قبولی در رشته دبیری فیزیک دانشسرای عالی زاهدان روانه دانشگاه شد.
عبدالاحد مادرش را بسيار دوست داشت وبه او احترام خاصي مي گذاشت.
عبدالاحد روانه ي دانشکده شد تا در کلاس هاي درس حاضر شود ودر همين ايام بود که به عنوان سرباز معلم به تدريس نيز مي پرداخت.او در همين دوران نامه هاي زيادي به خانواده اش مي نوشت وآنها را از حال خود خبردار مي کرد وبه برادر کوچکش نيز توصيه مي کرد تا درسش را به خوبي بخواند ودر پايان سال کارنامه اش را نيز براي وي بفرستد.عبدالاحد در اکثر اوقات بيکاري به مساجد مي رفت ودر نماز جماعت وجمعه شرکت مي کرد.عبدالاحد با سرباز معلمي مخارج خود را نيز تأمين مي کرد وحتي برخي اوقات اضافه کاري نيز مي گرفت تا از لحاظ مالي نيز به مشکلي برنخورد وسربار خانواده نيز نباشد.در آن موقع که برادرش علي نيز در خدمت سربازي بود. عبدالاحد نامه اي به خانواده نوشت واز آنها خواست تا در هنگام اتمام سربازي برادرش به وي اطلاع دهند تا به نزد خانواده برود ودر خوشحالي مادرش شريک شود.او در تمام ايام به کار وتلاش مي پرداخت واکثراً سعي مي کرد تا در ايام محرم به شهرش اردبيل برگردد ودر مراسم عزاداري شرکت کند.عبدالاحد شبانه روز به کاروتلاش مي پرداخت واز منطقه جنگي نيز فاصله ي چنداني نداشت وشبانه روز در ميان توب وتانک سپري مي کرد.او به همراه همکلاسي هايش روانه ي به جبهه شد تا در منطقه به نبرد مشغول شود.روزها به سرعت برق وباد مي گذشت تا اينکه نوزدهم آذر ماه سال هزارو سيصد وشصت وپنج فرا رسيد.منطقه ي شلمچه به مانند کربلاي خونين عاشورا شده بود. عبدالاحد با گام هايي استوار به نبرد مي پرداخت ولحظه اي از ميدان نبرد جدا نمي شد.صبح هنگام نماز بود ، عبدالاحد بعد از نماز صبح، سوار قايق شد تا به عنوان نفر اول عازم منطقه شود.لحظه ها به سرعت در گذر بود ونفس ها در سينه حبس شده بود وعبدالاحد همچنان به نبرد مي پرداخت .خمپاره اي منفجر شد،خمپاره به پيکر پاک عبدالاحد اصابت کرده بود و وي را به فيض رفيع شهادت نائل کرده بود. عبدالاحد که با اصابت خمپاره به شهادت رسيده بود پيکرش به زير آب رفت وچندين روز در زير آب ماند وبعد از مدتي توانستند پيکر پاکش بيرون بياورند.شهيد عبدالاحد را در اوج افتخار ، روانه ي اردبيل وگلزار شهداي غريبان کردند وگوشه اي از خاک گلزار را به وجود وي آذين بستند.
01 آذر 1403 / 19 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-21