زندگی نامه شهید كرامت الله بهادري

شهید بهادری در پنجم آذر سال 1346 در انارستان از توابع کازرون چشم به جهان گشود. ایشان دوران کودکی را در زندگی عشایری خانواده خوب به سر برد و در این دوران مشقت های زیادی را متحمل شد. چون خانواده ایشان یک خانواده مذهبی بود همین امر سبب شد که از همان آغاز کودکی علاقه عجیبی به مجالس مذهبی و دینی و خصوصا عزاداری امام حسین علیه السلام داشته باشد. در اواخر دوران کودکی خانواده ایشان در منطقه بهارستان شاپور ساکن شده و کرامت الله در این زمان وارد دبستان انارستان شده و با علاقه وافر این دوران را به پایان رسانید. او هر چند در زمان انقلاب عمر چندانی نداشت ولی هر وقت فرصت پیدا می کرد در راهپیمایی ها شرکت می کرد و در ضمن در دوران تحصیل در دبستان و راهنمایی در اکثر مجالس مذهبی و دینی که بر ضد رژیم طاغوت برگزار می شد شرکت می جست. در بین دوستانش از محبوبیت خاصی برخوردار بود و همگی او را از صمیم قلب دوست داشتند. از مهم ترین خصوصیات اخلاقی او این بود که کمتر سخن می گفت و اگر سخنی می گفت فورا به دل می نشست. به پدرومادر و بزرگترها زیاد احترام می گذاشت و با کودکان آن چنان مهربان و شیرین بود که همه بچه ها او را دوست داشتند. از غیبت کردن گریزان بود و در مسائل دینی و سیاسی بسیار جدی و پرتلاش بود و هیچ چیز را کوکورانه نمی پذیرفت. در لباس پوشیدن نهایت سادگی را رعایت می کرد و به غذا هرگز اهمیت نمی داد و در همه حال شکرگزار بود. او جهت ادامه تحصیل راهی شهر کازرون می شود و در دبیرستان مجرد و ابوالحسن مشغول تحصیل می شود و این دوران را با موفقیت و اخذ مدرک دیپلم علوم انسانی در سال 1363 فارغ التحصیل می شود. اوقات خود را به مطالعه ی کتاب های دینی فلسفی و عرفانی و ادبی و احادیث می پرداخت و به واجبات زیاد اهمیت می داد و مستحبات را تا آن جا که برایش مقدور بود انجام می داد. فرمایشات امام خمینی(ره) را از همه چیز مهم تر می دانست چرا که می دانست راه امام همان راه انبیاست. روزهایی که امام فرموده بودند را روزه می گرفت و مساله جنگ را در راس همه مسائل می دانست. او در هنگام انجام مسئولیت پرتلاش و خستگی ناپذیر بود و در میدان مبارزه شجاع و بی باک بود. شهید در آزمون تربیت معلم و دانشگاه شرکت کرد و در هر دو آزمون موفق شد. ایشان در کنکور دانشگاه در رشته ی زبان انگلیسی دانشگاه تهران قبول شدند ولی به علت اینکه علاقه وافری نسبت به معلمی داشتند به دانشگاه نرفتند و به مرکز تربیت معلم شهید رجایی شیراز در رشته دینی عربی مشغول به تحصیل شدند. او چندین بار به جبهه رفت تا در آن جا نیز درس ایثار و از خودگذشتگی بیاموزد که آن جا را دانشگاهی دیگر می دانست و همین امر بود که باعث شد کوله بارش را ببندد و تصمیم خود را گرفت و چندین بار مرتب به جبهه ها رفت. هربار که می رفت سه یا چهار ماه در آن جا می ماند و کمتر به مرخصی می آمد چرا که دوستانش به خاطر اخلاق خوب و گفتار شیرینش مانع از آمدنش می شدند. در طی مدتی که در جبهه ها حضور داشت در چندین عملیات شرکت کرد از جمله عملیات پیروزمندانه والفجر 8 و مدتی در خط فاو بود و چندین بار در جبهه غرب کشور رفت و در عملیات های کربلای 4 به طور فعال شرکت کرد و در عملیات کربلای 5 از ناحیه پا زخمی شده و عده ای از دوستانش نیز به شهادت رسیدند، دوستان دیگرش ایشان را به زور به پشت جبهه منتقل کردند ولی خانواده ایشان از زخمی شدن او باخبر نشدند و بعد از مدتی در بیمارستان دوباره به خط رفتند و مشغول نبرد شدند. عملیات های عراق شروع شده بود و دشمن شهرها را یکی پس از دیگری تصرف می کرد. در این زمان او برای آخرین بار راهی جبهه شد و در گردان ثارالله از لشکر المهدی مشغول خدمت شد و در تاریخ 67/2/2 در عملیات بیت المقدس 7 در خاک شلمچه شهید شد.