زندگی نامه شهید محسن اولي پور

شهید محسن اولی پور در اول فروردین سال ۱۳۳۷ در شبی مبارک به دنبال آمد. شبی که در آن شب امام مظلومان و امام شهیدان به دنیا آمد دوران کودکی را در خانواده ای مذهبی پشت سر گذاشت.

دوران تحصیلات ابتدایی به دبستان اسلامی رفت و در کنار تحصيلات ابتدایی در مکتب خانه برای یادگیری قرآن در مقابل معلم زانو زد تا راه انسان شدن را بیاموزد.

شهید از حیث علمی همیشه از شاگردان ممتاز و برجسته بود و در زمره دانش آموزان ورزشکار بودند و در تیم فوتبال دبیرستان عضویت داشتند. از نظر هنری ایشان به شعر و ادبیات علاقه خاصی داشت. یکی از خاطرات به یاد ماندنی از دوران تحصیلی ابتدایی شهید به جا مانده این است که در دوران مدرسه ایشان به علت نمرات خوب درسی از پدر و مادر جایزه نقدی دریافت می کرد و انتظار همه این بود که این پول را صرف خرید خوراکی برای خود بکند چون ایشان از نظر بنیه نیز ضعیف بودند که یک روز مادرشان به طور اتفاقی او را در خیابان می بیند که به همراه جمعی از همکلاسی هایشان مشغول خوردن بستنی هستند بعد که او را مورد سوال قرار دادند گفتند که این بچه ها وضع خوبی ندارند و من هم با جایزه ام آن ها را به میهمانی دعوت کرده ام و به آن ها بستنی دادم.

در سال های آخر دبیرستان، ایشان به همراه شهید علم الهدی در مجالس خاصی که محتوی مذهبی و سیاسی داشتند شرکت می کردند. یک روز ایشان با حالت ناراحتی به منزل آمدند وقتی که جریان را جویا شدم ایشان ضمن بیان مختصری از طرز فکر بعضی افراد متظاهر به اسلام گفتند که آن روز با آن ها درگیر شده اند و کارشان به زد و خورد هم کشیده است. بعدها که اوضاع آرام شد و پس از انقلاب از ایشان سوال کردند، ایشان گفتند که آن افراد بچه های انجمن حجتیه بودند که در زمان شاه مبارزه با دستگاه را غیرضروری دانسته.

شهید از سال های ۵۴-۵۳ در انجمن دانش آموزان در اهواز، تحت آشنایی با شهید علم الهدی با انقلاب اسلامی آشنا گردید و در ابتدا در جلسات این انجمن شرکت می کردند سپس در دانشگاه با دست یافتن به نامه ها و نوارهای حضرت امام خمینی که به طور مخفی در اختیارشان قرار می گرفت و همچنین آثار اندیشمندان اسلامی همچون شهید مطهری و شرکت در فعالیت های عملی در تظاهرات های ضد رژیم آشنایی و فعالیت های خویش را وسعت بخشیدند. نوع این فعالیت ها هم فرهنگی و هم عملی بود. در دوران انقلاب اسلامی ایشان از عناصر فعال منطقه زندگی خود بوده و سازمان دهنده تظاهرات ها در محله خودش بود. پس از انقلاب اسلامی نیز در مقاطع مختلف فعالیت داشتند ابتدا با برادران انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک سپس در شهرستان، با کمیته امداد امام (بهبهان) و نهایتا با جهادسازندگی شهرستان شادگان همکاری کردند که منتهی به شهادت ایشان گردید.

البته ایشان در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران نیز شرکت داشته و تا تعطیلی دانشگاه در آنجا بودند از نظر میزان فعالیت ایشان بسته به شرایط خانوادگی در مقاطع مختلف متفاوت بود. در زمان همکاری با انجمن اسلامی فعالیت ایشان نیمه وقت بود. در همکاری با برادران لانه جاسوسی نیز ایشان فعالیت ضمن تحصیل داشتن ولی در کمیته امداد ایشان از اول وقت تا غروب و شب همکاری داشته و به کمک محرومین می رفتند. در زمان فعالیت در جهاد ایشان، پست مدیریتی داشته و تمام شبانه روز در دفتر خویش مستقر بودند و تنها هر از گاهی هفتگی به اهواز و خانواده سری می زدند.

شهید در برابر گروهک ها همیشه موضعی تهاجمی داشته و از آنان شدیدا متنفر بودند. ایشان همیشه متذکر می شدند که هرگاه و هر وقت کسی آمده که سعی در بهسازی شرایط اجتماعی - فرهنگی کرده سریعا آن هایی که منافع خویش را در خطر می دیدند تحرک آغاز کرده و با گرفتن مواضع فریبکارانه مانند دمکراتیک، ناسیونالیست، سوسیالیست و غیره سعی در مقابله می کنند. ایشان معتقد بودند که اکثرا این گروهک ها ساخته مستقيم دست آمریکا و ایادی اش می باشند. از نظر شیوه برخورد با گروهک ها قاطعیت برخورد را از یک طرف و ارشاد افرادی که گول ظاهر این گروهک ها را خورده و ندانسته به دام آن ها می افتند را می پسندید. ایشان معتقد بودند که باید ریشه را زد در این صورت شاخ و برگ ها خودبخود قطع می شود ضمن این که نشان دادند رحمت اسلامی خود بهترین ابطال تبلیغات سوء علیه حکومت اسلامی است.

انقلاب اسلامی و جو ایجاد شده پس از پیروزی آن باعث اوج گیری فعالیت های فرهنگی ایشان شد. ایشان که تا قبل از آن دوران با توجه به سانسور شدید و جو اختناق به منابع کافی جهت مطالعه دسترسی نداشتند اکنون همچون ماهی بازگشته به آب در جو اسلامی شروع به خودسازی و مطالعه نمودند فعالیت های ایشان هم در این اساس جهت عملی به خود گرفته و ایشان سعی می نمودند هر جا مسئله ای می دیدند که بتوانند کمکی بکنند سریعا اقدام کنند. ایشان در طی انقلاب از عناصر فعال شهر بودند. یک روز ماشین های ارتشی جلوی برادران را گرفتند و به ناگاه به آن ها حمله کردند. شهید که دلی نترس داشتند با حمله به سربازان، راه را برای بقیه برادران باز کردند و سایرین نیز توانستند از حلقه محاصره بگریزند. لذا سربازان ایشان را دنبال کردند، در این اثنا درب یکی از خانه ها باز شد و ایشان بدانجا پناه بردند و سربازان هر چه کردند نتوانستند حریف صاحبخانه شوند در همین میان ایشان از طریق پشت بام از حمله گریختند و به سایرین پیوستند. شهید از قبل از انقلاب و از سال های ۵۴ به بعد با آثار امام خمینی (ره) آشنا شدند و از آن پس همیشه از ایشان به نام "آقا" یاد می کردند و عشق خاصی به ایشان داشتند. ایشان تز امام خمینی را در مورد ولایت فقیه در کتاب مذکور یک تز نوین در صحنه سیاسی جهان می شمردند و با مخالفان ولایت فقیه به مبارزه می پرداختند شرکت ایشان در فعالیت های اجتماعی و انتخابات و غیره همگی به حکم احساس وظیفه که برحسب حكم ولی فقیه احساس می کردند بود.

با شروع جنگ تحمیلی ایشان که تجربه جنگ، آن هم در چنین مقیاسی را نداشتند خود را با شرایط تطبيق دادند و روحیه سلحشوری ایشان قوت گرفت و علی رغم ندیدن دوره های آموزش نظامی همیشه سعی در شرکت بر عملیات نظامی داشتند و حداقل در ستاد پشتیبانی فعالیت می کردند. دیدن وقایعی که در جنگ اتفاق می افتاد ایشان را صبور و بردبار کرده بود. ایشان که تا قبل از شروع جنگ تحمیلی در امور فرهنگی و با برادران انجمن اسلامی همکاری می کردند با شروع جنگ به اهواز مراجعت نمودند و این قبیل فعالیت ها را به ماندن در کنار جبهه و پشت جبهه بدل کردند. با شروع جنگ تحمیلی دشمن مناطق زیادی از کشور اسلامی را به تصرف خویش در آورد. این امر طبعا برای کسی که چند کیلومتر بیش از جبهه فاصله نداشت و با آرمان های اسلامی زندگی می کرد سنگین تمام می شد لذا ایشان نیز جهت دفاع از اسلام و ملک اسلام به جبهه رفتند.

در جریان جنگ و حضور ایشان در جبهه شبی موشکی در نزدیکی چادر نظامی ایشان فرود می آید که با انفجار آن منطقه به لرزه در می آید ایشان با توکل و شجاعتی که مثال زدنی بود اصلا گویا که اتفاقی نیافتاده است، چنان به برادران روحیه داده بودند که دوستان حاضر همیشه برای ما از آن صحنه مثال می زدند و یاد می کردند.

بارها شاهد حالات روحی شهید در هنگام دعای کمیل بودند در این حالت ایشان دچار رقت قلب شده و سر به سجده برده و با سوز و گداز خاص به نیایش و استنفار می پرداختند. در نماز خواندن ایشان همیشه با دقت و حوصله اجزا نماز را به جا آورده و از توجه به غیر در حین نماز خودداری می کردند و با قلبی خاشع و خاضع نماز به پا می داشتند. این حالت خشوع در مقابل حضرت باری تعالی تا درجه ای بود که ایشان دعایشان با گریه و زاری به درگاه حق تعالی همراه بود و از درگاه الهی مسئلت می کردند.

نحوه شهادت ایشان به این صورت بود که در تاریخ 61/2/20 ایشان همراه چند تن از مسئولین ستاد برای سرکشی به خط مقدم جبهه خرمشهر رفته و در ضمن، مقداری تدارکات به همراه می بردند. در بازگشت، ابتدا به یک برادر سرباز بر می خورند که او را سوار ماشین می کنند. برای سوار کردن سرباز مذکور ایشان به عقب ماشین رفته و او را در جلوی ماشین به جای خود می نشاند پس از طی کمی راه گلوله توپ به سمت عقب ماشین اصابت کرده و شهید از ناحیه قلب مجروح می شود. سایرین نیز به جز سرباز مذکور زخمی می شود و تنها سرباز صحیح و سالم از ماشین خارج می شود. آن ها را سریعا به بیمارستان پشت جبهه می رسانند که در ۴۰ کیلومتری خرمشهر واقع بوده است و به علت خونریزی شدید در این مسیر ایشان شهید می شوند. پس از آن جسد ایشان را به مرکز اجساد شهدا در کارخانه سپنتا منتقل می کنند. متاسفانه وصیت نامه ایشان که در وسایل شخصی اش بوده است در اثر مسامحه کاری گم می شود.