زندگی نامه شهید محمدرضا پوركيان

شهید محمدرضا پورکیان در خانواده معمولی و مذهبی در سال ۱۳۳۸ در امیدیه آغاجاری متولد شد. پدر و مادرش در دوره ای که فساد و تباهی رو به گسترش بود، محمدرضا را آن چنان تربیت نمودند که در نوجوانی حافظ کل قرآن کریم شد و با نهج البلاغه نیز رابطه عمیقی برقرار نمود.

محمدرضا در دوره پهلوی در زمان اوج فساد و تباهی اخلاقی رژیم، مسئول کتابخانه مسجد جامع امیدیه آغاجاری شد و با جذب و هدایت همسالان خویش و تاسیس کلاس های قرآن در ایام تابستان رونق فراوانی به مسجد منطقه بخشید.

وی در کنار حجت الاسلام والمسلمین مرحوم سید محمد آل علی به صف مبارزان عليه طاغوت و رژیم ستم شاهی پیوست. در همان دوران با حضرت امام (ره) آشنا شد و رساله ایشان را به منزل آورد و مقلدشان شد.

همچنین وی با جذب جوانان به مسجد و تشکیل کلاس های معارف اسلامی و قرآن کریم و ارتباط با علماء و مراجع قم، مشهد و تهران و آوردن کتب ممنوع مذهبی (مانند رساله حضرت امام، آثار شهید مطهری و ...)، به سازماندهی جوانان مذهبی و پخش اعلامیه ها و نوشته ها و نوارهای حضرت امام (ره) در مدارس و بین مردم پرداخت. وی در دوره دبیرستان اقدامات موثری در تشویق نوجوانان و جوانان به مطالعه کتب مذهبی از جمله کتب مرحوم دکتر «علی شریعتی» به نام های «مزینانی» و «علی سبزواری» که در تهران و قم مخفیانه چاپ و منتشر می شد، انجام داد. خیلی از شب ها به واسطه علاقه فراوانی که به مسجد داشت، تا پاسی از شب به خادمین مسجد کمک می کرد و دیر وقت به خانه می آمد.

بسیار کم خواب و پرتلاش بود، در گرمای طاقت فرسای آغاجاری بعد از تعطیلی کلاس های درس کارگری می کرد و از مختصر درآمد خویش برای فقرا و محرومین، هزینه می نمود. برخی شب ها در پوشش ناشناس به مناطق محروم می رفت به مستمندان کمک می کرد. با بخشی از پول ماهیانه اش لباس و وسایلی از قبیل نوشت افزار و. .. تهیه می کرد و در اختیار همکلاسی های بی سرپرست یا کم درآمد قرار می داد.

در سال ۱۳۵۳ او با قرائت یک مقاله تند در مورد ماهیت رژیم و وابستگی آن به آمریکای جنایتکار و افشای جنایاتش علیه مراجع، علما و روشنفکران در کلاس، باعث تعطیلی مدرسه شد. مامورین رژیم وارد مدرسه شدند، اما وی با کمک دوستانش موفق به فرار شد. او را تا منزل تعقیب کردند و به صورت غیر منتظره ای وارد منزل شدند، اما پس از بازجویی و آزار اهل منزل و بازرسی تمام وسایل، او را نیافتند. لذا پدر و مادرش را تحت فشار قرار دادند که تمامی کتب حضرت امام (ره) و شهید مطهری، دکتر شریعتی را به آنان تحویل دهند - گویا در همان روز گزارش ورود تعدادی کتاب شهید مطهری و دکتر شریعتی به ساواک اعلام شده بود - اما خوشبختانه موفق به کشف مدرک و کتابی نشدند.

بعدها معلوم شد که کتاب هایی که ساواک به دنبال آن ها بود را محمدرضا در باغچه منزل در زیر خاک مدفون کرده است. وی در دوران دبیرستان چندین بار توسط ساواک به جرم اقدام علیه امنیت کشور در مناطق نفت خیز دستگیر، بازداشت و شکنجه گردید.

بار آخر با وساطت یکی از آشنایان اداره شهربانی به نام سرگرد کیانی از زندان ساواک آزاد شد. به گفته برادر شهید پورکیان اگر وساطت این افسر خیر خواه نبود، اعدام شهید پورکیان بدون شک قطعی بود. وی در همین مقطع به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پیوست و با نام مستعار «رضا احمدآبادی» دیپلم ریاضی را در اهواز گرفت.

آن چنان پایبند به اخلاق اسلام بود که هر کسی را مجذوب خویش می نمود و با اخلاق نیکویی که داشت، باعث جذب بسیاری دوستان و آشنایان خویش به اسلام و زندگی سالم و عاری از فساد شد.

با انجام سفرهای متعدد به تهران و قم در محضر علمای مبارز و انتقال كتب و نشریات و نوارهای مذهبی به منطقه، عامل رشد آگاهی و اصلاح جوانان و نوجوانان در منطقه آغاجاری، امیدیه و اهواز بود.

از برادر شهید پورکیان درباره خصائل روحی وی نقل شده است: «در ماه محرم حال و اوضاع روحی دیگری داشت، محزون بود و در عزای مولایش حسین (ع) اشک می ریخت. نسبت به حدود الهی و رعایت مسائل شرعی حساس بود و اجرای دستورات الهی را با جدیت گوشزد می نمود. مطالعات وسیعی داشت و بر احکام اسلامی بسیار مسلط بود. قبل از انقلاب اجازه خرید تلویزیون به کسی نداد و بعدها که خواستند مثل دیگران تلویزیون داشته باشند، فقط برای گوش دادن اخبار رضایت داد.»

استعداد فوق العاده ای داشت و پس از دیپلم در هشت دانشگاه معتبر ایران و خارج از کشور قبول شد و سرانجام رشته مهندسی عمران دانشگاه شهید چمران اهواز ا را برگزید. به فعالیت ها و مبارزات اسلامی و انقلابی خود ادامه داد و در دانشگاه به کمک عده ای از همرزمانش مانند «مرحوم ناصر میرعلایی» و شهید «حمید معینیان» و دیگر پاسداران تشکل دانشجویی را سازمان داد که بعدها عده ای از این افراد عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اهواز شدند.

وی رهبری عملیات گروه مجاهدین انقلاب اسلامی را که در آن زمان در استان خوزستان به شاخه های مختلفی تقسیم می شد به عهده گرفت و فعالیت های انقلابی از قبیل اعتصاباتی که در سطوح ادارات به خصوص در شرکت نفت به راه می افتاد و راهپیمایی هایی که به صورت سازمان یافته اجرا می شد و نیز ترورهایی که از سوی مرکزیت سازمان طراحی می گردید را هدایت و رهبری می کرد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در کنار آقایان «محسن رضایی» و «شمخانی» و دیگر دوستانش به کمک یکدیگر پایه های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان خوزستان را شکل دادند.

شهید پورکیان به سمت مسئول ستاد فرماندهی و قائم مقام سپاه پاسداران در اهواز منصوب گردید و برای رسیدگی به نابسامانی شهرستان رامهرمز و تاسیس سپاه پاسداران به رامهرمز رفت و با حفظ سمت، فرماندهی سپاه پاسداران رامهرمز را نیز به عهده گرفت و اقدامات مهمی را در این دوره کوتاه تا شروع جنگ تحمیلی انجام داد.

از جمله اقدامات وی در آن دوران می توان به موارد زیر اشاره کرد:

- تشکیل هسته های مقاومت بسیج برادران و خواهران

- شناسایی و اخراج عناصر نفوذی گروهک نفاق و چپ

- دستگیری و سرکوب عناصر وابسته به رژیم ستم شاهی که در صدد ایجاد ناامنی و بمب گذاری بودند.

- خنثی کردن «کودتای اهواز»

- مبارزه با گروه های منافق در غائله «خلق عرب» و تجزیه طلبان مدعی جدایی خوزستان از ایران

- سرکوب خوانین عشایری که به مردم آن مرز و بوم ظلم و ستم می نمودند

- ایجاد زمینه رشد و هدایت زندانیان منطقه

دیگر پایه گذاران و معماران اصلی سپاه خوزستان شهید حسین علم الهدی، شهید گندمکار، شهید غيوراصلی، شهید معینیان، شهید جواد داغری، شهید فرامرز افتخار و ... بودند که همه آن ها از دوستان نزدیک شهید پورکیان به شمار می روند.

از برادر شهید پورکیان درباره نحوه فعالیت وی در سپاه نقل شده است:

«شبانه روزی در سپاه خدمت می کرد، شاید هر چند ماهی یک بار آن هم حدودا نیم ساعت به خانواده سر می زد. در متن وصیت نامه اش نیز به همین دلیل از مادرش طلب بخشش نموده است.»

امر به معروف و نهی از منکر را جدی می گرفت و در برخورد با جوانان و نوجوانان آن ها را هدایت و به اسلام ناب دعوت می نمود. پیوسته دیگران را به انجام اعمال صالح تشویق می نمود و متذکر مرگ و عالم بقاء و فانی بودن دنیا می شد.

وی با آغاز جنگ به جبهه سوسنگرد رفت. در حالی که سوسنگرد کاملا در محاصره دشمن بعثی بود، او با عملیات های شبانه و غافلگیر کننده ضرباتی سنگین بر دشمن وارد ساخت؛ به گونه ای که رعب و وحشتی دشمن را فراگرفته بود، مانع از پیشروی سریع لشگرهای مکانیزه عراق به سمت شهر سوسنگرد گردید.

با شرکت در نبرد سوسنگرد پس از دریافت دستور عقب نشینی، او توانست دشمن را سرگرم کند و بیش از 40 نفر از رزمندگان سپاه که در محاصره دشمن بودند را نجات دهد. در لحظه ای که دوستانش از محاصره خارج شدند، خود با سلاح بدون گلوله در چنگ دشمن قرار گرفت.

وقتی که فشنگ هایش تمام شد با دو نارنجک خود، یک تانک دیگر دشمن را منهدم ساخت و خودش هم از ناحیه پیشانی تیر خورد و در حالی که فرازهایی از زیارت عاشورا را بر لب داشت در تاریخ 59/7/23 به دیدار معشوق ازلی اش شتافت.

گفتنی است وی کمی قبل از شهادت، از شهادت خود به برادرش کیوان پورکیان و شهید معینیان خبر داده بود و قبل از آخرین عملیات نیروهای متجاوز عراقی «تابوت» خود را برای همرزمانش مشخص کرد و در همان تابوت نیز تشییع شد.