زندگی نامه شهید غلامحسين سعادتي

بسم الله الرحمن الرحيم

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

شهدا شمع محفل بشريتند و براستي كه شهيد چه صادقانه مي سوزد تا محفل انسان ها را روشن كند و چگونه هستي خود را بي باكانه به راه خدا تقديم مي كند و با پيكر ستبر خود سپري فولادين در مقابل كفار و ظالمان مي سازد بنگريد مزدوراني را كه اتكايشان تنها به سرب و سلاح است چگونه گوشت و خون و ايمان به خداي يكتا از پا درمي آورد و به زبالداني تاريخ مي‏افكند. شهيد غلامحسين سعادتي يكي از اين جانثاران است كه جان خويش را به راه خدا فدا كرد و شمع وجودش را به آتش كشيد تا سرزمين اسلاميمان را نور قرآن روشن كند.

آري او در راه دينش جان داد و چه عاشقانه به جانان رسيد شهيد غلامحسين سعادتي در شهريور 1343 در خانواده‏اي كشاورز از طبقة متوسط جامعه چشم به جهان گشود روح بلند و اخلاق نيكوي او در ميان خويشان نمونه بود و رضايت بيش اندازة والدينش در اين مورد گواه صدق اين مطلب بود خانواده اش عشق مي‏ورزيد و در اين راه از هيچ گامي فروگذار نبود. در احترام گذاشتن به پدر و مادرش هميشه اوقات كوشا بود. سعي داشت تا آنجا كه مي تواند در اين امر موفق باشد و تحصيلات ابتدائي و دبيرستان را در دزفول به پايان رساند شهيد از آغاز جنگ در فكر خويش با دو مسئله درگير بود يكي عشق به تحصيل و استعداد فوق العادة وي در امر درسي و ديگري جهاد در راه حق بود خصوصاً با مجروح شدن برادرش توسط ميگ هاي متجاوز بعثي تشديد شد بود بالاخره در خرداد سال 1361 با معدل 75/18 در رشتة رياضي و فيزيك موفق به اخذ مدرك ديپلم گشت و از بسيج مسجد سلمان فارسي كه تقريباً از آغاز جنگ در آن فعاليت مي كرد به رزمگاه عاشقان الله اعزام شده او كه نمي خواست استعداد تحصيلي اش را نيز بي نتيجه بگذارد و در كنكور فني و مهندس شركت كرد و در مرحلة اول موفق شد خبر قبولي وي را در جبهه به اطلاعش برسانند و چند روز بعد به شهر آمد و براي مرحلة دوم كنكور به تهران رفت صبح روزي كه حمله شروع مي شود از تهران به دزفول مي رسد قصد دارد تا يك روز بماند و كارهاي مادرش را انجام دهد و دوباره به جبهه باز گردد امام همينكه از موضوع حمله مطلع مي شود به شتاب به سوي جبهه مي رود در ستاد ماشين براي جبهه نباشد با عجله دو باره به انجا سر ميزند عاقبت در ساعت 2 بعدازظهر بوسيله آمبولانسي كه از بهداري سپاه حركت مي كندبزور خود را جا ميدهد و بسوي ميعاد گاه خويش با خدايش ميرود در بين راه يكي از فاميل مي پرسد: حسين كنكور چطور بودي؟ دانشگاه قبول مي شوي؟ شهيد در جواب با قيافه اي كه در آن روز عجيب از آن نور مي‏باريد مي‏گويد بپرس كنكور خدا را چطور مي‏دهي بگو دانشگاه خدا قبول ميشوي يا نه؟ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ

او رضاي خدا را با هيچ چيز معامله نكرد و هيچ تجارتي را به تجارت عشق خدا ترجيح نداد شهيد غلامحسين كه گوئي از شهادت خويش خبر داشت با حرف هاي مادرش را آماده مي كرد مادرش مي گويد: چند روز قبل از رفتن به جبهه در آشپزخانه بودم كه حسين كنارم نشست و در مورد شهادت سخن ‏گفت . او مي گفت: آخر مادر نمي خواهي خمس بچه هايت را بدهي؟

مادرش مي گويد: چرا تو؟ شهيد در جواب مي گويد: مادر اگر بنظرت من خوبم پس بايد چيز خوبي تقديم خداوند كني و سپس برايش داستان هابيل و قابيل و هديه‏هاي كه براي او آورده بودند تعريف مي‏كند. دوستانش مي‏گويند روزي كه عمر آن حسين شهيد مي شود. از صبح مرتب مي گفت امروز خوشحال ترين روز در زندگيم مي باشد و هنگام پخش اسلحه به فرماندة خويش مي گويند: اين بار است كه صداي خدا را مي شنود كه مي گويد حسين آري او غلام حسين بود و به مولايش پيوست. غلامحسين پيرو راه امامش حسين زمانه امام خميني بود و در راه رسيدن به كربلا جان سپرده چه او خوب به گفتة دوستانش هر روز صبح زيارت عاشورا را مي خواند و از سرورش طلب مي كرد. غلامحسين شهيد شد اما راه او ياد او سخنان او در قلب تك تك كساني كه بنحوي او را مي‏شناختند و از همه بيشتر در قلب خانواده‏اش باقي است او كه با پشت پا زدن به امكانات تحصيل، محبت خانواده داشگاه و بطور كلي دنيا جهاد اكبر را آغاز نموده بود در جهاد اصغر نيز پيروز و سر افراز بيرون آمده كه بفرمودة امام چه بكشيد وچه كشته شويد در هر صورت پيروزيد آري شهيد غلامحسين سعادتي از شهادتش خبر داشت چه در ساعت 2 روزي كه حركت مي‏كند و آنگونه شتاب درحاليكه خسته سفر است به جبهه عزيمت مي كند در ساعت 6 و ربع بعد از ظهر روز بعد ب ديدار معشوق مي رود او براستي مصداق آيه شريفة السابقون السابقون اولئك المقربون است هر چه فراق او بر ايمان مشكل و جانسوز است اما روح پر فتوح او اينك در بهشتي كه خداي تعالي به بندگان مقربش عطا فرموده است در آرامش مطلق است او به وطن اصلي خويش شتافت زيرا كه انا لله وانا اليه راجعون و اكنون در كنار اوليا الله و سرود جوانان بهشتي حضرت ابا عبدالله است خداوند به ما توفيق ادامه دادن راه شهداء را عطا فرمايد و بتوانيم با خواندن دعاها و برپا داشتن نماز شب كه از اعمالي است كه شهيد عزيز غلامحسين سعادتي به آن علاقه شديدي داشت و هنوز نداي ناله ها و گريه ها و دعاهاي او كه هميشه اولين دعا يش سلامتي و حفظ امام امت تا ظهور حضرت مهدي