زندگی نامه شهید محمد قناعتيان
شهيد محمد قناعتيان در سال 1346 در شهرستان جهرم در خانواده اي متدين و مذهبي به دنيا آمد او اولين فرزند خانواده بود. روز تولد اين شهيد مصادف با روز بعثت حضرت محمد(ص) بود و به همين دليل نام مبارک محمد را بر او گذاشتند خانواده شهيد ميگويند که از چند ماه قبل از تولد محمد فضاي روحاني خاصي به خانه حاکم شده بود. از همان ابتداي تولد کودکي صبور و آرام بود. ساعت ها خواب بود و وقتي که بيدار مي شد هيچ سروصدايي نمي کرد. وقتي که بزرگتر شد بسيار بخشنده و کريم بود. هر چيزي که براي او خريده مي شد حتما بايد تمام اعضاي خانواده از آن ميخوردند. با هم سن و سال هاي خودش بسيار مهربان بود و ديگران را دوست داشت. استعداد عجيبي در فراگيري قرآن و آيات قرآني داشت. نماز را در سن پنج سالگي ياد گرفت و از سن 6 سالگي بود که به مادرش اصرار کرده بود براي او سجاده درست کند و مادر که اشتياق محمد را مي ديد سجاده کوچکي براي او درست کرده بود و او هر روز سجاده اش را بر ميداشت و همراه پدرش به مسجد ميرفت. روزه گرفتن را از سنين خيلي پايين آغاز کرد و در روزهاي گرم و طاقت فرساي تابستان هم روزه مي گرفت. از سن شش سالگي وارد محيط مدرسه شد و در محيط مدرسه هم از جمله شاگردان ساعي و درس خوان بود. مدرسه ابتدايي را با نمرات خوب پشت سر گذاشت و قدم به دوران راهنمايي گذاشت. دوران راهنمايي شهيد مصادف با ايام پيروزي انقلاب اسلامي وقتي که او به دوره راهنمايي رفت انقلاب پيروز شده بود و محمد علاقه عجيبي به امام و انقلاب داشت. مادر شهيد ميگويد: «محمد در سال 58 نذر کرده بود که خداوند به امام طول عمر دهد و محمد هم يک ماه روزه بگيرد و در سال 58 علاوه بر روزه ماه رمضان يک ماه هم بخاطر طول عمر امام روزه گرفت.» محمد از انقلاب فعاليتهاي انقلابي خود را آغاز نمود. او از زماني که پا به دوران دبيرستان گذاشت و جنگ هم شروع شده بود وارد بسيج شد و در بسيج فعاليت مي کرد و دوره آموزش نظامي هم ديده بود از سال سوم دبيرستان بود که پايش به جبهه باز شد و شروع کرد به جبهه رفتن شهيد به کتاب هاي ديني و علوم اسلامي بسيار علاقه مند بود و هميشه کتاب هاي دعا و ادعيه قرآني با خود داشت و هر وقت بيکار مي شد کتاب هاي دعا را بيرون مي آورد و مي خواند. هر وقت که از جبهه به مرخصي ميامد روحيه گرفته اي داشت و وقتي علتش را از او مي پرسيدند مي گفت که دوستانش شهيد شده  اند و من هنوز مانده ام. شهادت دوستانش تأثير عميقي روي روحيه اش بر جاي مي گذاشت. بعد از بازگشتن از جبهه در سال سوم دبيرستان شروع به درس خواندن کرد و در انجمن اسلامي در مدرسه هم فعال بود. در امور تربيتي جهرم هم کار مي کرد و رفت آمد داشت. تا اينکه ديپلم خود را در سال 64 گرفت و همان سال در کنکور دانشگاه امتحان داد و در رشته دبيري فيزيک دانشگاه اصفهان پذيرفته شد و در دانشگاه ثبت نام کرد. وقتي که در دانشگاه درس مي خواند از دانشجويان انقلابي و مؤمن دانشگاه بود. يکي از دوستان شهيد که با او هم خوابگاه بوده است ميگويد: «شب ها تا زماني که سوره واقعه را نمي خواند هرگز نمي خوابيد هميشه در موقع خواب وضو ميگرفت، سوره مبارکه واقعه را مي خواند و سپس مي خوابيد» از خصوصيات ديگر شهيد اين بود که اصلا دوست نداشت درباره مشکلات و سختي هايي که دارد با ديگران صحبت کند و هميشه شاگرد و سپاسگزار از خداوند بود. پدر شهيد مي گويد: «فرزندم بسيار مؤدب و قانع بود زياده طلب و آزمند نبود هميشه به همان چيزي که داشت قانع بود وقتي که به جبهه رفت براي آخرين بار يک بي قراري و دلهره داشتم و هر لحظه منتظر خبر شهادتش بودم.» مادر شهيد مي گويد: «يک روز قبل از آخرين باري که به جبهه برود و تمام کارهاي منزل را انجام داد و گفت برايت تميز مي کنم چون تنها هستي و کسي نيست که تو را کمک کند و وقتي که از او پرسيدم تو به کجا ميروي گفت: شايد اين بار که به جبهه رفتم و ديگر نيامدم.» وقتي که اصفهان مورد حمله موشکي رژيم عراق قرار گرفت و مدارس و دانشگاه ها تعطيل شد شهيد به جهرم آمد و از جهرم به جبهه رفت. سه روز بعد از اعزامش به جبهه در منطقه شلمچه به شهادت رسيده بود و پيکر پاکش 45 روز بعد به جهرم آورده و تشييع شد و در روز تولد حضرت صاحب الزمان به خاک سپرده شد. شهيد در عمليات کربلاي 5 در تاریخ 1365/12/13 به شهادت رسيد. قبل از شهادتش 3 بار به جبهه رفته بود و يک بار هم مجروح شده بود  که خانواده از جريان مجروح شدنش خبر نداشتند تا بعد از شهادتش که دوستانش به خانواده مي گويند که قبله ي يکبار مجروح شده بود و همان جا تحت درمان قرار گرفته بود.