مجتبي نظري عارف
نام پدر : حسين
دانشگاه : صنعتي شريف
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : مكانيك
مكان تولد : تهران (تهران بزرگ)
تاريخ تولد : 1341
تاريخ شهادت : 1365/11/08
مكان شهادت : شلمچه
عمليات : كربلاي 5
مصاحبه با همسر شهيد مجتبي نظري عارف
راوي : همسر شهيد

.لطفا در مورد نحوه آشنايي تان با شهيد توضيح دهيد.

آشنایی و فامیلی دور داشتند. معرفی کردند.

2. نحوه خواستگاري چگونه بود؟

خود حمید آقا هم جلسه اول اومدند.

3. ميزان مهريه چقدر بود؟

۵۰۰ هزار تومان.

4. مراسم ازدواج چگونه بود؟

عین همه، و افراد معمولی عروسی گرفتیم.

5. شرايط ايشان تا چه اندازه با معيارهايي كه در نظر داشتيد مطابقت داشت؟

ایشان خیلی از جبهه می گفتن و‌ من اصلا مخالفتی نکردم.

6.چه صفات و شاخصه هايي در ايشان بود كه موجب شد به ايشان پاسخ مثبت بدهيد؟

سپاهی و مومن بودن. تحصیل کرده بودن خیلی برام مهم بود.

7. زندگي مشتركتان چگونه شروع شد؟

۱۰ ما عقد کرده بودند. خانه پدرشوهرم امام حسین بود. ۹ متری. بعد از یه مدت هم یه فولکس خریدیم.

8. آيا با ايشان اختلاف نظر يا اختلاف عقيده داشتيد؟ بيشتر در چه زمينه هايي؟

خیر، جز مسائل خیلی کوچیک.

9. وضعيت مالي و اقتصادي چگونه بود (به عنوان مثال وضعيت سكونت)؟

توی مجله اصحاب انقلاب، مقاله می نوشتند. توی سپاه هم بودند.

10.آيا در طول زندگي مشتركتان شاهد تغيير و تحولي در او بوديد؟

قبل از انقلاب در تظاهرات بودند. ولی بعد از انقلاب تغییرات اساسی داشتند.

11. در اوقات فراغت بيشتر به انجام چه كارهايي مي پرداخت؟

سینما می رفتیم ماهی یک دفعه حتما می رفتیم بیرون غذا می خوردیم. یک دفعه هم با هم مشهد رفتیم. چند دفعه شمال رفتیم.

12. آيا در انجام كارهاي خانه به شما كمك مي كرد؟ اگر خاطره و يا نكته خاصي در اين مورد داريد بيان بفرماييد.

خیلی تمیز بود. مخصوصا وقتی مهمان داشتیم.

13.به چه كارها و اموري علاقمند بود؟

جبهه

14. اهل صحبت كردن بود يا سكوت را بيشتر ترجيح مي داد؟

خیلی خوش اخلاق و پر شور بودند.

15. به چه شخصيت معروف مذهبي، علمي، فرهنگي يا ورزشي علاقه مند بود؟ چرا؟

آقای شاه آبادی خیلی از ایشان تقلید کرد ( توی مجلس بودن ) فکر می کنم جزء مراقبین ایشان بودند. چون باهاشان عکس هم داشتند.

16.به چه مواردي حساس بود و عصبانيتش را بر مي انگيخت؟

یک وقتایی دیر می آمدند. از دست هم ناراحت می شدیم. فقط روی انقلاب حساس بودند.

17.نظر افراد خانواده شما نسبت به ايشان چه بود؟

ایشان را دوست داشتند.

18.روابطش با خانواده شما به چه صورت بود؟

خوب بود.

19. چه صحبت ها و توصيه هايي به شما مي كرد؟

خیر، توصیه ی خاصی نه ولی همیشه به صبور بودن توصیه می کردند.

20. از آرزوهايش براي شما سخن مي گفت؟ بزرگترين آرزويش چه بود؟

شهادتشان

21. روابط عاطفي ايشان با شما چگونه بود؟

کادو می خریدند. تولدم باردار بودم، نوبرانه برام می خریدند.

22. بيشتر روي چه مباني اخلاق تاكيد داشت؟

جاهایی می رفتند که با انقلاب بد بودن، بحث می شد. جلساتمان همان دو سه دفعه نمی شد. یا این که جایی ویدیو روشن بود ناراحت می شد.

23. برخوردشان با فرزندان چگونه بود؟

هیچ وقت فکر نمی کرد بچه را ببیند. ۳ ماه باردار بودند که ایشان شهید شدند.

24. فعاليت هايي كه ايشان در طول دوران زندگي مشترك داشتند را لطفا ذكر نماييد:

از مراقبین مجلس بودند. روزنامه اصحاب انقلاب بودند.

25. نحوه شهادت شهيد چگونه بود؟ اگر نكته خاصي در مورد شهادتشان به ياد داريد، ذكر فرماييد.

تیر مستقیم به قلب خورده بود. توی بیمارستان شهید شدند.

26. از شهادت ايشان چگونه مطلع شديد؟ واكنش شما چگونه بود؟

خونه مادرم بودم آخر شب ساعت ۱۲ بود. به پدرم خبر دادن تا صبح که نخوابیدیم بعد رفتیم خونه مادر شوهرم.

27. حرف يا عملي كه حاكي از آگاهي وي نسبت به شهادتش باشد، گفته يا انجام داده بود؟

بله. صحبت می کردند. دفعه آخر به شوهرخواهرشان گفته بود که دیگه برنمی گردم.

28. شهادتش چه تاثيري بر شما گذاشت؟ چطور با اين قضيه كنار آمديد؟

خیلی سخت کنار آمدم.

29.آيا بعد از شهادت حضور او ا احساس كرده ايد؟

زمان ازدواج پسرم توی سالن خیلی بهم فشار می آمد. رفتم در رختکن گفتم: بسمه دیگه خودت می ‌دونی و بحث و مهمونات الحمدلله همه چی عالی بود. ولی حضورشان را کاملا در مراحل ازدواجشان احساس می کردیم.




* همیشه دوست داشتم همسرم سپاهی باشد. وقتی از در آمد دیدم شلوار جین پوشیده و یک کتونی شیک. ریششم خیلی کم بود. از پنجره دیدمشان. به داییم گفتم: اینه میگن آنقدر مذهبی هستش!

* مادرم در فامیل خیلی محجبه بود. همه چی را در یک فرد سپاهی می دیدیم.

* خانمی، از دوستان آن زمان به من می گفت: چرا نمی گی دیگه نره جبهه. من اصلا به این موضوع فکر نمی کردم. و اصلا با آن سن کم و‌ بچگی اصلا نگفتم راست میگی.

* در این مدت که زندگی می کردیم. ۳۰ تا ۲۰ روز رفتند. هر وقت عملیات بود، ایشان می رفتند.

* خیلی پشتکار داشتند و خیلی تیز بود. کاری که بهش محول می شد، حتما به انجام می رساندند.

* شهید را آوردند مسجد گیشا. دلم می ‌خواست دستش را بگیرم، مثل قبل ازش خواستم، گفتم من خودم احتیاج به تربیت دارم. ولی خودت این بچه را از همه نظرتربیت کند.

* سر ازدواج پسرم، خیلی دیگر نگران بودم. از خودش خواستم.

* شهید فکر می کرد ازدواج کند، شهید می شود. فکر می کرد به این واسطه دینش کامل بشود.

* دفعه آخر آن قدر عجله رفتن داشت. که من به طبقه دوم رسیدم و دیدم نیست. حتی آبی که آورده بودم نرسیده بود.

* قرار بود چند روز بعدش من برم صدای قلب بچه را بشنویم. گفتم شما نیستی که سرش را گذاشتند روی دل من، گفتن من دارم صدای قلب بچه را می شنوم.

* یک بار با هم مشهد رفتیم.

* با برادر شوهرشان ازدواج کردند. یک چیزی بهم می گفت نباید از این خانواده جدا بشم. چون دوست داشتم بچه ام با عمه و خانواده ی پدرشان ارتباط داشته باشم.

* شهید ساربانی نژاد ( دوست آقا مجتبی ): در سنگر که بودیم جلوی من بلند شد. همین که بلند شد با تیر زدن و می گفتند تمام مغزش روی لباس من ریخته بود.

* از بسیج اسلامشهر ( محله ی قدیمی ایشون اونجا بودن ) اعزام می شن. پادگان امام حسین. از اونجا وارد سپاه می شوند. دوره دوم سپاه بودند. آموزشی که می بینند وارد مجلس می شوند. بعد از آن اعزام می شوند.

* تا وقتی شهید ساربان نژاد شهید می شوند توی گردان بودند. میان عقب وقتی موجی می شوند.

ایشان موج انفجاری نبودند. ولی در اثر آن خمپاره ای که به سر شهید ساربان نژاد می خورد و در کنار مجتبی بوده، تاثیرش را روی ایشان گذاشتند. از نظر روحی مشکل پیدا کرده بودند.

* مجتبی نیروی ذخیره کمیته بود. یک دفعه با داییم به صورت داوطلب رفت جبهه آمد. بعد دوباره رفت و آن دفعه از طریق سپاه رفت.

* سال ۶۲ برمی گردند. بعد ماموریت می گیرد دفتر تبلیغات جبهه و‌ جنگ. آن دوران، یه عده ای برمیگشتند. می روند قسمت کار تبلیغات کردستان و دست می گیرند.

* وقتی تیر می خورند به عقب برش می گردانند. جراحی می کنند که تیر را در بیاورند چون ریه سوراخ شده بود شهید می شوند. و همانطوری می دوزند.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.