شهید یک شب قبل از شهادت خواب دیده بود که در مجلس بزرگان دین که تشکیل شده بود او نیز حضور دارد و همگی مشغول تلاوت قرآن بودند و بعد از اینکه تلاوت قرآن تمام می شود و نادر بر می خیزد یکی از سیدها که بزرگتر از همه بود دست نادر را می گیرد و می گوید: بنشین تو انتخاب شده ای، جای تو اینجاست.
صبح که از خواب بر می خیزد به همرزمانش می گویید: من شهید می شوم و همین طور هم می شود و همان روز به شهادت می رسد.