من مادر شهید منصور ولی دوست و جانباز ناصر ولی دوست هستم. منصور از دوره راهنمایی در مسجد فعالیت می کرد تا دوره دبیرستان در جبهه و در ارشاد اسلامی بود و هم درس می خواند تا یک روز مثل روزهای قبل آماده جبهه شد. به او گفتم مادر برادرت که ترکش خورده هنوز خوب نشده، گفت هر کس برای خودش می رود.
چند ماه گذشت باز هم آماده جبهه شد. من به او گفتم منصور به دیگران هم فرصت بده تا آن ها هم بروند. او به من گفت مادر ببین چه می گویم یه تو، اگر کاردی ببری توی خیابان و شکم خود را پاره کنی من تو را می گذارم و به جبهه می روم.
از آن روز به بعد دیگر مانع رفتنش نشدم. تا این که در جبهه مجروح شد و انگشتان دست خود را از دست داد. ولی باز هم از جنگیدن کناره نگرفت. یک روز به او گفتم مادر منصور تو که دیگر به خاطر قطع انگشتان دست معاف شده ای از سربازی در جواب من گفت: مادر دولت مرا معاف کرده، امام زمان (عج) که مرا معاف نکرده است.
پیامم این است به تمام مردم شهیدپرور ایران که حجاب خود را رعایت کنند که فردای قیامت شهیدان به ما نگویند شما که دیدید ما برای دین و برای اسلام شهید شدیم. بعد از ما شما چه کردید آن وقت جوابی برای شهدا نداشته باشیم. خدا نکند رو برگردانند از ما.