شهید حسن اثنی عشری در پنج مرداد سال 43 هـ .ش در شهرستان ورامین پا به عرصه وجود نهاد. از نخستین روزهای حیاتش برای دیگران نمونه و اسوه شد و تا آخرین دم هر حرکت و کلامش درسی آموزنده و یاد گرفتنی گردید. پدرش از معتمدین منطقه و مرجع امینی برای رفع مشکلات مردم بود و از سوی دیگر با برنامه های ضد اسلامی و ضد مردمی رژیم شاه از آغاز مخالفت می نمود و لذا همواره در معرض توطئه رژیم پهلوی قرارداشت و عاقبت نیز درشب ۲۳ رمضان المبارک سال ۱۳۶۵ هـ . ق با مرگی ناگهانی چشم از جهان فروبست شاهدان عینی و طرافیان اذعان داشتندکه او توسط ایادی خوانین منطقه مسموم گردیده است.
شهید حسن اثنی عشری چهار ماه پس از شهادت پدر، به دنيا آمد و نا خواسته در میان دشوارترین مشکلات زندگی بزرگ شد. او در دامان مادری فداکار و شجاع و در کنار دو برادر بزرگترش، با مکتب سرخ علوی آشنا گردید و در طوفان ناملايمات چون فولاد آبدیده شد. او از مادر زینب گونه اش آموخت که در دشوارترین شرایط باید متکی به اراده خداوند بود و بی منت دیگران باید زیست. او در دوران کودکی برادر چهار ساله اش را از دست داد و غم مرگ عزیزی را برای نخستین بار تجربه کرد. با وجود مشکلات موجود در سن مقتضی با کمک مادر و برادر بزرگش وارد مدرسه انوشیروان گردید و با یاری خدا توانست تا مرحله اخذ دیپلم به تحصیل ادامه دهد. پس از آن جهت گذراندن دوران سربازی مامور خدمت در بندرعباس گرديد . وی پس از اتمام خدمت در اداره برق تهران مشغول به کار شد.
او در سن ۲۶ سالگی با فاضله ایی شایسته پیوند ازدواج بست و زندگی مشترک خود را با انگیزه و آگاهی کامل و بدون هیچ گونه تشریفات ریاکارانه و عوام پسندانه آغاز نمود.
بارقه امیدبخش انقلاب اسلامی، اثنی عشری را به تلاش بیش تر در این مسیر تشویق نمود، بلکه ریسه هر حرکتی را در آگاهی نسل جوان می دانست، از همان آغاز به انجام کارهای فرهنگی و شکوفایی نسل جوان، همت گمارد. او دریایی از مهر و صفا و صمیمیت بود و کلامی شیوا و نافذ داشت و لذا به سادگی موفق به ایجاد ارتباط با جوانان پرشور و مستعد می گردید و همواره مورد توجه این قشر مهم بود. در سال ۱۳۵۶ یعنی درست در روزهای اوج انقلاب اسلامی، مرگ تنها برادر او به سوگ نشاند، اما از آن جا که زندگی را محل آزمایش الهی و ابتدا به بلایا می دانست، از پای ننشست و زندگی نسیم آزادی و حاکمیت جمهوری اسلامی، آرزوی دیرینه اثنی عشری را تحقق بخشید. او که در این راه بسیار کوشیده بود، با دیده ژرف نگر خود، خطرات و آفات را احساس می نمود و لذا از بدو پیروزی انقلاب با حضور فعال در نهادهای انقلابی و اداری، مشتاقانه جامه پاسداری از اسلام و انقلاب را بر تن نمود. جهاد سازندگی، واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی، نخست وزیری، وزارت امور خارجه و سازمان امور اداری و استخدامی و .... از جمله مراکزی است که تلاش های مخلصانه و شبانه شهید اثنی عشری را شاهد بوده اند.
جنگ تحمیلی، زندگی او را تغییر داد و مهم ترین فصل زندگی اش را رقم زد، روزهای آغازین جنگ و ماجرای اشغال خونین شهر و حصر آبادان و خیانت بنی صدر، برای او غم بزرگی بود. هیچ کاری را بر حضور در جبهه ارجح نمی دانست و از آن جا که کیان اسلامی را در خطر می دید، موقعیت شغلی و زندگی آسوده را رها نموده و قریب ۵ سال از عمر با برکت خویش را در جبهه ها نبرد گذارند. او که به خوبی احساس می نمود که پس از جنگ بر روی این همه ایثارگری و جانبازی، غبار فراموشی خواهد نشست، از همان آغاز قلم به دست گرفت و لحظه به لحظه، صحنه ها، عملیات ها، مشکلات و شهادت ها و جراحت ها و ایثارها و هر آن چه را که می دید و انگاشت و بدین ترتیب آثار ارزشمندی را از خدمت بر جای نهاد. از طریق همین نامه ها بود که به فرزندان خود درس مردانگی و استقامت و ایمان آموخت و آنان را برای آغاز یک زندگی پر تلاش و سراسر مبارزه و آگاهی آماده می نمود و در این میان همسر فداکار و مادر صبورش بودند که با اداره مدبرانه امور خانه از ایجاد خلل در کارها جلوگیری نموده و مایه پشتگرمی وی بودند. شهید اثنی عشری تقریبا در همه نامه هایش از همسر فاضله خود تشکر می نمود که حتی یک بار هم او را از رفتن به جبهه باز نداشته است و از مادرش نیز سپاسگزار بود که در فراغ تنها فرزندش صبوری پیشه کرده بود. در جبهه با وجود تغییر برنامه ها، بر کارهای شهید اثنی عشری، نظم خاصی حاکم بود. همواره به نماز جماعت و جمعه و سایر تکالیف دینی و اخلاقی و ... اهمیت می داد و دیگران را نیز به انضباط و پای بندی به اصول و فروغ دین تشویق می نمود. حضور در جبهه را نعمتی بزرگ می شمرد و همیشه از فضای ملکوتی آن سخن میراند. اکثرا اوقات فراغت خود را به مطالعه می پرداخت، چهره ای بشاش و اخلاقی کریمانه داشت، آن گونه که هر کسی در کنار او احساس آرامش می نمود. بسیار ژرف نگر و حقیقت بین بود. مسائل روز جامعه و انقلاب را به خوبی لمس کرده و تحصیل می نمود. سنگ صبور دردها و مشکلات دیگران بود. به حل مشکلات دیگران بسیار اهمیت می داد. در جمع فامیل جلساتی را تشکیل داده بود که به مسائل فامیل رسیدگی شود و هم در ضمن آن به تفسیر قرآن و احیانا تحلیل مسائل اجتماعی می پرداخت. در بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ در فاو مجروح گردید. اما در زمان جراحت هم دست از کار و تلاش برنداشت. در هر محیطی که امر خیری جریان داشت، حضور فعال او مشاهده می شد و کاری که سرانجام نیکویی نداشت، شروع نمی نمود. هیچ گاه از راهنمایی های دلسوزانه و خرمندانه اش به دیگران دریغ نمی کرد. در جهت ارشاد و هدایت غافلان و ناآگاهان بسیار می کوشید و در برابر خواست آنان احساس مسئولیت می نمود. از جهت معنوی به تغذیه روح خود اهمیت می داد و در به جا آوردن نماز شب و خواندن تعقیبات نماز بسیار کوشا بود. در منزل یار و مونس همسر فداکارش بود و هرگاه که در خانواده بود از کمک در امور جاری خانه دریغ نمی نمود.
در شب های عملیات با آن که قریب ۴۰ سال داشت، کوله بار سنگینی از تجهیزات را بر دوش می کشید و پا به پای نیروهای رزمنده، کیلومترها پیاده روی می نمود. ترس از غیر خدا برایش مفهومی نداشت و در زیر آتش بار شدید دشمن، با یاد خدا و ذکر بر لب با شهامت قدم به جلو می نهاد. هرگز احساس خستگی یا ضعف نمی کرد چرا که انجام وظیفه را تکلیف می دانست و بدین سان مایه تقویت روحیه همرزمانش بود.
او در برابر دوستان و یاران خود بسیار متواضع بود و مصداق عینی آدمیانی بود که چهره شان انسان را به یاد خدا می اندازد.
از سوی دیگر هیچ کدام از این امور او را از توجه به امور درسی فرزندانش باز نمی داشت. آن گونه که گاهی هنگام شروع امتحانات با ارسال تلگرافی فرزندان خود را به پشتکار در تحصیل دعوت می نمود.
او عاشق بسیج بود و معتقد بود که اگر قرار است فرمان امام امت مبنی بر "بسیجی شدن همه مردم" تحقق یابد، باید اخلاق بسیجی در میان مردم رایج گردد و لذا در مقاله ای تحت عنوان، بسیج چیست و بسیجی کیست به ارائه تعریفی جامع و زیبا از شخصیت بسیجی همت گمارد.
و بدون تردید این جمله وصف شخصیت امثال اوست که تمام لحظات زندگی شان برای دیگران درس و الگو است. شهید اثنی عشری با نگرشی والا همواره به مسائل اجتماعی توجه خاصی مبذول می داشت و بیش از آن که به خواسته های خود اهمیت دهد به دیگران می اندیشید و این شعار را سر لوحه اعمال خود قرار داده بود که: «ما برای سیر شدن انقلاب نکرده ایم بلکه برای سیر کردن انقلاب نموده ایم.» و لذا به حال کسانی که برای بیش تر خوردن و بهتر زندگی کردن سر در آخور دنیا فرو برده و به خاطر مشکلات اقتصادی ناشی از توطئه های دشمنان با جمهوری اسلامی سر ناسازگاری دارند، تاسف می خورد. او که یک دم آرام و قرار نداشت با وجود معلومات کافی، برای تکمیل خدمات خویش و نیز در جهت تشویق فرزندانش در سال 1365 بدون آمادگی لازم در کنکور سراسری شرکت نموده و با رتبه بالایی در رشته مهندسی معماری در دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته گردید. اما برای شکرگزاری این نعمت الهی عزم را جزم نمود که تا پایان جنگ در جبهه بماند و پس از اطمینان از آن سوی با طیب خاطر به دانشگاه بازگردد.
تجربه ارزشمند، اخلاق کریمه، حسن مدیریت و زبان گویا و معتقد او توجه مسئولین جنگ را به ارزش وجودی او معطوف نمود و لذا به عنوان قائم مقام فرماندهی یکی از گردان ها برگزیده شد و تا لحظه شهادت در این مقام انجام وظیفه نمود. او بارها با یادآوری مشکلات جنگ، با تمام وجود معتقد بود که این جنگ را خداوند هدایت می کند و ما بی عنایت او هیچیم.
کتاب های استاد مطهری و .... و قلم و کاغذ انیس شب های تنهایی اثنی عشری بود. همسنگرانش او را استاد و مربی و اخلاق دانسته و اعمال خود را با اعمال او محک می زدند و او را همواره منشأ و مرجع حل مشکلات خود می دانستند. در شب های سرد جبهه گرمابخش محفل ساران و سنگ صبورشان بود. به خستگان راه امید می بخشید و به مجروحین مدد می رساند و از این همه تکاپو و تلاش هرگز احساس خستگی نمی نمود. او بسیاری از همرزمانش را تا مرز شهادت بدرقه کرد و خود در صف منتظران به صبوری نشست و این آیه را آویزه جان نمود: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضىَ نحْبَهُ وَ مِنهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلا».
و سر انجام پس از سال ها تلاش خالصانه در راه حفظ آزادی و استقلال و تضمین و بقا و اعتلای جمهوری اسلامی، در سن 42 سالگی در تاریخ 65/10/21 (عملیات کربلای 5) در شلمچه خونین قفس تن را شکست و روح بلندش به سوی حضرت دوست پر کشید و پیکر مطهرش در دشت سوزان شلمچه مأوا گرفت و نام جاویدش در دفتر شهیدان بی مزار ثبت گردید.