شهيد دانشجو شيراز شريفي در تاریخ دهم دی ماه سال 1344 در شهرستان لار ديده به جهان گشود. او که اولین فرزند خانواده بود، با قدوم مبارک خويش خانواده را غرق در شادي و سرور نمود. او که کودکی آرام، کم حرف و باهوش و استعداد بود با پشت سر گذاشتن شش بهار از عمر گران بارش پا به عرصه علم و دانش گذاشت. دوران ابتدايي خود را در دبستان عطايي پشت سر گذاشت و دوران راهنمایی را در مدرسه امیرکبیر گذراند. او در طول تحصيل از اخلاق و رفتار بسيار خوبي برخوردار بود و اين رفتار وي همراه با بالا بودن سطح درسي اش زبان زد آموزگاران و اولياء مدرسه گشته بود. دوران راهنمایی ايشان با سال های آخر دوران حکومت ستمشاهی و اوج مبارزات مردم ایران مقارن بود. شیرزاد با وجود سن کم و درک بالایی که داشت، در کلاس های مذهبی-سیاسی که در پوشش آموزش قرآن، ولی در واقع برای فراگیری عقاید اسلامی و تحلیل مسائل سیاسی توسط شهید عبدالرضا اسلام زاده(دایی شهید) برگزار می شد فعالانه شرکت می کرد و از این طریق با جنایات رژیم پهلوی آشنا می شد. به دنبال این فعالیت ها و براساس رسالتی که احساس می کرد به صف مبارزان پیوست و همچون دیگر جوانان در مراسم و راهپیمایی های ضد رژیم شرکت می کرد. لازم به ذکر است که به ثبت مستند گونه آن وقایع علاقه زیادی داشت و در حد توان به گرفتن عکس و ضبط صدا روی نوار کاست مبادرت می ورزید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت های خود را در پایگاه مقاومت شهید زرگری ادامه داد. او از اعضای فعال پایگاه بود. بسیاری از شب ها تا صبح برای نگهبانی در پایگاه می ماند. او اوقات فراغت خود را با ورزش پر می کرد. در رشته های فوتبال و کشتی به صورت حرفه ای و در وزنه برداری و دوچرخه سواری به طور فردی فعالیت داشت.
پس از پايان دوره راهنمايي با نمرات عالي، چون علاقه زيادي به کار و تلاش داشت رشته تراشکاري و ابزار سازي را انتخاب نمود و وارد هنرستان ابوذر غفاری گرديد و در اين رشته ادامه تحصيل داد.
در ابتدای سال 61 در حالی که در کلاس دوم هنرستان بود عازم جبهه شد و به مدت 4 ماه در قسمت پدافند هوایی جزیره مینو خدمت کرد. دوران حضور او در جبهه مصادف شد با شهادت شهید عبدالرضا اسلام زاده که این حادثه تاثیر ویژه ای در روحیه شیرزاد به جا گذاشت.
او پس از اخذ مدرک ديپلم از آن جا که علاقه خاصي به رشته اش داشت وارد دانشگاه تبريز در مقطع کاردانی رشته ابزارسازی گرديد و بار ديگر درس خواندن را جهت کسب معلومات علمي و تجربي بيشتر جهت خدمت به مردم مستضعف جامعه خود شروع نمود. او در مدت تحصیل در دانشگاه نیز یک بار داوطلبانه و بدون اطلاع خانواده به جبهه عزیمت کرده بود که این موضوع پس از شهادتش و از طریق دوستان نزدیک به اطلاع خانواده رسید. او در دانشگاه نیز دانشجویی موفق بود تا جایی که یکی از اساتید در پیام تسلیتی که برای پدر شهید فرستاده بود آورده بود: «او دانشجویی بود که خوب درس می خواند و در کارگاه خوب کار می کرد و یکی از دانشجویان نمونه بود.»
در اواخر آذر ماه 1365 هنگامی که خود را برای امتحانات پایان ترم و فارغ التحصیلی از دانشگاه تبریز آماده می کرد جنگ به مرحله حساسی رسیده بود. در جبهه ها مقدمات عملیات کربلای 5 فراهم می شد و رژیم بعثی عراق موشک باران شهرها را شروع کرده بود. مهمات جنگی بسیار کم بود. در چنین شرایطی مسئولین صنایع خودکفایی سپاه پاسداران تبریز پیشنهاد همکاری دانشگاهیان در امور تخصصی و تولید ادوات نظامی را مطرح کردند. لذا با همکاری ستاد پشتیبانی جنگ دانشگاه تبریز و به مدیریت جهاد دانشگاهی واحد آذربایجان شرقی، کارگاه مکانیک دانشگاه تبریز راه اندازی شد. در این توافق مقرر می شود که کارگاه آموزشی دانشکده فنی، بعد از ساعات آموزشی(4 بعدازظهر) در اختیار دست اندرکاران امر قرار گیرد. مقدمات کار به سرعت فراهم و اطلاعیه آن در دانشگاه منتشر می شود و از افرادی که داوطلب اعزام به جبهه بودند ثبت نام به عمل می آید تا به جای اعزام به جبهه، هرکس با هر تخصصی که دارد به عنوان بسیجی داوطلب با این طرح همکاری نماید.
فعالیت کارگاه با حضور 34 نفر از اساتید و دانشجویان دانشگاه از اول دی ماه آغاز شد. هر شب تا ساعت 1 و گاهی 2 بامداد با شور و حالی وصف ناشدنی بی وقفه کار می کردند. حتی گاهی نماز را نوبتی اقامه می کردند تا ماشین ها از حرکت بازنماند. بعضی شب ها که به خاطر بمباران هوایی و وضعیت قرمز، یکی دو ساعتی برق کارگاه قطع می شد در فرصت به دست آمده زیر نور چراغ گازسوز مشغول خواندن دعای توسل می شدند. شب های جمعه دعای کمیل شان ترک نمی شد. در کارگاه همه بدون در نظر گرفتن پست و مقام از دانشجو تا استاد و کارمند مخلصانه کار می کردند. اما هنوز یک ماه از آغاز کار نگذشته بود که مورد هدف مزدوران بعثی قرار گرفتند. بعد از ظهر 27 دی ماه 1365 طبق معمول از ساعت 4 همه سرکار حاضر می شوند. حدود ساعت 8 برق قطع می شود و همه مشغول دعای توسل می شوند. پس از صرف شام دوباره مشغول کار می شوند. حدود ساعت 10 کارگاه مورد حمله موشکلی هواپیماهای عراقی قرار می گیرد. شدت انفجار به حدی است که با این که کارگاه طبقه زیر زمین واقع شده سقف بتونی آن تخریب و در نتیجه 21 نفر از همرزمان همان جا و یک نفر، دو روز بعد به شهادت می رسند و هشت نفر نیز مجروح می شوند.
امدادگران و مردم عادی در شرایطی به محل حادثه رسیدند که قسمت هایی از کارگاه هنوز در حال سوختن بود و تنها روشنایی موجود در آن تاریکی شب نور حاصل از همان آتش سوزی بود. همین تاریکی و تعجیلی که در امر جمع آوری اجساد و احیانا کمک به مجروحینی که امید می رفت در بین پیکرهای شهدا یافت شوند باعث شده بود که قطعات بدن اجساد به اشتباه کنار یکدیگر قرار داده شوند، همچنان که وقتی پیکر شیرزاد به لار رسید یک دست اضافه به همراه داشت که با استفتاء از حضرت آیت الله آیت الهی به همراه شهید دفن شد. این بیت را پدر شهید در این رابطه سرودند:
نمودیم ما دفن آن دست با او
که شاید روح او رفته است با او
پیکر پاک این شهید در تاریخ 1365/11/4 به لار رسید و در تاریخ 1365/11/5 به همراه شهیدان بزرگوار ایرج غلامی، محمد رحیمی نژاد، عبدالرحیم فتوت و شهید عبدالکریم جمشیدون که در عملیات کربلای پنج در جبهه به شهادت رسیده بودند طی مراسم باشکوهی تشییع و در گلزار شهدای لارستان به خاک سپرده شدند.