سیاوش نصرزاده در بیست و یکم خرداد ماه 1339 در خانواده مذهبی در شهرستان خوی به دنیا آمد. پدرش فردی نظامی، با اعتقادات مذهبی بود. هوش و ذکاوت توأم با ادب، سیاوش را از همسن و سالانش متمایز کرده بود. او با باورهای دینی بزرگ میشد؛ برای نماز اول وقت ارزش و اهمیت قائل بود و برادران و خواهرانش را تشویق میکرد که نماز را در وقت واقعیش به جای آورند. خُلق و خویش چنان بانشاط بود که حضورش در جمع خانواده مساوی شور و شادی بود. او از نوجوانان فعالِ فرهنگی در مسجد محلشان بود. پایان تحصیلاتش در دبیرستان، همزمان با اوجگرفتن انقلاب بود. سیاوش در تظاهرات مردم انقلابی و فعالیت های سیاسی شهرستان خوی با شور و شوق شرکت داشت. شور انقلابی او باعث همراهی سایر اعضاء خانوادهاش شده بود.
در همان شرایط ویژه، سیاوش برای شرکت در کنکور سراسری آماده میشد. او توانست از رشتۀ اطاق عمل دانشگاه علوم پزشکی تبریز قبول و برای تحصیل عازم شهر تبریز شود. او در فضای انقلابی دانشگاه تبریز به سایر دانشجویان انقلابی پیوست و برنامه هایشان را تا پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ادامه دادند.
پس از پیروزی انقلاب، پدر تصمیم گرفت در تهران ساکن شوند. آن ها خانهای در مجاورت مسجد احمدیه نارمک گرفتند، مسجدی که با نمازگزاران انقلابیش جزو مساجد فعال تهران بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دانشگاهها محل جولان گروههای ضد انقلاب بودند. اوج درگیری ها به فروردین 59 رسید. دانشگاه تبریز همواره جزو دانشگاههای فعال و حرکت ساز بود. با اعلام انقلاب فرهنگی از سوی امام خمینی و تلاش برای اسلامی کردند دانشگاهها، درگیری شدیدی در دانشگاه به وجود آمد و سپس دانشگاه تعطیل شد. سیاوش نصرزاده با تعطیلی دانشگاه، پیش خانوادهاش در تهران برگشت و فعالیتهایش را در مسجد احمدیه از سر گرفت. حضور و زندگی در کنار او برای همه خانواده لذتبخش بود چون اخلاق نیکویش را از سیره اهل بیت(ع) گرفته بود و همه کارهایش برای اطرافیان، پندی داشت.
دوران آرامش خیلی زود با هجوم همسایه غربی به پایان رسید. با آغاز جنگ تحمیلی، سیاوش که مدتی بود اسمش را به رضا تغییر داده بود، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. او با توجه به تخصصی که داشت مدتی به عنوان مربی امداد در پادگان امام حسین(ع) تهران به آموزش رزمندگان اسلام پرداخت.
با اشغال جنگلهای آمل در شمال کشور و آغاز درگیری مسلحانه منافقین در سال60، رضا با گروهی از رزمندگان به این منطقه اعزام شد. حضور در این جنگ داخلی و نبرد با منافقین، او را در ادامه راهش استوار کرد. او پس از بازگشت به تهران، از طرحریزی عملیات بزرگی در جبهه ی جنوب مطلع شد و بلافاصله به منطقه اعزام شد. در پنجم فروردین 61 ، در عملیات بزرگ فتحالمبین در منطقه رقابیه، سیاوش نصرزاده یکی از جوانانی بود که خون پاکش بر زمین ریخت. ترکشی ضامن رهایی او شد تا دفتر عمر کوتاه اما سراسر جهادش با شهادت کامل شود.