حسين بشري
نام پدر : فرهاد
دانشگاه : دانشگاه تبريز
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : راه و ساختمان
مكان تولد : صومعه سرا (گيلان)
تاريخ تولد : 1343
تاريخ شهادت : 1367/01/15
مكان شهادت : ماووت عراق

او در شب عاشورا سال 1343 در خانواده روستائی و معتقد به ولایت ائمه(ع) و جانشینان بر حق آنها پا به عرصه وجود نهاد. ایشان از همان دوران کودکی بر خلاف خصوصیات و روحیات خاص کودکی، بچه ای قانع و حرف شنو و متواضع بود. دلبستگی خاصی به اشیاء و وسایل پیدا نمی کرد چنانچه چیزی را هر چند مشکل بدست می آورد ولی با شهادت هر چه تمام تر بخشش و اهدا می کرد، در صورتی که علاقه شدید کودکان به وسایل و اشیاء خود وافر است و حاضر نمیشوند به راحتی آنرا به کسی واگذار نمایند .حسین پس از طی دوران کودکی در سن 6 سالگی وارد دبستان شد. در این دوران دانش آموز متوسطی بود ولی پس از اتمام دوره ابتدائی جهش عظیم تحصیلی در مقطع راهنمایی در وی ایجاد شد و دوره سه ساله راهنمایی را با موفقیت هرچه تمام تر سپری نمود. در این ایام علیرغم رشد جسمانی و طبیعی و دورانی سیر انسانی است توانسته بود خود را پاک و سالم و به دور از هر نوع آلودگی اخلاقی که جامعه پر از فساد بود نگه دارد و تمامی تمایلات حیوانی را سرکوب کرده و فروتنی و تواضع و ادبش زبانزد خاص و عام بود. در این ایام که مواجه با اوج گیری نهضت شکوهمند ملت سلحشور ایران به رهبری حضرت امام (ره) بود وی با داشتن سن و اطلاعات کم از اوضاع اما با ضمیری پاک و روشن در تمامی راهپیمايی ها و تظاهرات مردم برعلیه حکومت ستم شاهی شرکت می نمود و فعالیت چشم گیری در توزیع اعلامیه ها امام و رهبران انقلاب در معابر و مساجد رشت داشت. تا جايی که هنوز بیان کردن نام امام خطرناک بود و مردم علناً جرأت نمی کردند در محافل عمومی و اجتماعات اسم امام را به زبان بیاورند و احتیاط می کردند یعنی حدود سال پنجاه و هفت57 ایشان با تهیه پوستری از امام بوم بزرگی از تصویر معظم له را نقاشی کرده و آنرا در اتاقش نصب کرده بود ( لازم به یاد آوری است که حسین از نقاشی و خطاطی ذوق و سلیقه خاصی داشت با توجه به اینکه پیش هیچ استاد یا معلمی تعلیم ندیده بود ابتکارات و خلاقیت های فراوانی از وی باقی مانده است) فعالیتهای ایشان همچنان در اوج گیری انقلاب ادامه داشت تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید.حسین در این زمان دانش آموز سال اول یا دوم هنرستان بود پس از پیروزی وی فعالیت های خود را در تشکل های اسلامی از قبیل انجمن اسلامی مدرسه ، محله و عضویت در اتحادیه انجمنهای اسلامی شهرستان ادامه داد و نیز به عنوان پاسدار بسیجی در سپاه شهر به عضویت درآمد. ایشان همیشه بر خلاف مقتضیات سنش که در این ایام نوجوانی تازه بود انگیزه های قوی طبیعی و حیوانی و جسمانی را کنترل کرده و در تهذیب و تزکیه خود کوشا بود و مراعات کلیه شئونات اسلامی را می کرد و مقید به انجام دادن فرایض دینی و شرکت در مراسم های مذهبی بود تا آنجايی که همه نسبت به او در توفیق این همه سعادت و وابستگی رشک می بردند. ایشان در تمام ایام در همه حال مواظب احوالات خویش بودند و در پرورش فطرتهای پاک انسانی خود می کوشیدند. از خصوصیات بارز اخلاقی وی مقید بودن به انجام دادن مستحبات بود بارها برایمان سؤال ایجاد میشد که چطور جوانی به این سن و سال این همه معتقد و مقید باشد . در منزل خیلی کم حرف می زد تا کسی از او سئوال نمی کرد سخنی نمی گفت به آداب و سنت خانواده و جامعه احترام می گذاشت. با توجه به اینکه از تمامی جریانها سیاسی و مذهبی و اجتماعی روز آگاهی داشت اما هرگز اظهار نظری نمی کرد و جانب احتیاط را رعایت می نمود. یکی از توصیه های مؤکد ایشان به خویشان و دوستان در مورد غیبت نکردن بود احیاناً کسی مرتکب غیبت میشد فوراً بر می آشفت و تذکر می داد. به امام عشق عجیبی داشت. عاشق امام بود کسی در حضورش جرأت چون و چرا در مورد معظم له را نداشت، مرادش بود با همه وجودش به امام عشق می ورزید. از صفات پسندیده او پوشیدن لباس ساده و بی آلایش در عین حال با وقار و حیا بود. چنانچه او همیشه بر خلاف اقتضاعات سن خود گام برمی داشت بدور از هر گونه ریا و تظاهر سعی می کرد در انجام دادن اعمالش صادق و صدیق باشد. همانطور که در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی فعال و پر جنب و جوش بود در کار های خانه هرگز شانه خالی نمی کرد و در انجام دادن هر کاری کمک می کرد،بیشتر امورات شخصی را خودش انجام می داد هرگز از او دیده نشده است که کسی از او درخواستی کند او با تعدی یا به جواب نه او روبرو گردد،اگر احیاناً قادر به انجام دادن کاری نبود با عذر خواهی که بعداً جبران خواهد کرد سعی در راضی نگه داشتن فرد یا اطرافیان را داشت. وی در همان ایام که دانش آموز بود و همچنان در سپاه فعالیت داشت چندین بار به جبهه اعزام شد.اولین باری که عازم جبهه بود حدود 16 الی 17 سال سن داشت با شور و شعف فراوان خبر رفتن خود به جبهه را به خانه اطلاع داد که در پوست خود نمی گنجد و در موقع رفتن به مادر و پدر اصرار نمود که عکس به یادگاری بگیریم و با در دست گرفتن قرآن از یک دست و اسلحه در دست دیگر اهداف خود را جهت رفتن به جبهه اعلام کرد برای یاری کردن اسلام و دفاع از نوامیس و سرزمینی مقدس صاحب امر در مقابل دشمنان دینی و قرآن واستکبار جهانی می دانست. پس از اتمام دوره ای که سه ماه طول کشید برگشت و همچنان به استمرار فعالیتهایش در سپاه و انجمنهای اسلامی مدرسه و محله و اتحادیه پر تلاش و فعال بود تا اینکه از هنرستان در رشته راه و ساختمان فارغ التحصیل شد در این مدت هم ارتباطش با جبهه قطع نمیشد و در ضمن تحصیل خود را هم فراموش نمی کرد در سال 64 در کنکور سراسری شرکت کرده و در رشته راه ساختمان در دانشگاه تبریز پذیرفته شد. با پذیرش در دانشگاه بر فروتنی و تواضعش افزوده میشد و افتادگی و بی آلایش او مورد ستایش عموم قرارگرفته بود. ایشان همچنان در سنگر علم و جهاد فعال بوده و همواره در جهت رشد لطافت روح خویش می کوشیدند.درزمان دانشجويی چندین بار از طریق لشکر عاشورا و بسیج سپاه تبریز و دانشگاه عازم جبهه شده بود در یکی از این اعزامها از نماینده محترم امام حضرت آیت ا... ملکوتی به نمایندگی از دانشجویان رزمنده هدایايی به ایشان تقدیم شده بود. حسین گاه گاهی که به مرخصی می آمد چون بیشتر مرخصی های تحصیلی خود را(ایام عید نوروز و تابستان و فواصل بین ترمهای تحصیلی ) در جبهه بودند هیچ شبی را در خانه استراحت نمی کرد و پس از سلام و احوال پرسی یک سره برای تداوم فعالیت های پشت جبهه به انجمن شان( شهید مطهری که پایگاه بچه های حزب الهی و رزمنده بود) که در سپاه بود می رفت که اگر کاری بر زمین مانده انجام دهد. از ویژگیهای بارزش در جبهه بر پايی نماز جماعت و دعای کمیل و توسل بود. همیشه بانی این مراسم ها در گردان یا منطقه ای که حضور داشت حسین بود. افکار واعمالش تأثیر عمیقی در بین بچه ها گذاشته بود و همان طور در بین دوستان و خانواده اش تا جايی که بعد از شهادتش یکی از دوستانش می گفت: نه ما حتی افراد خانواده اش و نزدیکترین دوستش حسین را بخوبی نشناخته و به شخصیت عظیم و والايی او که پر از عشق به خداوند و خدمت بر محرومین و اسلام بود پی نبرده اند. حسین در شهر با آن که در همه مشاغل و اجتماعات سیاسی و مذهبی شرکت فعال و گسترده داشت بسیار طبع آرام و ساکتی داشت و بدور از قیل و قال فعالیت می کرد، او را در همه جا می دیدی در تشکیل کلاسهای قرآن و تربیت در ایام تابستان در جبهه در فعالیت های سیاسی و مذهبی در تشکل های فرهنگی و ایدئولوژیکی اما هرگز کارهایش را بازگو نمی کرد. از او سؤال می شد که چرا فعالیتهای خود را نمی گويی اظهار میداشت که خدا ناکرده می ترسم ریا شود و اجرم ضایع گردد،در ثانی کار برای خدا گفتن ندارد (این عین کلام اوست). در تمامی اعزامهای ایشان به جبهه فقط بار اول بود که طی مراسمی از طریق سپاه به صورت دسته جمعی اعزام شد در مابقی دفعات همیشه انفرادی و بدور از چشم دیگران و بی اطلاع میرفت موقعی که در دانشگاه بود گاهی برایمان نامه می فرستاد می نوشت به جهت تمام شدن ترم و تجدید قوا برای ترم بعدی به جبهه رفته ام تا بخواست خداوند سبحان نیرو بگیرم برای ترم آینده . ایشان هر موقع احساس می کرد که حمله ای نزدیک است( به بچه ها توی جبهه سفارش کرده بود که موقع حمله او را خبر دهند) به جبهه می رفت. پس از هر حمله ای می دیدیم که سر و کله حسین در شهر پیدا شده سؤال می کردند حسین از کجا می آیی؟جواب درست و حسابی نمی داد. پس از اصرار اطرافیان فقط اکتفا به همین جمله می کرد رفته بودیم وظیفه خود را انجام دهیم و سعی در اخفاء نگه داشتن کارهایش در رابطه با جبهه و دیگر امور داشت. هر وقت جراحاتی بر می داشت و مجروح میشد روزهای اول از خانه بیرون نمی آمد تا اینکه آثارش از بین برود. خاطراتی که از ایشان در جبهه ها مشاهده شده یکی این است که در عملیات کربلای پنج بود، بعد از مجروح شدن به اورژانس منتقل می کنند به جهت شلوغ بودن و از یاد مجروحین مواد بی حس کننده تمام می شود و زخم ایشان هم احتیاج به عمل داشت که بتواند ترکش را از بدنش خارج نماید، ایشان رو می کنند به دکتر می گویند دکتر شما کارتان را بکنید من توسل جسته ام به یکصد صلوات که تحمل نمایم،دکتر ابتدا قبول نمی کند ولی با اصرار ایشان و ضرورت عمل دکتر محل زخم را پاره کرده و ترکش ها را از بدن وی بیرون می آورد چون پارگی زیاد بوده و احتیاج به بخیه داشته باز هم به دکتر می گوید دکتر کارتان را ادامه دهید من باز هم یکصد صلوات دیگر نذر کرده ام، ایشان شروع به فرستادن صلوات می کنند و دکتر هم بخیه هایش را یکی پس از دیگری می زند.پس از پایان کار خبر می رسد که گردان مربوط به ایشان به فرمانده گروهان احتیاج مبرم دارد چون بچه ها شهید شدند ایشان بلافاصله از تخت بلند شده و با بدن زخمی و سرو صورت باند پیچ شده راهی خط مقدم میشود و مسئولیت گروهان عمل کننده را بر عهده می گیرد. این روحیه فداکارانه ایشان باعث تقویت بچه ها میشود آنطور یکه نقل می کنند گردان در عین عقب نشینی دوباره جان گرفته و حملات دشمن سرکوب کرده و خود به حمله می پردازد که باز هم در این حمله دوباره مجروح میشود که این دفعه دیگر او را به عقب آورده و منتقلش می کنند به بیمارستان.ایشان از بس که ترکش در بدنش بوده به حسین ترکشی بعداً لقب پیدا میکند. خاطره دیگری که هست روزی به اتفاق ایشان دیوار حیاط منزل خود را می چیدیم ایشان به عنوان استاد کار مشغول چیدن دیوار بودند.ماه رمضان هم بود او روزه داشت که یکی از همسایگان در حق او دعایی کرد و به او گفت که انشاء الله دیگران و برادرانت که تو به آنها کمک می کنی روزی خانۀ تو را با هم بسازند وی با تبسمی معنی دارد وبا متانت جواب داد"که ای آقا ساختن خانه من این همه گرفتاری ندارد همه برو بچه ها جمع میشوند در عرض چند دقیقه کارش را به اتمام می رساند" واقعاً هم همینطور شد او در آخرین باری که به جبهه رفت 69/10/11 بود پس از پایان مأموریت وسایل خود را بسته که حرکت کند یکی از بچه ها به او می گوید که می خواهی بری ما را تنها بگذاری چون در این مرحله آنطور که تعریف کرده اند بچه های گردان خیلی به او علاقه مند شده بود با روح بلند و ملکوتی اش انس گرفته و شیفته او بودند. ایشان در جواب بچه ها می گوید خیلی خوب من توسل به قرآن کریم می کنم ببینم که قرآن چه می خواهد و ببینم وجودم کجا مثمر ثمر است. بعد از خواندن نماز و دعا قرآن را باز می کند آیه ای وی را بشارت به شهادت و پیوست به ملکوت اعلی می دهد . او پس از قرائت این آیه ای بلند شد به هوا پرید و از ذوق و شعف فراوان فریادی زد قبول شدم پس نمی روم. وسایل خود را باز کرده و پس از گرفتن مأموریت تحویل خط به منطقه ماووت بر می گردد چون تازه از آنجا آمده بود که لذا برای شنا سایی مجدد منطقه و استقرار نیروهای خود به منطقه می رود که به پاسدارای از حریم قرآن و اسلام و سرزمین اسلام بنماید که پس از یک روز در ساعت 10صبح روز تولد امام زمان (عج) برابر با 15 شعبان روح بلند و ملکوتی او به ملکوت اعلی می پیوندد و به درجه رفیع شهادت با تیر دشمنان اسلام و قرآن می رسد و با بدن خونین به استقبال تولد مولای خویش حضرت مهدی (ع) منجی بشریت می رود. همانطور که خود گفته بود خانه ابدیش در عرض چند دقیقه با جمع شدن دوستان ساخته شد و بدن مطهر و پاکش در آن نهاده شد.



نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.