قادر مغانلو
نام پدر : محترم
دانشگاه : مركز تربيت معلم شهيد بهشتي تبريز
مقطع تحصيلي : ------------------
رشته تحصيلي : آموزش ابتدايي
مكان تولد : ميانه (آذربايجان شرقي)
تاريخ تولد : 1341
تاريخ شهادت : 1362/12/10
عمليات : خيبر

4 ساله بودي كه روزگار دستي از آستين برآورد و دست حادثه اولين سيلي را بر صورتت نواخت! و مرگ پدر، اولين تلخي زندگي. پدر كه بود با او سر سفره‌ي پربركت قرآن مي‌نشستي و خاك حاصل‌خيز دل را با زمزمه‌هاي نوراني قرآن سيراب مي‌كردي. پدر دست در دست تو راه حسينيه‌ها و مسجد را با پاي دل طي مي‌كرد تا بداني و بیاموزي كه در تيرگي‌ها و اسيري‌ها، مأمن و ملجأي امني تو را پناهگاه است و همراه من كه به روضه‌ي امام حسين(ع) مي‌آمدي حالت دگرگون مي‌شد و به خانه كه برمي‌گشتي، تو روحاني مجلس بودي و خواهر و برادرانت عزاداران حسيني و در اين بازي كودكانه بود كه از آنان مي‌خواستي تا با صداي نوحه خواني تو سينه زنند و عشقت به حسين(ع) در دل همين كودكي‌ها پا مي‌گرفت.

حالا ديگر تقدير به رفتن بود و هجرت و بايد مي‌رفتيم. نمي‌دانم 5 ساله بودي يا 6 كه رحل اقامت در تهران افكنديم. به گمانم سال 47 بود كه براي بار اول گام در كلاس درس گذاشتي بي‌آنكه بداني در روزهاي نه بس دور پاي همان تخته سياه خواهي ايستاد به آموزگاري.

خوب درس مي‌خواندي و چنان در قيد و بند آموختن جاده‌هاي همت را تاختي كه پشت كار تو بسياري را به تعجب واداشت و هرگز نگران تو نشدم كه تو خود مي‌توانستي به تنهايي رسم زندگي را بياموزي و سرمشق باشي.

قادر مادر؛ هرگز نخواستي بيازاري‌ام كه بخواهم دل گير باشم از تو و چشم ببندم بر مهر فرزندي و مادري. لحظه لحظه‌ي سبز شدنت يادم هست

تقدير روزگار دوباره ما را به ميانه برگرداند تا روزگار وصل خويش را دوباره باز جوييم. سال 56 بود، راهنمايي را در مدرسه‌ي حافظ ميانه طي كردي و دبيرستان بوعلي‌سينا، قدم گاه رسيدنت براي آنچه مي‌خواستي.

گفتي: «دلم مي‌خواهد مهندس شوم، بايد رياضي بخوانم...» حالا ديگر حال وهواي مهندسي تو را سخت در خود تا كرده بود و خانه شده بود تعميرگاه مهندس! هرچيز را كه خراب بود و سالم، دست به تعمير مي‌بردي تا برتجربه‌ات بيفزايي. اما نمي‌دانم كه چه زود دست تصميم را به سمت و سوي معلمي برگرداندي. آن هم درست به فاصله‌ي يك نگاه و شايد انديشيدي كه تنها به اندازه‌ي يك فردا، فاصله كوتاه است و پاي عمر بر بام!

گفتم: «قادر، مادر راضي به سختي تو نيست وچه بخواهم و چه نخواهم تو خوبي! مثل يك حسن بي‌نهايت. مي‌ترسم نكند در هجوم اين همهكار، شانه‌هاي دلت به دست باد حادثه بشكند؟»

و تو دست‌هاي محبت را بر گردنم حلقه زدي كه: «مادر، حالا نوبت من است، نوبت كسي كه عاشق است؛ عاشق مادر!»

فصلي نوين از زندگي دميده بود و تو را به مركز تربيت معلم شهيد بهشتي مي‌خواند تا در تلاقي عشق وايمان به كسوت معلّمي درآيي در بي‌نهايت دستاني كه پيرامون تو بال گسترده بودند براي برچيدن دانهاز دستانت.

و آن روز كه انقلاب، نقش سرخ ماندگاري را بر تاريخ عالم زد، گفتي: «راه رسيدن دراز است، ولي هرگز از تكاپو نايستاده‌ام» و اكنون در آرامش پس از طوفان انقلاب بودي كه تن به تحصيل معلمي سپردي، اما بي‌خبر از حادثه‌اي كه در راه بود... .

و هنوز چندي از تحصيلات تو در تربيت معلم نمي‌گذشت كه آسمان به سوي تو اشاره كرد و غبار جنگ در سرزمين‌مان پيچيد و چه آسان گذشتي از درياي آموزگاري كه اينك آزمون دشواري بود و اراده‌ات به قصد پيروزي راهي اين وادي و كاش من نيز چون تو بودم، ساده و پاك و بي‌ريا، مملو از عشق و لبريز از صفا. پيشتر مي‌گفتي: «خدمت به جامعه ريشه‌اش تربيت كودكان است تا آينده به دست آنها ساخته شود» اما اكنون رسم نو شده بود و حرف ديگر، «مادر، بايد سرزمين امن و راحتي باشد كه بتوان كودكان رادر آن به رشد و تعالي رساند!».

تو رفتي كه دلت بهانه‌ي دنيا را نگيرد و دل ببازي به خاكي كه از آن آفريده شدي. اولين بار بازگشتي و اندكي آسودي تا توان عزمي دوباره در رگ‌هايت به خروش آيد و اين بار كه مي‌رفتي نذر «آيه الكرسي» داشتي، برايت خواندم. اما نمي‌دانستم در پناه همين دعاي احسن، راهي نبرد بي‌بازگشتي هستي! و اكنون به راه رفته كه چشم مي‌دوزم شما را مي‌بينم كه ترديد لحظه‌اي قلبتان را نيالود كه از كودكي سر نترسي داشتي و اين جنگ آزمون ايمان تو بود قادر!

. يادم نمي‌رود كه گفتي: «جبهه‌هاي حق عليه باطل كارخانه‌ي انسان‌سازي است و انسانيت واقعي انسان در همان جا معنا پيدا مي‌كند».

و اين چنين بود كه تو دل و جانت را همان جا، جا گذاشتي تا به معناي واقعي كلمه انسان باشي.



نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.