ولي الله دارابي نژاد
نام پدر : مصطفي
دانشگاه : دانشگاه اراك
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : فيزيك
مكان تولد : اراك (مركزي)
تاريخ تولد : 1338/08/01
تاريخ شهادت : 1359/09/19
مكان شهادت : آبادان

ابتدا برای این که چگونه بودن و چگونه زیستن و چگونه شدن برادر شهید گلگون کفن ولی الله (ذبیح الله) دارابی نژاد را مورد تجزیه و تحلیل و بررسی قرار بدهیم لازم است مقدمتا مختصرا توضیحاتی بدهیم تا بتوانیم در یاد نامه او از جنبه واقعیت و حقیقت طاهری به جنبه عینیت و تجسم سیر نماییم. و برای آنانی که می خواهند بدانند و آگاه باشند که انقلاب اسلامی خونبار ما با خون چه افرادی و چگونه به ثمر رسیده و تفکرات و ایمان و اعتقاد چگونه به شکوفه نشسته است و فهم و درک این امر که "لیکونوا شهدا علی الناس" مملوس و قابل تصور باشد لازم دیدیم با دیدن این برنامه (یادنامه) جامه تحقق بپوشانیم لذا ابتدا از خداوند شهیدان ملتمسانه و عاجزانه می خواهیم که اگر نا آگاهانه فکر و اندیشه و ذهن و روح وعقل ما بازیچه عواطف و احساسات و وسوسه های حیوانی و بت سازی و قهرمان پروری شد مارادر پناه الطاف خودش قرار دهد و حفظ نماید و به صراط مستقیم هدایت و از ظلمت به نور راهنمایی می کند و امیدوارم که یادنامه این خفته به خون هرچه بیشتر ما را هوشیار و بیدار و متعهد و مسئول تر در مقابل دست آوردهای انقلاب اسلامی بنماید و در ساختن خود الهی بیشتر مدد و یاری رساند و از خداوند در روز موعود طلب مغفرت و بخشش بر ایمان نمایند.

شهید ولی الله دارابی نژاد در آبادان در سال ۱۳۳۸ در خانواده ای بسیار فقیر در معنای واقعی و به معنی اهم به دنیا آمد و از همان اوان طفولی اثر و طعم و مزه فقر را با تمام وجود لمس و احساس و درک نمود. فقری که چون هیولایی مهیب سایه وحشت بار خود را چنان بر سر خانواده گسترده بود که روز و شب آن غیر قابل تفکیک و جدا کردن بود بیماری و بیکاری پدر درد دیگری بود که حداقل حرکت و کوشش معاش جلوگیری می نمود. اما خوشبختانه عاملی که باعث بقا و تداوم و ادامه حرکت این خانواده فقیر می شد لطف و کرم و یاری خالق عالم و آدم و صبر و تقوای بسیار پدر مومن بود که هرگز حاضر نشد به غیر او تکیه کند باری پدر برای تهیه مخارج اعضای خانواده ناچار شد در منزل مسکونی محقر خود را که تنها سرمایه و سرپناه همه خانواده بود را بفروشد و در یک اتاق فقط در معنی کلامی در محله ای فقیر نشین تر به جنگ با فقری وحشتناک تر و سنگین تر بشتابد. فشار زندگی بسیار زیاد است و نیرو و توان مقابله پدر و تکافوی رویارویی با چنین پدیده ناشی شده از ظلم عنصر خونخوار را ندارد و نیاز به نیروی کمکی جدید و بیشتری را طلب می کرد این بار مادر و برادر بزرگ خانواده با کار بعد از فراغت از تحصیل و نخ ریسی در شب به یاری ادامه زندگی آن ها می شتابند تا بدین وسیله اندکی از فشار وارده بر اعضای خانواده را با جان مجروح و دردمند خود تحمل کنند تا بچه ها کمتر احساس سوزش در فقر را لمس نمایند و پدر هم با آرامشی نسبی به دنبال کار برود. بعد از مدتی پدر موفق می شود در منزل فردی فئودال به آشپزی مشغول گردد و حقوق ناچیز خود را برای ادامه زندگی خانواده بفرستد آری ولی الله (ذبیح الله) در چنین خانواده ای و چنین شرایطی که من هنوز نتوانسته ام به طور جزئی گوشه ای از فقر و فلاکت بار آن را به رشته تحریر درآورم با جثه ضعیف ولی آبدیده شروع به نشر و نما می کند و هر روز کاری بلند تر به سوی رشد خود بر می دارد باری به خاطر هوش سرشاری که در طول دوران تحصیل از خود نشان داد همیشه در رده شاگردان ممتاز کلاس قرار می گیرد و به همین دلیل بارها از طرف اولیای مدرسه مادر را به مدرسه فرامی خوانند تا برای تشویق و دلگرمی جایزه ای به او بدهند اما یک بار هم خانواده فقرزاده ما موفق نشد حتی یک عدد مداد بیشتر از آن که در توان داشتیم برای تشویق او تهیه کنیم و به درستی که او در آن زمان بیشتر از جایزه و تشویق به مواد غذایی و پوشاک و حداقل امکانات زیستن احتیاج می داشت. به یاد می آورد نزدیکی های عید را آن زمان که ولى الله کردکی دبستانی بود چقدر دنیا برای او خود را زشت و بد می آراید و آنچنان این ایام برای او و ما گران واقع می شد که حتی نمی توانستیم حداقل نیاز مواد غذایی و پوشاک را تهیه کنیم و خوب به خاطر می آورم که مادرمان به چه زجر و بدبختی لباس و پوشاک ما را با یکدیگر عوض می کرد تا بتواند در حد امکان برای شادی دل کوچک یک نفر از افراد خانواده هم که شده یک جفت کفش لاستیکی و یا یک پیراهن تهیه نماید. آری او کسی بود که در طول دوران دبستان وصله ای از وصله های پیراهن و لباس مندرسش کم نشد. زمان با چنگال خونینش و با خفقان و استثمارش با شدت و ضعف نوسانش در مسیر خود می خروشد و می رود وکشتی خانواده او هر روز با موجی سهمگین و با طوفانی جدید دست و پنجه نرم می کند تا وعده به حق خداوند که "ان مع العسر یسرا" تحقق یابد و به درستی در چنین شرایط نا همگون و سخت و سنگلاخی و مبارزه و ایثار و ایمان است که ماهیت وجودی و جوهر او به خود شکل می گیرد و استعدادهای ذاتی و ایمانی او از قوه به فعل تبدیل می گردد و شخصیتی تازه پیدا می نماید که با شتاب از نردبان تکامل و تعالی بالا می رود و این دگرگونی و تغییرات درونی و بیرونی در سال های آخر دبیرستان با مطالعه منابع اسلامی و قرآن و قرار گرفتن در جو مسائل اجتماعی و سیاسی به اوج شکوفایی و در خط الله و برای الله جهت و شکل می یابد و با ورود به مدرسه عالی علوم بعد جدیدی از ماهیت خود را به مرحله آزمایش و تجربه قرار می دهد و به اتفاق دیگر برادران مسلمان در تمام تظاهرات ها و اعتصاب ها و تحصن ها و مجالس سخنرانی که در شهر و روستا علیه رژیم بر پا می شد حضور فعال خود را به ثبوت می رساند و به افشای جنایات رژیم می پردازد و چون برای نقش آگاهی و درک امت در مبارزه اصالت قائل است همراه با چند تن از برادرانش در زیر خفقان و فشار و سانسور با تاسیس کتابخانه اسلامی در شهر صنعتی اقدام می نمایند و از این سنگر که در مسجد است شروع به زیر ساز برای انقلاب می نماید و در هر فرصتی که به دست می آورد با تمام نیرو و توان به کمک دوستان و یارانش سعی در رساندن آذوقه و خواروبار به مستضعفان می نمایند تا رژیم مزدور را به زانو در آورند. آری او معتقد بود که اگر انسان مسلح به سلاح ایمان و شناخت خدا شد آنگاه که احساس تعهد و مسئولیت و عمل می کند می تواند همیشه حضور و ایمان خود را در مقابل جبهه باطل محک بزند و سربلند بیرون آید و به همین دلیل است که عامل تمام بدبختی ها را علت و علل همه مصيبت ها و بی بند و باری ها و فقر و غرب زدگی را رژیم منفور حاکم می شناسد و بر خود واجب می داند که تا سرنگونی رژیم یک لحظه از صحنه خارج نشود و خوشبختانه نتیجه این گذشت و فداکاری است مسلمان با چشمان خود می بیند و خداوند را به خاطر این نعمت بزرگ شکر می کند. انقلاب به پیروزی می رسد و شکوفه های انقلاب با خون شهیدان رنگ آمیزی می شود و ایران به لاله زاری تبدیل می شود که باید در حفظ این لاله زار و رویانیدن و ثمر گرفتن از این بستان پر گل به بقا و تداوم آن با خون و جان خود حراست و پاسداری کرد، ذبیح این بار نیز با تمام آنچه در توان خود می باید به یاری انقلاب برمی خیزد و برای رهایی روستا و روستایی از قید و بند استعمار و استثمار ستمشاهی و آبادی و آبادانی به فرمان امام امت و این حجت بر حق و برای خشنودی خدا به عاشقان و شیفتگان (جهاد سازندگی) می پیوندد و باز و در بازو و هم صدای آنان به روستا و روستایی بیدار باش می دهند که چون دیو بیرون رود فرشته در آید پس برخیزید که امام آمده است و باید وجب به وجب این خاک مقدس لاله گون را پر از نعمت های خدا کنیم. آری او به فرمان امامش این شمس الهی لبیک می گوید و به برادران جهاد سازندگی می پیوندد و مخلصانه و بدون هیچ چشم داشت و انتظاری به دورترین روستاها می رود و در برداشت و درو محصول روستایی را یاری می دهد او همکاری خود را با گروه فرهنگی جهاد ادامه و همراه دیگر برادران در تشکیل شوراهای روستایی نقشی ایفا می نماید. و در این مدت جهاد اکبری را در درون آغاز می نماید در وجودش یکپارچه عشق به الله و انقلاب و رهبر شعله و زبانه می کشید و به درستی که این حقیقت را می توان با مراجعه به وصیت نامه اش به خوبی دریافت آری برادرم دیگر آن کودک فقرزده دیروز نبود تا یافته خود را به بهای اندکی به دست دژخیمان و سفاکان و مزدوران بدهد و با آن دانشجوی به آرزو رسیده بود که کنجی بنشیند و با خواندن تئوری چند کتاب و یا فعالیت سیاسی آنچنانی خود را اقناع کند. او وجودش وابسته به این انقلاب است، زجر دیده بود خونش، پوستش و خلاصه تمام وجودش پس هیچگونه خدشه ای را نمی توانست به پیکر انقلابش تحمل کند. باری با آغاز جنگ تحمیلی مزدوران آمریکایی بعثی به همراه برادران بسیج سپاه پاسداران این عاشقان خون و شهادت به اردوی آمادگی اعزام می شود و از آنجا به تهران و سپس به همراه گروهی اعزامی سپاه پاسداران و در خیل کاروان جنود خدا و برای ایثار و معامله و عشق بازی با معبود خود عازم جبهه های جنوب می شود و پس از مدتی اقامت در اهواز به خط مقدم جبهه آبادان، ماهشهر آنجا که روبهان زشت خو در بیشه شیران لانه کرده اند عزیمت می کند و سرانجام در میعادگاه اوج انسان شدن و چگونه مردن دست به انتخابی عظیم و معامله ای بزرگ می زند و با تزریق خون خود پیکر دوست داشتنی انقلابش را حفظ و بیمه می کند و پیشاپیش گل روئیده از خونش را تقدیم امام بر حقش می کند.

و اکنون جریان شهادت او از زبان همرزمش حسین عشقی که به طرز معجزه آسا نجات یافته نقل قول می کنیم: شب ۱۹ آذر فرا می رسد داوطلبان رزمنده سپاه، ارتش، بسیج و گروه های مردمی آمادگی خود را برای طرحی بزرگ اعلام می دارند، غروب آن شب آسمان رنگ دیگری دارد و بچه ما حال و هوای دیگر، همه آماده حرکت و شهادت و همه منتظر فرمان و شب فرمان صادر می شود موج خروشان به نوسان در می آید و به سوی دشمن با آرایش منظم حرکت می کنند عشق به خدا چنان سینه ها را لبریز نموده بود که گویی همه به دیده معشوق خود می روند و با وجود سکوت سنگین شب صدای حرکت فرشتگان که ما را یاری می دهند و قلب فراخ رزمندگان چنان شور و غوغایی به پا کرده بود که به نظر می آمد جسم ها رقص کنان از کالبدها جدا شده و در حال پرواز به سوی ملکوت هستند. هدف پاکسازی جاده آبادان - ماهشهر بود. در اجرا دسته به گروه ها تقسیم می شوند و هر چه پیشروی به سوی دشمن بیشتر می شد به گروه های کوچکتر و در ده ها متری دشمن نیروهای ما به صورت خطی مستقیم به پیش می رود و ما هم دیگر فاصله زیادی با دشمن آماده از قبل و با خبر و مجهز به تمام امکانات نداریم که منطقه با گلوله های منور و آتش سلاح دشمن روشن می شود و تمام رزمندگان در زیر آتش جهنمی دشمن قرار می گیرند. راهی باقی نمی ماند با هر چه در توان و نیرو داشتیم خودمان را از زیر آتش خمپاره و ضد هوایی و تانک و سلاح سبک دشمن خودمان را با هر شرایطی بود به جلو و به پشت سنگرهای شبیه به کوه محکم دشمن می کشیم، اما گروه های رزمنده بر اثر شدت حمله و آتش آرایش نظامی خود را از دست داده بودند و عده ای در همان اوان حمله از جمله بسیم چی ها به شهادت رسیده بودند و عده ای نیز به ناچار و طبق فرمان بدون این که راه دیگری داشته باشند عقب نشسته بودند و ما هیچ اطلاعی نداشتیم، هوا گرگ و میش شده بود من و شهید ولی الله فرمانده گروه را یافتیم و به اتفاق هم مسافتی را با فاصله سینه خیز طی کردیم تا از حال بقیه بچه ها آگاه شویم، دو تا از بچه های آبادان را یافتیم و از آن ها سراغ بقیه را گرفتیم گفتند که بیشترشان شهید شده اند و هنوز چندی فاصله از همدیگر نگرفته بودیم و منتظر فرمان بودیم که فرمانده گروه را زیر آتش رگبار گرفتند و ما فکر کردیم که از نیم تنه نصف شده باشد اما وقتی که به بالای سرش رسیدیم دیدیم بیشتر گلوله ها به کوله پشتی همراهش اصابت کرده ولی به شهادت رسیده است با ولی الله تصمیم گرفتیم سنگر دشمن را دور بزنیم که دشمن از بالای تل خاک به ما حمله کرد و من پایم تیر خورد به ولی الله گفتم مرا به عقب برساند گفت دیگر دیر شده تو سعی کن سینه خیز خودت را به نیرو های کمکی عقب برسانی من چند متری سینه خیز دور نشده بودم که فریاد ای خدای ولی الله فضا را شکافت و من هم بی حرکت بر زمین ماندم و فهمیدم او هم شهید شد و به آرزوی همیشگی خود که این حرف امام بود و همیشه تکرار می کرد که اگر کشته شویم زهی سعادت و اگر پیروز شویم به آرزوی خود رسیده ایم.


نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.