محسن رستمي
نام پدر : احمد
دانشگاه : آزاد اسلامي واحد ياسوج
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : الهيات و معارف اسلامي
مكان تولد : ياسوج (كهكيلويه و بوير احمد)
تاريخ تولد : 1333
تاريخ شهادت : 1367/04/04
سمت : راننده آمبولانس
مكان شهادت : مهران

زندگي نامه شهيد مجاهد محسن رستمي

بسم رب الشهداء والصديقين

محسن كه بود؟ چگونه زيست و غم خود و اين دنياي فاني را چرا وداع گفت؟ و....

محسن كوهي بود ازصخره هاي سخت، اقيانوسي بود كه همه چيز را در خود بجاي مي داد و دم نمي زد. محسن يك مرد بود ودر عمل مرد و الگويي بود براي همه آناني كه مي بايست راه او را دنبال كنند. شجاع بود و در شجاعت كم نظير و متعصب بود و تعصب او فقط براي رضاي خدا بود، دل رحم و مهربان بود تا آنجائي كه براي هر مستضعفي از ته دل گريه مي كرد. متواضع و فروتن بود و هرگز در برابر بنده اي گردنكشي و ناحقي نكرد. درويش و قانع بود و به هرچيز كه در دست داشت راضي بود. با همه دوستي برقرار مي كرد. كمتر حرف مي زد و خوب عمل مي كرد. درهمه صحنه ها مبارز شاخص بود ولي همه او را فقط به اسم مي شناختند. در برابر هيچ چيز و هيچ كس رودربايستي نداشت. رزمنده اي دلير بود. در پشت جبهه و در خط مقدم. نماز شب خوان بود و خدا ترس. همرزمانش را هرگز از ياد نبرد و پا به پاي آنها تا آخرين لحظه حيات پيش رفت. پدر بود اما نه يك پدر بی اطلاع بلكه يك معلم. يك اهرم بود براي انقلابش با اين همه به درستی شناخته نشد و در گمنامي و مظلوميت خود غم خورد وحسرت.

و سرانجام نيز پرپر شد. ولي محسن براي فاميل ودوستانش يك حركت فعال بود و خوشا بحال آناني كه او را شناختند. و اما محسن در سال 1333 شمسي پا به عرصه جهان گذاشت و در سن دو سالگي سايه پر مهر پدر از سرش كوتاه شد و براي هميشه يتيم شد. زندگی را در يك خانواده فقير عشايري و مذهبي با خواهران و برادران خردسالش آغاز نمود و طي دوران اوليه زندگي دچار ناراحتي ها و بيماري هاي متعددي شد از مارگزيدگي گرفته تا بيماري كبد، ولي او در برابر اين همه ناملايمات از پا درنيامد بلكه استوار و مقاوم چون صنوبري تنومند قد برافراشت وقتي به سن دبستان رسيد با مشقات فراوان خانواده در منزل يكي از اقوام در ياسوج ماند تا به دبستان برود و شاگردي كند و بياموزد آنچه را نمي داند. او هميشه جزء شاگردان ممتاز دبستان بود مقاطع تحصيلي را يكي پس از ديگري با موفقيت در دبستان عشايري و دبيرستان ياسوج گذارند.

در سال سوم دبيرستان به علت گرايش هاي بيش از حد مذهبي به اتفاق چند نفر از دوستان درصدد تحقيق و مطالعه برآمدند كه با حوزه علميه قم مكاتبه كرده و جزوات و نشريات دريافت داشتند و اين مسئله منجر به اخراج ايشان و دوستانش از دبيرستان گرديد كه با زحمت فراوان توانستند بار ديگر به دبيرستان راه يابند .در سال 1352 درگچساران ديپلم گرفت و در سال 1354 به خدمت سربازي فراخوانده شد و در ارتش با درجه دیپلم وظيفه اي آغاز خدمت نمود. در مدت آموزش نظامي به علت برخوردهاي تند مذهبيش در جامعه طاغوتي ارتش آن زمان به يكي از شهرهاي مرزي كردستان تبعيد گرديد. از تبعيدش دركردستان داستان ها داشت. زير بار ظلم نمي رفت تا آنجا كه درآن زمان با وجود ساواك در ارتش بي باكانه با ظلم ها و رذالت ها و مفاسد موجود علناً مبارزه مي كرد و در حضور رده هاي بالاي ارتش آن روز به مقدسات طاغوت توهين مي نمود و ترسي به خود راه نمي داد و به فرموده خودش تمام افسران و درجه داران پادگان خيال مي کردند كه ايشان جزء عمله ساواك است و با اين ترتيب مي خواهم ناراضيان ارتش را شناسايي نمايم و از اين رو به لطف خدا كسي را جرأت مقابله و بازخواست نبود. ترتيب دو ماه در اداره راه و ترابري ياسوج مشغول به كارشد و سپس در اداره دارايي ياسوج استخدام شد دوره حسابداري خود را نشان داد و از كوچكترين اشتباه و حيف و ميل تك ريالي بيت المال اغماض و چشم پوشي نداشت.

اوهرگز از برخوردها كينه اي بدل نگرفت و آنها را گره گشاي مشكلات مي دانست.

يك روز با يكي از همكارانش درگيري مختصر لفظي پيداكرد. صبح زود فرداي آن روز به محض ورود محسن به اداره يك راست سراغ همكار نگرانش رفت و با او بدون واسطه اي روبوسي نمود و با شوخي به او گفتم چرا به اين زودي؟ درجواب گفتند ديشب در حال اداي نماز شب يادم آمد كه فلاني از من دلخور است و از همان لحظه تصميم گرفتم همه چيز را فراموش نمايم. محسن انتظار آرزويش را در يك انقلاب جستجو مي كرد كه ناگهان جرقه انقلاب با وجود زمينه هاي قبلي توسط امام خميني در سال 1357 زده شد و محسن به همراه ديگر همرزمان منتظرش كه خون دل ها خورده بودند همراه با مردم مشتاقانه به راه افتادند. همه ريشخندها وتهمت ها و تعقيب هاي شهرباني وقت را تحمل نمودند تا اينكه انقلاب به پيروزي رسيد و بيقرار وسرمست از اين پيروزي روزها و شب ها در تلاش بود. پس از پيروزي انقلاب و ايجاد نهادهاي انقلاب مدت زيادي به عنوان حسابدار وكارپرداز در جهاد سازندگي نوپاي استان بكارمشغول شد و با پشتكار فراوان اين نهاد نو پا را از لحاظ سيستم مالي سازماندهي نمود كه همه جهادگران اوليه تلاش هاي وي را فراموش نمي نمايند.

در سال 1358 تشكيل خانواده داد كه حاصل اين ازدواج سه پسر به نام هاي محمود، مهدي وحامد و دختري بنام نصيبه مي باشد، فزنداني مانند خود در اوان طفوليت تا ابد يتم مانده و مي مانند تا طعم زحمات و مشقات پدر را در يتيمي بچشند و باز هم مانند او آبديده شوند. انقلاب در ابتداي راه داشت از پيچ خم هاي خود مي گذشت كه ناگهان استكبار جهاني جنگ را توسط نوكر خود صدام در مهرماه 1359 به اين ملت تحميل نمود محسن از جمله كساني بود كه با اولين اطلاعيه دولت مبني بر فراخواني به جبهه مدت شش ماه تمام در حوالي رودكرخه و تپه هاي الله اكبر با دشمن جنگيد. همرزمانش شاهد دليري ها و فداكاري هاي محسن مي بودند. او بارها دركنار همرزمانش به جبهه رفت زندگي محسن براي همه مي تواند الگويي باشد. چند سال پيش با اصرار اقوام و خويشان بنياد ساختمان مسكوني را نهاد و بالاخره با قرض و زحمات زياد سقف خانه را درست نمود و در آن ساكن شد با وجود اينكه هم خودش و هم همسرش حقوق بگير بودند داخل ساختمان محسن هنوز نازك كاري و گچ كاري نشده و حياط و اطاق هايش پس از چند سال درب ندارند. بجاي درب ها پارچه آويزان بود و مي باشد. بايد ديد محسن كه اين همه غمخوار انقلاب بود و قلبش بخاطر انقلاب در طپش بود چرا مورد كم لطفي قرا گرفت؟

او در هر كار خيري پيش قدم و از بانيان مسجد سيدالشهدا(ع) تل زالي بود. او بسيار بخشنده بود و درآخرين نامه خداحافظي كه خطاب به دوستان و همكارانش در تاريخ 1367/2/28 نوشته بود ضمن طلب بخشش از همه همكاران و اظهار مضامين عارفانه در قالب جملات زيبا كاملاً روشن و مشخص بود كه ديگر بر نخواهند گشت و به آرزوي ديرينه اش خواهد رسيد و بالاخره ساعت 5/12 در تاريخ 4/4/ 67 در جبهه مهران به درجه رفيع شهادت نائل آمد و داغ فراق ابديش را به دل همه گذاشت. او پس از خود حتي سفارش بچه هايش را نكرد بلكه خواسته بود بدين وسيله بفهاندكه در پشت جبهه به خانواده شهدا و رزمندگان سرسري نگذرد و ملت و مسئولين در فكرشان باشند.


نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.