رضا قنبري
نام پدر : قنبر
دانشگاه : صنعت نفت آبادان
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : گاز
مكان تولد : قم (قم)
تاريخ تولد : 1344/01/01
تاريخ شهادت : 1364/11/27
مكان شهادت : فاو
عمليات : والفجر 8

شهید بزرگوار رضا در سال1344 در شهر مذهبی قم پا به جهان گذاشت.

شهید درخانواده ای مذهبی تربیت یافت و اخلاق و رفتار نیکوی خویش را به سبب زحمات بی دریغ پدر و مادر فراگرفت بخصوص مادر که هنگام شیر دادند به وی حتما باید وضو میگرفت حتی در نیمه شب و در سرمای زمستان باید با وضو اورا شیر میداد.

شهید رضا از همان کودکی که بیش از 8 یا 9 سال نداشت نمازش را مرتب و سر وقت میخواند و در روزه گرقتن نیز کوتاهی نمی نمود و همیشه بچه های دیگر را تشویق به عبادت میکرد و در درس و تحصیل خویش هم، همچنان می کوشید که نگذارد زحمات پدر و مادر به هدر برود و با دقت و کوشش بسیار درس میخواند و در تمام دوران تحصیل نیز موفق شد.

در کلاس دوم راهنمایی وقتی مادر میخواست که او را از مدرسه بیرون بیاورد و در مدرسه نزدیک منزل ثبت نام نماید، مربیان ناراضی بودند و او را از بهترین شاگردان خود می دانستند. وارد دوره متوسطه شد و در دبیرستان حکیم نظامی (امام صادق(ع)) ثبت نام شد و برای ادامه تحصیل دررشته ریاضی ریاضی فیزیک تحصیل میکرد. در تمام دوران تحصیل موفق شد با توجه به استعداد زیادی که داشت.

درس را برای فهمیدن و پیشرفت نمودن خواند تا بلکه وجودش مثمر ثمر واقع گردد و خوشا ب حالش که نه در وصف جاهلان متنسک بود و نه جزءعالمان متهتک.

درسال دوم دبیرستان بود که نیاز خویش را احساس کرد و به نانوایی محل برای کار کردن رفت درحالی که درس میخواند و رشته ای که درآن تحصیل می نمود احتیاج به تمرین بسیار داشت. ولی با این حال برای اینکه احیانا فشار بر پدر و مادر وارد نیاورد و خود کار کرد تا در آینده پس اندازی برای تحصیل بیشتر داشته باشد.

در ماه رمضان، با اینکه روزه اش را بطور مرتب می گرفت باز به نانوایی رفت و وقتی برای افطار به خانه می آمد همه ناراحت می شدند، رنگ صورتش قرمز شده بود و عرق از سر و رویش می ریخت ولی یک بارهم اشاره به گرمای طاقت فرسای فضای کارش نکرد، هیچ گاه لباس خوب به تن نکرد و سعی نکرد اسراف کند درمادیات زیرا احساس میکرد خدا را خواهد رنجانید.

با ابهت خاصی نماز را بجا می آورد و مقید بود که موقع اذان نماز را بجا آورد، درجایی که کسی بود نمازش را نمیخواند، حتما باید به اتاق خلوت دیگر میرفت، با حالت خاصی همچو بنده ای که ملاقات با معبود میکند، او به نمازی می ایستاد و با پروردگار خود راز و نیاز می کرد.

سال سوم نظری را نیز با جدیت درس خواند و به کلاس چهارم ریاضی فیزیک رفت. در خانه خیلی آرام بود خیلی حرف نمی زد و بیشتر در فکر بود،درونش را با سخن پراکنی بیهوده خواب نمیکرد.

یکی از دوستانش که همسایه هم بود به شهادت رسید و به حدی او را دگرگون ساخت که نمی توانست تحمل نماید و قصد رفتن به جبهه را کرد که پدر مخالفت نمود و او را تشویق به درس خواندن کرد و از آنجا که نمیتوانست پدر و مادر را آزرده خاطر کند دیگر اصراری نکرد.

از خصوصیات اخلاقی دیگر وی این بود که دوست نداشت کسی زیاد حرف بزند یا زیادی بخندد، زود ناراحت میشد و تذکر به آنان می داد یا اگر کسی مقداری بلند حرف میزد باز اعتراض میکرد که ممکن است صدایتان به کوچه برود و کسی بشنود. از اینکه کسی در کوچه بایستد خیلی میرنجید و همیشه وقتی از راه میرسید میگفت: نمیدانم این زنها چه میخواهند که همه اش در کوچه می ایستند. به هیچ وجه قبول نمیکرد خواهر یا مادرش برای خرید به بیرون برود و با اینکه بیشتر اوقات را فعالیت میکرد خسته می شد، باز با این حال خود خرید را به عهده می گرفت.

هیچ گاه نماز جمعه اش ترک نشد. در کلاس دوم نظری بود که به جلسه قرائت و تلاوت قرآن به خانه همسایه رفت و در طی یک ماه قرآن را خنم نمود. پس از نماز صبح دیگر نمی خوابید و قرآن دست می گرفت. نماز ظهر یا مغرب را بیشتر اوقات مسجد میخواند. در بحث نمودن با دیگران بسیار آرام و متواضع طوری که آدمی را دگرگون می ساخت که یک بنده با این همه فروتنی احساس شرم در دیگری از متانت و تواضع وی به وجود می آمد. همیشه ناراحت بود برای پدر از اینکه کار می کند و بیشتر اوقات از وی میخواست که دیگر کار نکند چون پیر و رنجور شده است. و پدر در جواب میگفت: پس چه کسی این بچه ها را بزرگ کند و او ساکت می ماند و می گفت: ان شاالله وقتی سر کار می رفتم آن وقت دیگر نباید کار کنی.

تمامی خواهران و برادران به او علاقه بسیار وافری داشتند. برای پدر خیلی عزیز بود چون احساس می کرد دلسوز است و بلند اندیش. بنده ای که خدا او را خالص میکند برای خود و سپس می خواند او را برای به سوی خود وقتی عاشقش شد. او را می کشد و به طرف خود میبرد. چنین بنده ای چون متقی است و همه چیز خود را برای خدا خالص ساخته، پس در این دنیای فانی و مادی نیست (همان گونه که در وصیت نامه خویش نیز این دنیا را فانی خوانده است) و باید در جوار شهدای بزرگ اسلام باشد و شمع محفل بشریت.

پس از پایان تحصیل در نیروی دریایی ارتش ثبت نام نمود برای امتحان ورودی دانشگاه نیز اسم نوشت و پس از مدتی در هر دوجا قبول شد و بالاخره با گامی استوار وارد دانشگاه (دانشکده نفت اهواز) شد. چون احساس می نمود خدا علم مطلق است و هر اندازه عالم تر بشود به خدا نزدیکتر می گردد. همان گونه که خود قبل از شهادت چنین گفت: «خدایا گامهایمان را در راه رسیدن به هدف مقدسمان که خودت میباشی استوار کن.»

در این مدت که در اهواز بود حدودا پنج بار خون پاک خویش را اهداء به جبهه نمود و در این باره سخنی به خانواده نگفته بود و پس از شهادتش کارتهای اهدا خون را مشاهده کردند و پس به به این عمل انسانی اش بردند. تشنه ای که فقط در پی سیراب شدن بود و تمام وجودش سراپا عشق به خدا و بندگان خدا و خدمت به مستضعفین بود. چون احساس می کرد خیلی به این مردم به واسطه استکبار جهانی ظلم شده و حالا که می تواند باید برخیزد و فریاد بزند همان گونه که در وصیت نامه خویش این چنن گفت: «خدا را به شهادت میگیرم تا زمانی که استکبار جهانی و کافران به خدا و اسلام را در دریای خردشانی از خون خود غرق نسازیم دست از مبارزه نخواهیم کشید.»

در تمام دوران تحصیل هیچ گاه سعی نکرد غیر از هزینه تحصیل از کس دیگری کمک قبول کنه. بی خبر از وی پول را در ساکش می گذاششتند و وقتی پی می برد ناراحت می شد.

چند وقت یک بار که به مرخصی می آمد مادر خیلی سعی می کرد که از وی پذیرایی خوب نماید، اما وی ناراحت می شد و قبول نمی کرد همواره این کارها را استراحت می دانست. با اینکه از نظر ظاهر همیشه از نظر ظاهر مرتب و تمیز ولی لباسهایش اتو یا شلوارش وصله دار و کفشش بسیار کهنه، اما به روی خود نمی آورد و دوست نداشت کسی متوجه شود.

شب تا صبح با یک چراغ مطالعه، درس می خواند، زحمت میکشید تا در آینده بتواند خدمتی به این مردم بکند. خارج از حدوده کتاب های درسی خویش مطالعه می کرد، کتاب می خرید و کوشش می کرد ولی از آنجا که روحی بلند پرواز و قلبی مملو از کینه و نفرت به دشمنان خدا و کافران اسلام داشت، نتوانست آرام بماند از پشت میز های حقیر دانشگاه به سنگر های پر عظمت جبهه پرکشید. و بالاخره به میدان نبرد پا گذاشت تا جوار حضور در ملکوت را بیابد و در جوار شهیدان آرام گیرد و با سوختن خویش شمعی باشد روشنگر راه پویندگان، تا شاید انتقام دوستان شهیدش را از متجاوزان بعثی و از خدا بی خبران بگیرد و با برداشتن اسلحه آنان خدا را از خود خوشنود سازد.

تابستان سال 64 بود که دوره آموزشی را دید و به خانواده گفت: «دانشکده تابستان را برای آنان دوره ی کارآموزی گذاشته است.»

سه ماه قبل از شهادتش بود که به مرخصی آمد و گفت: «دراندیمشک برادران بسیجی را درس میدهم از طرف دانشگاه.» درحدود چهار روز مرخصی داشت. از طرف دانشکده آنان را به مرخصی فرستاده بودند که به خانواده هایشان اطلاع دهند که جبهه میروند. ولی او در میان نگذاشت و در طی این چهار روز فقط در فکر بود مثل کسی که در تردید به سر ببرد، آیا جبهه رفتن خود را اطلاع دهد یا ندهد؟ احساس عجیبی داشت. خیلی کم حرف میزد و بیشتر در خود فرو می رفت. مثل آنکه از نیامدن خود خبر داشت و یا می دانست آخرین دیدار می باشد و دیگر لحظه وداع به خانه ی خواهر و برادر خود سر زد مثل کسی که آخرین دیدار به او الهام شده باشد. و بدون آنکه خانواده را از جبهه رفتن خویش مطلع سازد و پس از چهار روز با همه خداحافظی نمود و مادر قرآن را روی سرش گرفت و او را به خدا سپرد.

هیچ گاه کسی را از خود نرنجاند و سعی نکرد قلب پدر و مادر را آزرده نماید ولی در این قسمت در زندگی دیگر نتوانست مسئولیت خویش را انجام ندهد و لبیک به خواسته پدر و مادر بگوید. چون آنان خیلی به وی امیدوار بودند و بخصوص پدر، که او را عصای دست خود می دانست که بالاخره با بودن او سختی خیلی طول نخواهد کشید چون امید به فرزندان داشت بالاخص این فرزند شهید شهید و مظلومش.

به خاطر خوبی هایی که به همه کرده بود شهادت جانگدازش همه را لرزاند. باور کردنی نبود که بهترین فرد خانه و یکی از بهترین و پاکترین فرزندان این میهن از میان مابرود. او که میتوانست درآینده مغز متفکر و خدمت گزاری دلسوز باشد و مومنی پاک و بی آلایش که از اول در زندگی نه پل خطا گذاشت و نه در بعضی از کارها افراط نمود. ساده زیست و بسیار مظلوم و ساده نیز پرواز ملکوتی کرد. به راستی که خدا می کشد بندگانی را که دوست می دارد.

شهید بزرگوار رضا در وصیت نامه خویش نیز یادآوری از این آیه قرآن نموده که: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» و «وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»

«آیا مردم چنین پنداشتند که به حرف اینکه گفتند ما ایمان آوردیم رهایشان کنند و بر این دعوی هیچ امتحانشان نکنند» «ما اممی را پیش از اینان به امتحان و آزمایش آوردیم تا خدا دروغ گویان و راست گویان را کاملا معلوم کند»


نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.