شهید در سال 1342 در محله ای به نام باغزندان و در خانواده ای مذهبی متولد شد. نام او را محمدعلی نهادند. ایشان بعد از گذراندن دوران کودکی وارد دبستان مولوی شدند که بعد از آن وارد دوره متوسطه شدند که به حول قوة الهی این دوره را هم نیز با موفقیت به اتمام رساندند و بعد وارد دبیرستان میرغفوریان شدند و در رشته ی اقتصاد مشغول تحصیل شدند. و در رشته جامعه شناسی در دانشگاه شیراز قبول شد و تا کاردانی ادامه داد. با شروع جنگ از طریق سپاه پاسداران، در دو سال آخر دبیرستان 2بار به جبهه به عنوان بسیجی اعزام شدند و هر 2بار هم مجروح شدند که یکبار از ناحیه کشاله ران که اصلا بروز نمی داد تا موقعی که به هنگام عوض کردن لباس متوجه ترکش اصابت کرده شدیم و ایشان از این موضوع بسیار ناراحت شدند و برای بار دوم مجروح شیمیایی شدند از ناحیه پوست بدن و دست که این بار حدود 10الی 15 روز در بیمارستان گرگان بستری بودند و بار سوم که از دانشگاه برای مرخصی آمده بود با گردان کربلا اعزام شدند و در 21 بهمن در منطقه عملیاتی والفجر 8 به درجه رفیع شهادت نائل شدند و پیکر پاک ایشان تا حال حاضر به خانواده برنگشته است.
شهید فعالیتهای زیادی در زمینه ی فرائض دینی داشتند و از جمله مجالسی که در مدح اهل بیت و دعای توسل و کمیل و ... همیشه شرکت داشتند و هیچ وقت فراموش نمی شد. ایشان با چندی از دوستان خود دوره قرائت قرآن و دعا خوانی در یکی از خانه های افراد برگزار می کردند و هیچ وقت نماز یا روزه های تاخیری نداشت البته در نمازه جمعه حضور فعالی داشتند.
محمدعلی در قبل انقلاب به دلیل سن کم فعالیتی چندانی نداشتند، ولی بعد از انقلاب فعالیت خود را به طور پیگیری شروع کردند که یک نمونه در انجمن اسلامی دبیرستان مشغول فعالیت بودند، و در تشکیل کتابخانه برای دبیرستان و شرکت در تظاهرات، تشیع پیکر شهداء و... در دبیرستان برعهده ایشان بود.
علاوه بر اینها شهید به شعر خوانی و فیلم نامه نویسی و برگزاری کلاسهای عقیدتی و آموزشی و قرآنی هم فعال بودند و هم علاقه بسیاری داشتند.
شهید بسیار فروتن و متواضع بودند، و مخصوصا با پدر و مادر هیچ گاه با صدای بلند صحبت نمی کردند و با غرور و تکبر راه نمی رفت و در انجام کار خیر همیشه پیش قدم بودند و ریا در کارهای او دیده نمی شد؛ به همسایگان احترام زیادی می گذاشتند تا حدی که وقتی از 10شب دیرتر به منزل می آمدند موتور سیکلت خود راه در سر کوچه خاموش می کردند تا صدای موتور مزاحمتی برای استراحت همسایگان ایجاد نکند. هیچ گاه هم لباسی که در شأن یک مومن نبود را تن نمی کردند و همیشه آراسته و تمیز بودند.