شهید جواهریان در سال 1345 در تهران متولد شد. با شروع انقلاب اسلامی او پیام های امام هماهش را به دوش کشیده و به اطراف می رسانید. او همگام و هم پای جلودار بود و با خود می اندیشید که این ک نباید یک دم آسوده نشست و بانگ بر می آورد که بدانید و بدانید درنگ جایز نیست، باید ارزش ها را احیا کرد. آن گاه که شیطان صفتان دیو سیرت، با سیاست، ارزش های اسلام را به فراموشی سپردند، باید فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.
او در برخورد با تیره دلان و سیه رویان بیمار دل (منافقنان و مخالفان انقلاب اسلامی) سعی بر درمان آنان می کرد تا به خود آیند و به آن ها می رساند که "اسلام این است و جز این نیست" و آن ها را به وادی حق دعوت می کرد.
با آغاز جنگ تحمیلی، شور و التهاب او برای رفتن بیش تر می شد. آخر او مانند اکثریت قریب به اتفاق رزمندگان جان بر کف ما که در برابر تهاجم مزدوران و دشمنان انقلاب اسلامی و استقلال و آزادی میهن از بند رسته ی ما سینه های پهلوانیشان را سپر کرده بودند و نان از سفره ی شرف خورده بود. با وجودی که تازه ازدواج کرده بود حنظله وار به میدان های نبرد شتافت.
او با اعتقاد و ایمانی بی غل و غش به انقلاب اسلامی رخت رزم را بر تن کرد. او مانند همه ی سپاهیان جوان اسلام در انقلاب به شناخت اصيل و مومنانه ای از جهان دست یافته، با انقلاب رشد کرده و در جهت انقلاب اسلامی به سوی آینده گام بر می داشت. همین رادمرد جوان که ساده ترین رفتارها را داشت از نگاهش حجب و نجابتی با وسیع ترین و عمیق ترین معنا تفسیر می شد.
در سال 63 پس از اخذ دیپلم و شرکت در کنکور سراسری در رشته ی مهندسی عمران دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد، اما تاب ماندن نیاورد چرا که از تبار عاشقانی بود که هویتشان را در عشق و وفادار یافتند و ترک همه چیز کردند و دوباره جبهه و جهاد. اما در عملیات کربلای 5 ترکش خمپاره ای به ریه او را به عقب برمی گرداند. اما مگر نه این است که "رضا به رضائک و تسليما الامرک" اندکی صبر تا آمادگی دوباره، و باز می شتابد. او با فطرتی پاک که آرایش هیچ وسوسه و تردیدی توان آشفتن آن را نیافت به صدق و صفا گام نهاده بود.
این عاشقان کوی دوست، بی هیچ زیب و زیور، در آستان عشق شوریده و شیدا و در نهایت خضوع و فروتنی آن قدر ایستاد تا در تاریخ 66/10/26 در ماووت اجازه ی ورود یافت و در جوار رحمت الهی سکنی گزید.