شهيد داوود پاك نژاد در روز بيست و نهم آذر ماه سال 1344 هجري شمسي در شهر تهران ديده به جهان گشود. بعد از پشت سر گذاردن دوران هفت ساله ي زندگي وارد دبستان شد، و در يكي از دبستان هاي تهران دوره ي دبستان را با موفقيت پشت سر نهاد. اواخر دوران تحصيل راهنمايي شهيد همزمان با انقلاب اسلامي مردم مسلمان ايران بود . بعد از پيروزي انقلاب در روزهاي اولين پيروزي ، با وجود كمي سن همراه با پدر بزرگوارشان و ديگر اهالي محل تا پاسي از شب در مسجد محل به نگهباني پرداخت. هنوز انقلاب اسلامي در اوايل راه بود كه دشمنان قسم خورده ي دين مبين اسلام، جنگ را بر ملت مسلمان ايران تحميل كردند. شهيد داوود پاك نژاد همزمان با تحصيل در دبيرستان و فعاليت در انجمن اسلامي دبيرستان، در بسيج مسجد هم در راه پيشبرد انقلاب كار و تلاش مي كرد. در سال 1360 بود كه در بهمن ماه، تصميم گرفت كه جهت كمك به رزمندگان دلير اسلام راهي ديار نور شود و از آن زمان بود كه ديگر خيلي كم مي شد شهيد داوود را در شهر تهران و در كنار خانواده ي خود ديد.
در عمليات فتح المبين بود كه چشم او دچار موج گرفتگي ناشي از انفجار شد و در زمان مداوا از ياد درس غافل نبود و با كوشش و پشتكار ديپلم را گرفت و براي ورود به دانشگاه در كنكور شركت كرده ودر رشته ي دندانسازي در دانشگاه پذيرفته شد. يك ترم از درس هاي دانشگاهي را پشت سر گذارده بود كه بار ديگر عازم شد تا در گشودن راه كربلاي حسين (ع) مظلوم با ديگر راهيان همراه باشد. شهادت شهيد عباس فراهاني تأثير به سزايي بر روي شهيد داوود پاك نژاد داشت و عزم او را براي رفتن به جبهه هاي حق جزم تر نمود.
شهيد داوود پاك نژاد همراه با شهيد علي عاصي در قرارگاه رمضان در تيپ ويژه ي پاسداران به عنوان معاون تخريب تيپ ويژه مشغول به كار شد. شوق و شعفي را كه بعد از عمليات فتح يك به شهيد داوود دست داده بود شايد نتوان در قالب كلمات بيان كرد. همين بس كه بعد از عمليات فتح يك كه به تهران آمده بود مي گفت: تاكنون نمي دانستم بسيجي بودن يعني چه؟ وتازه معناي آن را فهميده ام. روحيات او بعد از اين عمليات به كلي تغيير كرده بود به طوري كه كساني كه سال ها با شهيد داوود همراه بودند به خوبي متوجه اين تغيير حالت مي شدند. ديگر داوود، داوودي نبود كه حتي جمله اي درباره ي مسائل دنيوي به زبان بياورد و گويي زمان وصالش با دوست نزديك بود كه زير لب زمزمه مي كرد : اي خوشا با فرق خونين در لقاء يار رفتن سر جدا پيكر جدا، در محفل دلدار رفتن.
رژيم حاكم بر عراق كه از رويارويي مستقيم با رزمندگان غيور اسلام هراسناك و وحشت زده بود، در پي ساير جنايات خود دست به بمباران هاي هوايي شهر ها در سطح وسيع زد و باختران يكي از اين شهرها بود كه مورد هجوم بي رحمانه ي هواپيماهاي متجاوز قرار گرفت.
شوق او براي فداكاري در راه خدا به حدي بود كه براي انجام وظيفه در جبهه واحدي را انتخاب كرد كه بيشترين خطر شامل حالش مي شد .
شهيد داوود در واحد تخريب قرارگاه كربلا مشغول فداكاري شد. از آن زمان بود كه با شهيد علي عاصمي، آن شير جبهه ها و آن معلم تقوا آشنا شد وتا آخرين لحظه با شهيد عاصي همراه بودند .
به علت تخصصي بودن كار تخريب، شهيد داوود در بيشترين عمليات ها شركت داشت و همراه با ساير دلير مردان سپاه اسلام پوزه ي دشمنان خدا را به خاك مي ماليدند .
در عمليات والفجر3 در غرب كشور، از ناحيه ي كتف و بازو مورد اصابت گلوله قرار گرفت ولي چند روزي را هم كه در بيمارستان شهر اراك بستري بود كسي از افراد خانواده را در جريان قرار نداد . هنوز زخم بدن شهيد بهبود نيافته بود كه بارديگر كوله بار سفر را بست و راهي ديار عاشقان شد، چون او خود عاشقي بود از خيل عاشقان اباعبدالله الحسين(ع).
در سال 1362 در حين زدن معبر براي عبور رزمندگان در عمليات خيبر، از ناحيه ي ساق پا موراد اصابت گلوله ي دشمنان قرار گرفت و با همكاري برادران رزمنده به پشت جبهه منتقل شد. ديگر زماني رسيده بود كه شهيد داوود مي بايست چند ماهي را در شهر تهران در پشت جبهه گذران روزگار كند. روزگاري كه به خوبي مشخص بود درآتش عشق مي سوزد و چاره اي جز ساختن نداشت. مردم باختران به خوبی به یاد دارند که بعد از هر بمباران چند نفر از رزمندگان پاک باخته بودند که برای خنثی سازی بمب های فرو ریخته هواپیماها کهد منجر نشده بودند راهی بیابان ها و داخل شهر می شدند تا آسیبی به مردم به مردم شهر نرسانند.
روز سیزدهم دی ماه 1365 بود ک شهید عاصمی شهید داوود پاک نژاد شهید احسان کشا و شهید محسن گردان صراحی برای خنثی سازی بمب ها در حوالی شهر باختران عازم محل اصابت بمب شدند آنجا بود که خداوند اجر سالها زحمت خستگی ناپذیر شهید عاصمی و شهید داوود پاک نژاد و دیگر همرهان آنان را داد و شهد شیرین شهادت را بهآنان چشاند، تا آنان را درسرای باقی در نزد خود جای دهد که هیچ چیز جز وجود ذات حق نمیتواند پاداش آن همه زحمات در خرمشهر، آبادان بیابان های هویزه سوسنگرد، جبهه های غرب و همه جبهه های بیرونی و درونی باشد که آنان برای رسیدن به حضرت دوست زحمات زیادی متحمل شدند.