سليم نوعي اقدم شام اسبي
نام پدر : احمد
دانشگاه : علوم پزشكي تهران
مقطع تحصيلي : دكترا
رشته تحصيلي : پزشكي
مكان تولد : اردبيل (اردبيل)
تاريخ تولد : 1344/10/05
تاريخ شهادت : 1365/10/20
مكان شهادت : شلمچه

در پنجمین روز از دی ماه سال 1344 در شهرستان اردبیل در محله ی نواب صفوی در یک خانواده ی مؤمن و مذهبی فرزندی دیده به جهان گشود که نامش را سلیم گذاشتند.سلیم در آن سرمای زمستان گرمی را به محفل خانواده اش به ارمغان آورد پدر سلیم آقای احمد نوعی اقدم مغازه ی لبنیاتی داشت و از این راه مخارج خانواده اش را تأمین می نمود و مادرش راضیه خانم نیز خانه دار بود وبه تربیت فرزندانی مؤمن و متعهد مشغول بود .

در مهر ماه سال 1351 سلیم نیز به مانند تمام بچه ها وارد عرصه علم و تحصیل شد او دوران ابتدایی را در یکی از مدارس شهرستان اردبیل آغاز کرد به درس و مدرسه علاقه ی وافری داشت و این علاقه باعث شده بود تا از دانش آموزان ممتاز کلاس باشد این در حالی بود که خانواده ی سلیم از لحاظ اقتصادی وضعیت چندان مناسبی نداشتند اما با پشتکار فراوان این مسأله هرگز باعث افت تحصیلی او نشد با توجه به اینکه خانواده ی نوعی اقدم خانواده ای مذهبی بودند سلیم در کنار درس و مدرسه به یادگیری قرآن نیز مشغول بود و همچنین انجام فرایض دینی باعث شده تا او شخصیتی ویژه داشته باشد شخصیتی که سال ها بعد همگان را به اعجاب و تحسین بر انگیخت .

سلیم دوران ابتدایی را در حالی تمام کرد که سرو صدای انقلاب در همه جا پیچیده بود و این موقعیت شروعی برای تکامل و تکویت شخصیت سیاسی و اجتماعی او بود با همان سن و سال کم احساس مسئولیتی که در برابر آرمان های انقلاب داشت در حد بالایی بود به حضرت امام خمینی (ره) عشق می ورزید هر چند او در این دوره فعالیت های سیاسی و اجتماعی شایانی داشت اما هرگز تحصیل را فدای فعالیت های انقلابی یا فعالیت های مکتبی خود نکرد . این مسائل حتی روابط خانوادگی او را نیز تحت تأثیر قرار نداد با خانواده و به خصوص پدر و مادر خود روابط پسندیده ای داشت .

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران او فعالیت های خود را به نوعی دیگر در انجمن اسلامی ادامه داده و این فعالیت نه تنها در مقطع دبیرستان نیز ادامه یافت بلکه گسترده تر هم شد و او جزء دسته ی اصلی انجمن اسلامی در واقع مسئول این انجمن شد.سال 1360 بود که دوران دبیرستان خود را در مدرسه ی شهید اندرزگو آغاز کرد،رشته ی تحصیلی او در این مقطع ریاضی و فیزیک بود او در دوران دبیرستان در میان دوستان و همکلاسی های خود از شخصیت های استثنایی بود.نوجوانی وارسته و کاملاً متقی و سر تا پا صفا خوشرو و مؤدب و همچنان از دانش آموزان ممتاز کلاس بود. سلیم در سال 1363 موفق به اخذ دیپلم شد و در همان سال در رشته ی مهندسی مکانیک از دانشگاه قبول و راهی تبریز شد اما او بعد از یک سال دریافت که این رشته او را آن چنان که می خواهد از لحاظ روحی اقناع نمی کند او روح نا آرام و قلب مملو از عشق خود را با فعالیت های پیگیر در انجمن و دیگر نهادهای دانشگاهی تسکین می داد اما از چهره ی سلیم پیدا بود که ذره ای از این موفقیت ها نتوانسته رضایت خاطر او را جلب کند چرا که مهندس شدن به نان ونوایی رسیدن و به عناوین دنیوی تفاخر نمودن که پیامدهایی نظیربه دیده ی تحقیر نگریستن به دیگران را در پی داشت وزندگی چند روزه ی دنیا را با رفاه گذراندن نتوانست رغبت او را برای ادامه تحصیل بر انگیزد . بیکرانی افق آمال الهی و عظمت روح او هرگز به او اجازه نداد که به انگیزه های دنیوی دل خوش دارد به همین دلیل با مشورت استادان و خانواده اش پس از اتمام ترم سوم تصمیم به تغییر رشته گرفت و مجدداً در کنکور سراسری در رشته ی علوم تجربی شرکت کرد برادرش سلمان نیز که دو سال کوچکتر از او بود ودر کلاس سوم دبیرستان تحصیل می کرد تغییر رشته داده بود و دو برادر از طفولیت همیشه همراه هم بود به رشته ی تجربی روی آوردند انگارکه این دو برادر دو یار هدفی مشترک در ذهن می پروراندند هدفی که بتواند روح آنها اقناع و خداوند شان را از آنها راضی کند آگاهی از مسأله ی تغییر رشته ی دو برادر همگان را تا حدی متوجه اهداف عالیه ی آنها می نمود آنها تصورات شیرینی از پزشک شدن و خدمت بسیجی وار این دو برادر به جامعه ی اسلامی در ذهن می پروراندند اما سرنوشت تصورات دیگری برای آنها در ذهن داشت تصوراتی که هر کسی لیاقت آن را نداشت آنها پزشکی را وسیله ای برای تقرب به بارگاه یگانه حقیقت هستی و وسیله ای برای خدمت به مردم و جامعه می دانستند. سرانجام با تلاش های فراوان آنها هر دو در این رشته قبول شدند سلیم در رشته ی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران قبول شد بعد از رسیدن به این هدف شرایطی پیش آمد که سلیم حضور در دانشگاه را که آرزوی او بود کنار گذاشت این در حالی بود که خانواده اصرار داشتند او ادامه تحصیل دهد تا فردای روزگار در آینده ای نه چندان دور به نوعی دیگر به کشور خدمت نماید .

آری کشور ایران بعد از تلاش فراوان در سال های انقلاب حالا دیگر در حال جنگ بود .فرمایش امام خمینی (ره) به دانشجویان و تأکید ایشان که دانشجویان در خط مقدم جبهه های باشند باعث شد تا سلیم عزم خود را جزم نماید چرا که او از صمیم دل به امام ارادت داشت او دانشگاه را رها و به دنبال اهداف الهی خود رفت به راستی که او دریافته بود که اینک دانشگاه واقعی جبهه است او با هوش و ذکاوت خود فهمیده بود که دفاع از وطن و جهاد در راه خدا اینک برتر از کسب علم و تحصیل است بنابراین فرمایش امام را لبیک گفته و از سپاه پاسداران اردبیل به صورت بسیجی داوطلب عازم جبهه شد و برادرش سلمان باز در این صراط مستقیم همراه او بود سلیم به عنوان رزمنده در جبهه های حق علیه باطل با جان ودل به دفاع از وطن و خاک وطن می پرداخت او در جبهه نیز حضوری چشمگیر داشت فعالیت های او در جبهه صرفاً جنگ و شرکت در عملیات نبود او با وجود سن کم برای همرزمان خود مشاور و راهنمایی آگاه بود در مسائل دنیوی ، اخروی و...خاطره های دل انگیزی از حضور او در جبهه در ذهن همرزمان نقش بسته است از جمله یکی از همرزمان شهید از فعالیت های او در جبهه چنین می گوید :«با توجه به موقعیت لشکر و حساس بودن جبهه،امام امت طی بیانی فرموده بودند که بچه ها در جبهه باشند تا کار بزرگ صورت گیرد برادر سلیم در صبحگاه مشترک گردان صاحب الزمان و گردان حضرت قاسم سخنرانی ارائه دادند پر از سوز و گداز و برخاسته از عشق و محبت خالصانه ی او به امام ، حرف ها و درد دلهایی که از اعماق وجود او بر می خاست متن مقاله در مورد امام بود و خطاب به ایشان که « ما سربازان توییم ...ما دوستداران توییم و به تو وفا داریم ».بچه ها چنان تحت تاثیر قرار گرفتند که اشک ریختند بعد از این سخنرانی او یک نفر هم پیدا نشد که خواستار مرخصی باشد .ایشان همچنین یک نمایشگاه عکس و پوستر و کتاب و نوار در مسجد گردان ترتیب داده بودند که به گفته ی مسئولین اولین بار چنین کاری در لشکر صورت گرفته بود من خود ناظر بودم که با چه شور و شوق و جدیتی کار می کرد کارش تا 2 نصف شب هم طول می کشید و در نهایت چند روز مانده به عملیات کربلای 5 کارش تمام شد و همه ی برادران از تمامی ارگان ها و واحد ها از نمایشگاه او دیدن کردند ».

او در جبهه از هر فرصتی هر چند کوتاه برای انتقال دانش هایش به همرزمان استفاده می کرد برای آنها از امام حسین (ع) و آرمان های مقدس نهضت حسینی و از امام خمینی (ره) صحبت می کرد او با قلم و بیان شیوا صف شکنان بسیجی را به یورش دلاورانه بر خصم ترغیب می کرد حالا دیگر تنها آرزوی شهادت بود انگار که او را مدام از عالم بالا صدا می زدند

که ای بلند نظر شاهباز سدر نشین نشیمن      تونه این کنج محنت آباد است

ترا از کنره ی عرش می زنند صفیر           ندانمت که در این دامگه چه افتا ده است

او به سقای حق می اندیشید چشم از همه کس و همه چیز دوخته بود تو گویی که معشوق را به چشم عیان می دید .

بر دوخته ام دیده چو باز از همه عالم           تا دیده ی من بر رخ زیبای تو باز است

دی ماه بود همان ماهی که او چشم به جهان گشوده بود انتظار به سر آمده و شب عملیات و موعد دیدار سالار شهیدان فرا رسیده بود صدای توپ و تانک همه جا به گوش می رسید عملیات کربلای5 در حال اجرا بود همه به نوعی تلاش می کردند تا طعم موفقیت را بچشند و در این میان سلیم حال و هوایی دیگر شدات لحظه های ناب ترک دنیای سراسر زشتی و پلشتی فرا رسیده بود .

یکی از همرزمان شهید از حال و هوای سلیم چنین می گوید :« سلیم با حال و هوایی عجیب و روحیه ای سرشار از ایمان عمیق با بچه ها روبوسی می کرد و به برادران می گفت «دیدارمان اگر خدا خواست سرپل صراط»این واقعیتی است که باید پذیرفت و حقیقتی است یافتنی که باید درک کرد و سلیم آن را به خوبی درک کرده بود و با جان و دل پذیرفته بود از او پرسیدم که چرا ناراحتی ...؟گفت ، در زمانی بهتر می گویم.عملیات قرار بود در روز چهارشنبه یا پنجشنبه انجام گیرد بنابراین مسئولین قرارگاه می خواستند یک روز زودتر ما را به خط منطقه عملیاتی ببرند که بعداً این کار را صلاح ندانستند و مایک روز بعد به منطقه اعزام شدیم.سلیم به قدری خوشحال بود که همان روز دلیل ناراحتی اش را گفت او دقیقاً این جمله ها را گفت: درسنگر بودم با خودم فکر می کردم و می دیدم که وقت تمام شده است و چند روز یا چند ساعت از عمر باقی مانده و من می خواهم با این وضع با کوله باری از گناه و غفلت و عصیان و با این وضع آشفته و بهم ریخته به حضورش بروم و جداً شرمنده ام که با چه رویی و با کدامین توشه بر وی داخل شوم و بگویم که چه ؟».

کسی که سلیم را می شناخت حالا می داند که او با چه حالی این حرف ها را می زد من تازه به خود آمده بودم با خود می گفتم تو در چه عالمی هستی و ما در چه عالمی . او برای این خوشحال بود که یک روز و یک شب برای دعا به درگاه خداوند فرصت دارد شب عملیات مرا دید و گفت «رفتم و آنچه می خواستم گفتم و فهمیدم که می دهد.او رفته بود در صحرای داغ خوزستان صورتش را روی خاک گذاشته و اشک ریخته و از خدا شهادت خواسته بود او بعد از این راز و نیاز احساس آرامش داشت».

آری او روح خود را به فرشته های آسمانی سپرده بود که با خود به ملکوت اعلی برند ، همرزم شهید از آن شب چنین نقل می کند :« سلیم و سلمان که همیشه با هم بودند آن شب حقیقت محض را درک کرده بودند آن شب هر کس سراغشان را می گرفتم می گفتند در نوک نیروست.با این حال که فرمانده گروهان و معاونان آن ، شهید و یا زخمی شده بودند پشت بی سیم به فرماندهی گفته بودند نگران گروهان جنداله نبانشید ، همچون سربازان واقعی اسلام جنگ خواهیم کرد و به راستی چنین کرد و به قلب دشمن زده بودند و با عنایت پروردگار و کمک رزمندگان دشمن را در هم شکسته بودند به طوری که سایر برادران تا صبح نمی دانستند که فرمانده گروهان شهید شده است چون خلأ به مدد توصیه های سلیم و سلمان پر شده بود ساعت 4 صبح بود که او را زیر نظر داشتم تنها چیزی که برای او مطرح نبود ترس بود و تنها چیزی که بدان اعتنا نمی گذاشت ترس از تیر بارهای دشمن بود ، چنان که گویی علی اکبر در میدان رزم بود ، ساعت 5 صبح همان شب یعنی 65/10/20  در حین درگیری با نیروهای بعثی عراق در اثر اصابت ترکش در عملیات کربلای 5 در منطقه ی عملیاتی شلمچه در شهر خرمشهر به مقام والای شهادت دست یافت و پیکر او با حضور تمام دوستداران و آشنایان و همشهریان تا گلزار شهدای ججین تشییع و در آنجا به خاک سپرده شد .




نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.