شهيد ناصرجمشيديان در سال 1338 در چهارسوق اصفهان به دنيا آمد. شش ساله بود كه وارد دبستان شد. در تمام دوران تحصيلش “ از مدرسه تا دانشگاه درس و كار دو جنبه توأمان زندگي او بود. او براي تأمين هزينه هاي تحصيلي خود, از كلاس سوم ابتدايي تا سالهاي دوران دانشگاه از انجام هيچ كاري دريغ نمي كرد. حتي زماني كه كار در منزل و كمك به خانواده نيز بر آن افزوده شد. طي كردن مسافتي هر روز در حدود 25 كيلومتر با دوچرخه جهت كمك در امر ساختن منزل جديد خانواده, بر مشكلات او مي افزود. اما نتوانست دوران تحصيل خود را با موفقيت بگذراند. تعجب همگان را برانگيخت زماني كه دوران متوسطه را با معدل ديپلم 17 به پايان رساند. بعد از آن در سال 56 بلافاصله در كنكور سراسري دانشگاه شركت كرد.و در رشته علوم سياسي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران پذيرفته شد. دانشكده خوابگاهي نداشت و اين بار او علاوه بر تامين هزينه هاي شخصي و تحصيلي خود مي بايست در انديشه تهيه منزل هم باشد. لذا از صندوق قرض الحسنه وام گرفت و به كار مشغول شد تا بتواند هم اجاره اتاق را بپردازد و هم بار قرضش را سبك نمايد.
در سال تحصيلي 57 همراه با ساير دانشجويان با مبارزات انقلابي مردم همگام شد. بعد از پيروزي انقلاب دوره اي چهارماهه را در شناختن انقلاب گذراند. و به عضويت انجمن اسلامي دانشجويان درآمد. سپس فعاليت خود را از طريق جهاد دانشگاهي دانشگاه دنبال كرد. در اين زمان به دنبال رفع نياز از افراد دردمند در نقاط دوردست كشور به اتفاق دوستان راهي نيشابور شد. در بازگشتي كه به تهران داشت از طرف امور تربيتي منطقه 16 آموزش و پرورش تهران در يكي از جنوبي ترين محله هاي شهر تهران در مدرسه اي به عنوان مسئول آموزشگاه مشغول به كار گرديد. همزمان با اوج گيري مخالفت هاي بني صدر با ولايت فقيه و روحانيت او مبارزات خود را از طريق ارشاد جوانان و آشنايي ايشان با خط رهبري و بيدار سازي آنان ادامه داد. تا اينكه خدعه مخالفانش كارگر شد. و وي از كار در مدرسه بركنار شد اما با تلاش دوباره توانست به مدرسه بازگردد. بعد از آن, كار خود را به عنوان دبير ديني در دبيرستان جنوب تهران آغاز كرد و همزمان مسئوليت معاونت پژوهشي جهاد دانشگاه را هم پذيرفت.
در سال 60 عازم جبهه هاي جنوب شد و بعد از آن تا سال 62 دائماً بين جبهه هاي نبرد, تهران و اصفهان در رفت و آمد بود تا اينكه سرانجام در خرمشهر در جاده اهواز در حال راز و نياز با پروردگار خود بود چرا كه در لحظه شهادت چهره و دستهاي سوخته اش به طرف آسمان بلند بوده است.