شهید اکبر یاوری در سال 1339 در شهرضا متولد شد. مقاطع ابتدائی و راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان شهرضا گذراند و در سال 1357 دیپلم ریاضی گرفت و پس از آن در رشته ریاضی دانشگاه پلی تکنیک قبول شده وارد دانشگاه شد.
او همواره در زندگی در جهت ا... سیر می کرد. از این رو بسیار پر تلاش و سختکوش بود. اکبر فعالیت سیاسی خود را در طول انقلاب به همراه برادرش اصغر شروع کرد و به قول خودش از همان زمان با یکدیگر پیمان بسته بودند که تا آخرین نفس در کنار هم با ظلمات مبارزه کنند و با هم باشند. شهید یاوری حدوداً از سال 1355 بود که به خاطر فعالیت هایی که اخوی بزرگ ایشان داشت وارد جریان اعتصابات و راهپیمایی های انقلابی داشت. در آن زمان با توجه به اینکه شهرضا شهر کوچکی بود افراد معدودی در این زمینه ها فعالیت داشتند و شهید یاوری یکی از آنها بود. پس از ورود به دانشگاه با بچه های کمیته کارگری پلی تکنیک همکاری داشت و همزمان با آن با جهاد سازندگی تهران نیز همکاری داشت.
پس از پیروزی انقلاب مدتی دانشگاه بود و سپس همگام با انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها مدتی در رابطه با نهادهای انقلابی شهرضا فعالیت کرد و سپس به تهران آمد. در تهران به همراه عده ای دیگر از برادران و خواهرانش در تشکل انجمن های اسلامی و شوراهای کارگری و کلاس های قرآن و نمایش فیلم و برنامه های جهاد سازندگی کوشش فراوان کرد و تمام سعی خود را در جهت خدمت به کارگران و رشد آنان و حاکمیت خط امام در کارخانجات به کار گرفت.
شهید اکبر یاوری برای کارگران چهره ای آشنا بود. و مسلماً امروز برادران کارگری که او را می شناختند چهره صادق و بی ریای او را به خاطر دارند و دوستانش که مدتها با او بودند هرگز خصوصیات و ویژگی های خاص او را که در آن صداقت و مظلومیت و ایثار موج می زد فراموش نخواهند کرد. او الگوی سکوت و تحمل مشکلات و مصائب بود. او دردهای ناگفتنی خود را هنگامی که به نماز شب می ایستاد با خدای خویش در میان می گذاشت ولی تمام همتش بر این بود که کسی متوجه عبادت شبانه ي او نشود.
شهید یاوری از طریق جهاد سازندگی و بچه های کمیته در عملیاتهای مختلف شرکت کرد. اکبر به امام به شدت عشق می ورزید. و تکامل فکری و روحی خود را در امام می یافت و همان مسیر را طی می کرد. پس از شهادت برادرش اصغر (اخوی بزرگ تاریخ 04/01/61 در عملیات فتح المبین به شهادت رسید) و به قول خودش هم پیمانش که او را تنها گذاشته و رفته بود تحول نهائی را آغاز کرده و مدتی را به شهادت اندیشید. پس از چندی گویا رازی را کشف کرده باشد و با رویی گشاده به برادر کوچکش مهدی می گوید من تا به حال فکر می کردم که شهادت فقط انتخاب ماست ولی حالا می فهمم که دو طرفه است خدا هم باید ما را انتخاب کند.
با این اعتقاد به سپاه پاسداران شهرضا رفت تا در آنجا جای خالی برادرش را پر کند و بلافاصله به جبهه شتافت. پس از مدتی نبرد با کافران بعثی در جبهه خونین شهر در یک عملیات تهاجمی در 21 اردیبهشت سال 1361 مورد اصابت موشک آر.پی.جی.7 قرار گرفت و به شهادت رسید.