ولی الله روزگرد
نام پدر : فتعلی
دانشگاه : مركز تربيت معلم كرمانشاه
مقطع تحصيلي : كارداني
رشته تحصيلي : ادبیات
مكان تولد : نفت شهر (كرمانشاه)
تاريخ تولد : 1340
تاريخ شهادت : 1363
مكان شهادت : سومار
خاطره از شهید ولی الله روزگرد
راوي : اطرافيان شهيد

ساعت حدود ۵ بعدازظهر را نشان می دهد‌ تاریخ 63/1/15 روز چهارشنبه در داخل سنگر نشسته بودیم مشغول صحبت کردن با برادران، تلفن زنگ زد. یکی از برادران به اسم فریدون تلفن را برداشت. یاالله. طرف مخاطب سئوالی پرسید. فریدون نه نداریم. سئوالی دیگر پرسید، اجازه بدهید تا بپرسم. طرف مخاطب: بگوئید ولی بیاید. فریدون گفت: ولی با تیکه خاص! ولی که آرپی جی بلد نیست. اشکال ندارد تعلیمش بده. فریدون: ولی می توانی تحویل بگیری. نه من آموزش ندیده ام!

یکی از برادران دیگر گفت من بروم تحویل بگیرم. فریدون گفت: مظفر شکریان بیاید. مخاطب: نه ولی بیاید، ولی بیاید. گفتم بگو اگر برای دکور است اشکال ندارد. اگر برای دکور است تا تحویل بگیرم. بگو بیاد تحویل بگیرد. یک لحظه در خود فرو رفتم، گفتم خوب شد ۸ روز به مأموریت ما مانده بنا بر این در مدت این هشت روز آموزش این اسلحه را نیز خواهیم دید پس خوب شد این کار را به فال نیک برای خویش گرفتم اما ... ساعت هفت ده دقیقه کم بود که تلفن زنگ زد.

علیرضا تلفن را جواب داد. بعد از سلام و احوالپرسی با شخص مخاطب که سید بود گفت ولی برود بهداری کارش دارن. آمدم تلفنی صحبت کردم، گفتم بفرمائید. گفت بیائید کارت داریم! گفتم می خواهم ساعت هفت برم سر پست نگهبانی. گفت بیا کارت دارم ۵ دقیقه. گفتم باشد. تلفن را زمین گذاشتم و رفتم، رسیدم به بهداری بعد از گفتن سلام و احوالپرسی مسئله ای مطرح شد که یکی از برادران وارد بهداری شد. بعد از سلام گفت تلفن برایم مخابرات را بگیر و گفت الو مخابرات تمام تپه ها را وصل کن یک پیام دارم. دانستم که خبری هست توقف کردم. الو تپه شهید عدلی‌. بله به آرپی جی زنتان بگوئید صبح ساعت 5/4 به تپه شهید حیدری بیاید.

دانستم که خبری هست خداحافظی کردم و آمدم و برای مسئله ای که پیش آمده تو فکر رفتم. در همان چند لحظه اول هزاران فکر به مغزم خطور کرد و صحنه های گوناگون از جلو چشمم گذشت. از انداختن آرپی جی، تا تیر خوردن و شهید شدن و به دنبال شهید شدن وضع خانواده ام تا زخمی شدن و این که آیا کسی کمک می کند. اگر کسی زخمی شد او را برساند یا نه؟ حقیقت را بگویم چون برای اولین بار بود می خواستم این کار را انجام دهم، ترسیدم.

داخل سنگر شدم این قدر فکر می کردم داشت مغزم می ترکید از این که آیا این خودکشی نیست؟ آیا این هدر دادن نیرو نیست؟ چرا؟ آیا این تصمیم ها حساب شده است؟ یکی از برادران بنام فریدون گفت برادر ولی من به جایت می روم! گفتم نه. اما از طرفی دلم می خواست حداقل یکی از دوستان خودم همراهم باشد‌ موضوع صحبت ها تماما حول و حوش برنامه صبح می گشت. یکی از برادران علیرضا به برادر محمد گفت بیا بریم تا تپه حیدری و بیائیم. رفتند و بعد از مدتی بازگشتند. علیرضا گفت ناراحت نباش موضوع رفتن به پاتک زدن منتفی شده کمی حالم عوض شد اما اینک می گویم افسوس که هنوز درجه ایمان من کامل نشده، خدایا کمک کن، باشد که عقل ما بر نفس ما در تصمیم گیری ها مسلط گردد.

آمین یا رب العالمین.

*****************************

ساعت حدود ۱۲ را نشان می داد و من و دو سه نفر از دیگر برادران در داخل سنگر نشسته بودیم یکی از برادران مشغول پاک کردن اسلحه تیر بار( ام ژ ۳ ) بود‌ دو سه نفر از برادران سنگر دیگر نشسته بودند. یکی از برادران دراز کشیده و دو نفر دیگر و من (شهید روزگرد) و سعید مشغول خوردن نهار بودیم. تازه از مجلس ختم شهید دلاوری که در ایوان غرب تشکیل شده بود برگشته بودیم. ناگاه صدای منفجر شدن یک وسیله انفجاری به گوش ما رسید. بدون هیچ گونه دغدغه و نگرانی هر کس کار خود را انجام می داد. بعد از چند دقیقه و شاید هم یک ربع ساعت آمبولانس با سرعت از جلوی سنگر ما گذشت. طبق معمول ما فکر می کردیم که هیچ اتفاقی نیافتاده است.

ساعت حدود یک بعد از ظهر شد. به ناگاه شنیدیم از ۲ برادر که بیرون سنگر داشتند با هم صحبت می کردند یکی از آنها گفت خمپاره ۶۰ بوده و دیگری گفت نه ... بوده است که او را شهید کرده. به محض شنیدن این لفظ یعنی شهید شدن از جای برخواستم. ناراحت و نگران پرسیدم کی بوده؟ گفتند از بچه های سنگر ۸۱ بوده. پرسیدم کدامشان؟ گفتند برادر گودینی شهید شده. یکی از برادران به محض شنیدن اسم او گفت گودینی؟! با تکیه کلام آی خدا! پسر با معرفتی بود همیشه قبل از آن که به او برسی سلام می کرد. چه خوش اخلاق بود.

خلاصه بلافاصله تصمیم گرفتیم همراه ۳ نفر دیگر از برادران عازم سنگر آن ها شویم. بعد از درود و سلام بر برادران هم سنگر او نشستیم و همه برای او فاتحه ای خواندیم. برای چند لحظه همه سکوت کردند. هیچ کس حرفی نمی زد. سکوت را شکستم و به برادر بغل دستی گفتم برادر! کدامیک از برادران بوده؟ قیافه اش را به نظر نمی آورم. یکی دیگر از برادران هم سنگر او گفت عکس زیادی دارد این جا، او عکس های او را آورد و نگاه کردیم. آن گاه همان برادری که عکس ها را آورده بود گفت خدا رحمتش کند. او گفته بود بعد از اتمام مأموریت می خواهم ان شاالله ازدواج کنم.

عکس ها را نگاه کردیم عجب عکس هایی! خیلی خوش عکس بود. برادران همه عکس ها را نگاه کردند. بعد مجدد برای چند لحظه ای مجلس ساکت شد‌. با اشاره یکی از برادران گفت بریم. من هم در حالی که بغض گلویم را می فشرد و می خواستم گریه کنم اما اجازه گریه کردن به خود نمی دادم. گفتم نثار ارواح طیبه شهداء .... بالاخص برادر گودینی رحمة الله ..... بعد از فرستادن صلوات و خواندن سوره فاتحه جهت آمرزش روح آن شهید از سنگر آن ها بیرون آمدیم. فورا با برادران فکری به نظرمان رسید. گفتیم فردا پنجشنبه است بعد از ظهر در مسجد برای آن مجلس فاتحه می گذاریم و شبش را نیز به یاد آن شهید دعای کمیل می خوانیم. تصمیم قطعی شد و دو نفر از برادران جهت آوردن وسیله راهی شدند.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.