صفحه اول
اخبار
جستجوي شهدا
توليدات كنگره
درباره ما
ارتباط با ما
استان
استان آذربايجان شرقي
استان آذربايجان غربي
استان اردبيل
استان اصفهان
استان البرز
استان ايلام
استان بوشهر
استان تهران
استان چهارمحال و بختياري
استان خراسان جنوبي
استان خراسان رضوي
استان خوزستان
استان زنجان
تهران بزرگ
بازگشت به استان
ناصر سياهپوش
نام پدر :
سيد جمال
دانشگاه :
بين المللي امام خميني(ره) قزوين
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
رياضي
مكان تولد :
قزوين (قزوين)
تاريخ تولد :
1337/01/18
تاريخ شهادت :
1361/02/10
مكان شهادت :
خرمشهر
عمليات :
آزادسازي خرمشهر(الي بيت المقدس)
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
وصیتنامه ی شهید ناصر سیاه پوش
وصيت نامه
انا لله و انا اليه راجعون
بسم رب الشهداء و الصديقين
” اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان امير المؤمنين علياً ولي الله“
آري شهادت ميدهم كه خداي احد و واحد يكي است و همتا نداشته و از همه موجودات بي نياز است.
شهادت ميدهم كه محمد (ص) آخرين فرستاده خداست و كتابش كتاب خدا، قرآن كريم است. شهادت ميدهم كه علي(ع)، بهمراه يازده تن از فرزندانش از اولياء خدا و جانشينان به حق پيامبرند.
شهادت ميدهم كه پس از مرده شدن، دوباره زنده خواهيم شد تا به سزاي اعمال نيك و بد خود برسيم و آن زندگي است كه زندگاني جاويد است.
شهادت ميدهم كه خداوند رحمان، عادل است و هيچ گاه ظلمي بر هيچ مخلوقي روا نداشته و نخواهد داشت.
شهادت مي دهم كه حضرت مهدي(عج) مظهر عدالت حق تعالي و منجي عالم بشريت كه در غيبت كبري به سر ميبرد روزي خواهد آمد، تا با آمدنش همه ناپاكي ها را از بين ببرد و عدالت خداوندي را حاكم گرداند، شهادت ميدهم كه خميني اين مرد خدا و فرزند پاك فاطمه زهرا(س) كه از سلاله پاك انبياست، پرچمدار خط سرخ و خونين ولايت فقيه است و اوست كه نائب بر حق امام زمان بوده و اطاعتش را بر خود فرض مي دانم و مقلد اويم.
برادر و خواهرم! من اين چنينم، من فرزند همه شما هستم، من برادر كوچك شمايم، و من مقلد روح خدايم و بر اين اساس است كه فرمان امامم را لبيك گفتم و عازم جبهه گشتم.
اما سخني هم با شما دارم: من تنها با پدر و مادر خودم سخن نميگويم، چون خودم را به همه شما امت
حزب الله وابسته و عضو كوچكي از پيكر عظيم امت حزب الله ميدانم و بنابراين، روي سخنم با شماست: خواهر و برادرم به ياد دارم تا قبل از انقلاب، هر گاه از حسين(ع) و مظلوميت حسين(ع) و شهادتش ميگفتند و هر گاه عاشورا فرا ميرسيد و در مجالس از كشته شدن امام حسين(ع) و يارانش و به اسارت رفتن عزيزانش ميخواندند، من با خداي خود ميگفتم كه اي كاش بودم و امام حسين(ع) را ياري ميكردم و اين را با خداي خويش بارها زمزمه كرده بودم. كه اگر ميبودم در زمره طرفداران امام حسين(ع) قرار ميگرفتم و دين خود را ياري ميكردم و ميدانم كه تو هم اينچنين و تو نيز بارها و بارها بر مظلوميت امام حسين(ع) و يارانش اشك ها ريختي و عاشوراهاي متمادي را عزادار بودي و تو بر اين عقيده بودي كه اي كاش ميبوديم و امام حسين(ع) را ياري ميكرديم و بر اين اساس خداي بر ما منت نهاد، و خواسته ما را به اجابت رسانيد.
او از فرزندان حسين(ع) براي ما رهبري فرستاد تا با ياري او و رهبريش دينش را ياري نمائيم.
آري خداي براي ما حسين را فرستاد. او خميني، اين مرد خدا را فرستاد تا ديگر بهانهاي نباشد و حال اين نداي ”هل من ناصر ينصرني“حسين زمان است كه فرياد ميكشد و بر همه يزيديان زمان شوريده است، اوست كه با رهبريش ما را بسوي سعادت، رهبري مينمايد.
و اوست كه دوباره خاطره كربلا را زنده كرده است و حال، اين من و تو هستيم كه انتخاب گريم كه يا بايد حسيني بود و براي حاكميت حق به شهادت رسيد و يا چنان حضرت زينب(س) و حضرت سجاد(ع) پيام رسان كربلا و خون شهدا باشيم. در غير اين صورت يزيدي بوده و در خط شياطين گام برداشتن جهنمي است،
آري ديگر حق و باطل مشخص است و سردمداران اسلام و كفر آشكار گرديد و بايد يك طرف بايستي و براي نابودي طرف ديگر تلاش كني و اين تو هستي كه يا حق را و يا باطل را بپذيري. ديگر سكوت جايز نيست و بي تفاوتي خيانتي بس بزرگ خواهد بود. پس بايد بپاخيزي و بر همه مظاهر شرك و كفر، چون رهبرت خميني بخروشي و بگوئي نه.
اي برادر و خواهرم من عازم جبهه نبرد حق عليه باطل ميباشم و از خداي ميخواهم كه ياريم نمايد تا لياقتش را هر چه بيشتر كسب نمايم و اگر سعادتي بود و شهادت نصيبم گرديد: اين را بدان كه تنها از يك چيز ناراحتم. گرچه با شهادت، انسان به خدا ميرسد. اما خواهر و برادرم هر گاه كه خون يك مقلد روح الله و فرزندان حزب الله. بر زمين ميريزد. يكي از قلب هائي كه به خميني عشق ميورزد از تپيدن باز ميايستد و يكي از ياران امام كم ميشود و من نيز از اين ناراحتم. بزرگترين خواستهام از تو اين است كه هر گاه خونم بر زمين ريخت و قلبم از تپيدن باز ايستاد، تو بايد امام را بيشتر دوست بداري و جاي خاليم را پر كني و آنقدر كه من امام را دوست ميداشتم تو جبران نمائي. تا من مرگ را با خاطري آسوده در بغل بگيرم و به استقبال او بشتابم.
خواست دوم از تو اين است كه در عمل پيرو امام و روحانيت در خط امام باش كه انشاء الله هستي. آري برادر و خواهرم در خط امام بودن، عمل كردن به دستورات و فرامين امام امت، پشتيبان روحانيت بودن، حمايت عملي كردن از آنان است. و حمايت كردن از بزرگاني چون حضرت آيت الله منتظري و مشكيني بزرگ و چونان اينان است.
برادر و خواهرم! ادامه دادن راه شهيدان چون شهداي بزرگوار: شهيد: مظلوم بهشتي عزيز، رجائي، باهنر مظلوم و شهداي ديگر چون دستغيب، مدني و ديگران حمايت از همسنگران آنهاست.
حمايت از هاشمي بزرگوار، خامنهاي عزيز، از دولت برادر موسوي كه ادامه راه شهدائي چون بهشتي و رجائي و باهنر است، حمايت از جبهههاست كه پاسداري خون شهدا ميباشد. و بر توست كه اگر ميخواهي راه شهدا را ادامه دهي و پيام رسان آنها باشي و حمايت از اين همه نمائي.
برادر و خواهرم خصوصاً تو برادر و خواهر دانش آموز و دانشجويم بدان كه جامعه به سوي تكامل و الهي شدن در حركت است. و در پي بدست آوردن شعور است و روز به روز شعارها جايشان را به شعورها ميدهند. آري بايد خود را ساخت كه فردا دير است و براي ساخته شدن بايد به مكتب و مدافعان مكتب يعني روحانيت و حوزه پيوست و در مقابل آنها زانوي ادب بر زمين زد و سال ها تلمذ آنها را نمود. آري بايد محتوي عقيدتي و سياسي خود را غنا بخشيم كه در خط امام بودن تنها شعار دادن نيست، بلكه به تزكيه و عمل احتياج دارد و اگر ميخواهي در خط امام بماني بايد اخلاقت، ايمانت، عقيدهات و بينش سياسيت و مهمتر از همه تقوايت را چونان امام و در خط امام نمائي.
و از شما خواهشم اين است كه حتماً و حتماً مطالعه كنيد و خصوصاً آرا و افكار استاد شهيد مرتضي مطهري و علامه بزرگوار مرحوم طباطبائي را چراغ راه خود قرار داده و سياستتان را با امام همگام نمائيد.
و از ياران امام چونان منتظريها، مشكينيها و هاشميها كمك بگيريد و از اين نترسيد كه شما را وابسته بخوانند، چون اين وابستگي ها خود افتخار بزرگيست و من افتخار ميكنم كه يكي از بهترين معلمين سياستم، پس از امام و حضرت آيت الله العظمي منتظري، هاشمي بزرگوار باشد.
سخن ديگرم اين است كه برادر و خواهرم! من انگيزهام از جبهه رفتن منطبق بر اين حديث است كه ميفرمايد: ” من طلبني وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلي ديته و من علي ديته فان ديته“.
آري من براي طلب خدا به جبهه مي روم تا او را بيابم و دوستش بدارم و عاشقش شوم تا شايد عشقم را بپذيرد و آنگاه كه پذيرفت، من به سعادت ابدي دست يافتهام، زيرا ديگر اين خداست كه عاشقم ميشود و خداست كه عاشقش را ميكشد و خداست ديه آنكسي را كه كشته است ميپردازد و خداست كه خود ديه انسان ميشود و چه چيزي عظيمتر و برتر از اين ميتواند باشد.
آري آنجاست كه انسان بخدا نزديكتر است و آنجاست كه خدا را راحتتر ميتوان يافت و امام زمان(عج) آنجاست.
و كيست كه آرزوي آنجا را بتواند از سر بيرون كند.
بنابراين اين را بگويم كه پس از شهادتم چشم هايم را باز بگذاريد تا دشمنان بدانند كه آگاهانه به اين راه رفتهام.و دست هايم را از كفنم بيرون بگذاريد تا بدانند كه هيچ چيز از اين دنيا نبردهام، و مشتهايم را گره كرده بگذاريد، تا دشمنان بدانند كه تا دم مرگ از همه آنها بيزار بودهام، و اين نشانه خشم نسبت به آنهاست.
برادر و خواهر حزب الهيم براي اينكه سعادتمند شوي بايد پيرو و لايت فقيه باشي. و آنگاه كه قلباً پذيرفتي و هيچگاه در ذهنت نگذشت كه حتي در يك مورد بهتر از امام ميفهمي بنحوي كه مانع اطاعت تو گردد آن لحظه، لحظه پيروزي است.
و بدان كه اطاعت از امام، همراهي با نمايندهاش و يارانش ميباشد و بجاست كه اينجا از مظلوم شهرمان و نماينده اماممان آقاي باريك بين نيز يادي نمائيم.
آري ما بايد خود را با او هماهنگ كنيم و هماهنگي با او و اطاعت از او هماهنگي و اطاعت از امام است.و بايد گفت كه هر حركتي بي امام سكون است و هر فريادي بي امام سكوت و هر نوري بي امام ظلمت و هر راهي و هر هدفي بي امام سراب ميباشد. بايد پيرو بود تا به سعادت رسيد. در آخر من دست پدر و مادرم را ميبوسم كه مرا اينگونه تربيت كردند و بسوي خدايم فرستادند.
آري آن نمازهاي مادرم بود كه مرا اينگونه ساخت و دعاهاي پدر و مادرم بود كه مرا چنين عاقبتي خوش آمد، بنابراين از آنها ميخواهم، گر چه شايد مشكل باشد، ولي در مرگم اشك نريزند، چون هميشه آرزو داشتند عاقبت به خير شوم و چه عاقبتي خوشتر از اينكه انسان به سوي خدا برود و اين راهم مي دانم كه هيچ باري سنگين تر از جنازه فرزند بر دوش پدر نيست و از پدر ميخواهم تا اين بار را تحمل كند و با دعاهاي خيرش مرا به سوي معبودم بفرستد و اين آخرين سخنم باشد كه اگر لياقت آنرا پيدا كردم كه بر دستهاي پاك شما مردم، كه امام الهي شدنتان را نويد ميدهد، تشييع شوم، ميخواهم مرا شبانه بخاك بسپاريد، هنگامي كه سياهي شب همه جا را فرا گيرد، چون دوست دارم كه دشمن اين را ببيند كه ما شب شكنيم و تاريكي براي ما مفهومي ندارد و بگذار تا شب را هم از اين جغدهاي شوم بگيريم و تا اميدي براي زنده بودنشان نماند و از شما ميخواهم كه اگر حقي گردن من داريد، اگر قابل بخشش است ببخشيد و گرنه ميتوانيد از خانوادهام مطالبه نمائيد.
و از حضرت حجت الاسلام آقاي باريكبين نيز تقاضا مي كنم كه بپذيرند علاوه بر پدرم، وصي من باشند و اين آخرين فرياد است كه ميخواهم شما هم همراه من فرياد برآوريد تا بيادگار بماند كه ما از جان خود گذشتيم، با خون خود نوشتيم، امام زنده باشد.
و همه با هم دست ها را بسوي آسمان دراز كنيم و ندا سر دهيم كه ” خدايا، خدايا، ترا به جان مهدي، تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار“.
والسلام
خداحافظ همگي شما مسلمانان باشد، پيروز باد انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني، نابود باد كفر جهاني بسركردگي آمريكا و نوكر سرسپردهاش صدام.
سيد ناصر سياهپوش
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.
امير حسين پور
پوريا خوشنام
غلامرضا بامدي
حسين زينال زاده
دانيال رضازاده
مجيد يوسفي كينچاه
فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.
زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.
با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.
در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.