محسن آصف نژاد
نام پدر : قهار
دانشگاه : صنعتي اصفهان
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : مهندسي مواد(متالوژي)
مكان تولد : تهران (تهران بزرگ)
تاريخ تولد : 1338/08
تاريخ شهادت : 1362/12/17
مكان شهادت : جزيره مجنون
مصاحبه با برادر شهید محسن آصف نژاد(آقای محمدحسین آصف نژاد)
راوي : برادر شهيد

ضمن معرفی خود خواهشمند است نسبت به سوالات پاسخ دهید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من برادر بزرگتر ایشان هستم محمدحسین آصف نژاد برادر شهید محسن آصف نژاد.

1- با توجه به شناخت شما از روحیات و خلقیات برادرتان در رابطه با جاذبه و محبوبیت شهید در میان اعضا خانواده مختصری توضیح دهید؟

این رابطه به قبل از انقلاب می کشد تفکر ایشان و تفکر مجموعه ما. سرش تو این راه ها درد می کرد. با بچه ها فعال بودند در تهران، در دانشگاه علم و صنعت. ایشان در بحبوحه انقلاب آمدند مشهد و آن جا با ما همکاری می کردند، تو درگیری های مشهد با ما آن جا کار می کردند. ضمنا با تهران هم ما به همین طریق ارتباط داشتیم از سال 56 که جنبه علنی تر پیدا کرده بود دیگه رسما مابین تهران و مشهد توی رفت و آمد و حرکت و برنامه های انقلاب بودیم این ابتدای حرکت ایشان بود.

2- از چه زمانی احساس کردید رفتار و شخصیت شهید در حال تغییر و تحول است؟

خدمت شما عرض کنم که ایشان چون جزء بچه هایی بود که از ابتدا آگاه بود. جهت ما جهت مشخصی بود. ما جزء آن تعداد آدم هایی بودیم که از همان ابتدا مقلد امام بودیم طبیعتا بالاجبار و ناخواسته و خواسته در جریانات بودیم ایشان هم به طبع همان از ابتدا دانشجویی شان گرایش شان گرایش اسلامی بود، یعنی آن دسته نیروهایی نبودند بعدا شکل بگیرند و یا مثلا خط و سمت و سو پیدا بکنند نه از همان ابتدا جهت، جهت مشخصی بود و ضمن این که ما اطرافمان هم خوب میشناختیم به لطف پروردگار گروهک ها را، گروهک های چپ یا منافقین. از همان ابتدا جهت داشتیم، با سازمان مورد داشتیم. بحث این بود که وقتی امام هست دیگه هیچ چیزی وجود نباید داشته باشد، وقتی ایشان هست دیگه نفر دوم نیازی نیست، خود ایشان هست و ما از ایشان خط می گیریم و نیازی به تعبیر و تفسیر از طریق افراد یا سازمان ها این ها نیست خصوصا که نحوه عملکرد سازمان را در جهت انقلاب اصلا نمی پسندیدم. شیوه کاری شان شیوه های به قول معروف مسلمانی نبود. این بود که ایشان به لطف پروردگار از همان ابتدا خط و جهت و سمت و سویش، سمت و سوی سالم بود. چون حرف ما این بود غیر از این اگر باشد به نظر ما انحراف بود چون ما امام را داشتیم. به لطف پروردگار این شهید هیچ موردی نداشت. از همان ابتدا حرکت، از همان دوران دبیرستان و ابتدای دانشگاه در همین سمت بودند و تا آخر هم این همیت را داشتند. بعد از پیروزی انقلاب هم در جریانات انقلاب در مشهد ایشان با ما بودند.

3- بیشتر شهید حرف دلش را با چه کسی می زد؟

خوب طبیعتا با توجه به آن نزدیکی که ما با هم داشتیم خوب با من مانوس بود. ما با هم خیلی مانوس بودیم به ایشان در آخر وصیت نامه اش ذکر کرده بود که خبر شهادت من را به ایشان اطلاع بدهید. و آن ها هم به من اطلاع دادند. من آن موقع در مشهد بودم و جنازه ایشان هم به همان دلیل از معراج تهران آمد مشهد آن جا تشییع شد بعد آمد بابل. بعد هم به دلایلی در بهشت زهرا دفن شد.

4- راجع به نحوه رفتارش با پدر و مادرتان توضیح دهید؟

در مورد رفتار در خانواده ایشان بسیار معتقد بود. ایشان خیلی رعایت می کرد. ما آن ابتدای جنگ چون در یک مقطع زمانی طوری شده بود که هر ۳ تا برادر می خواستیم جبهه باشیم، این یک مقدار برای پدر و مادر ما (که حق هم داشتند) فشار روحی روانی بالایی داشت اما ایشان به یک سختی سعی در آرام کردن این ها و آمدن خودش به منطقه کرده بود.

5- راجع به نحوه رفتارش با سایر اعضا خانواده توضیح دهید؟

ایشان نسبت به من که برادر بزرگ ترش بودم همه آن چیزهایی که شما در ذهنتان است که انتظار دارید از یک نفر نسبت به برادر بزرگتر خودش رفتار کند ایشان رعایت می کرد.

6- از صفات و ویژگی های اخلاقی شهید برای ما صحبت کنید؟

ایشان در روابط خانوادگی بسیار مقید بود خصوصا این بحث صله رحم اصلا خواسته ایشان بود. خوب طبیعتا در خانواده و فامیل هم همه جا یک سری مسائل هست ایشان همیشه سعی در حل مسائل داشتند. رفتار شخصی ایشان هم بسیار عالی بود در آن مراسمی که توی شهر بابل داشتیم یکی دو تا مینی بوس از کنگاور اهالی کنگاور آمدند این جا. ایشان قبل از جنگ در جهاد بودند. بعد از تعطیلی دانشگاه ها ایشان بلافاصله رفتند جهاد در منطقه کردستان. به ما گفتند که این قسمت خانم ها خیلی گریه و زاری می کنند. یک پرس و جو کردیم که چی بوده قضایا. آن ها گفتند: ما آمدیم این جا متوجه شدیم که ایشان فامیل دارد، پدر و مادر دارد، خواهر برادر دارد. ایشان آن جا پیش ما طوری زندگی می کرد که ما فکر می کردیم ایشان اصلا هیچ کس و کاری ندارد. ایشان آن جا به دلیل آن زندگی سختی که آن موقع آن ها در آن منطقه داشتند، طوری میان آن ها زندگی می کرد که آن ها هیچ وقت هیچ احساسی حمل بر این که ایشان موقعیتی دارد دانشجو است، تحصیل کرده هست نداشته باشند. منش و روش ایشان طوری بود که حتی ایشان را می خواستند به عنوان مسئول شهرشان انتخاب کنند این تمایل را نداشت. ایشان توی مدتی که در جهاد آن جا بودند تا شب حمله عراق که از همان نقطه به سمت مرز قصر شیرین حرکت کردند هیچ پولی هم از جهاد نگرفتند و تا به حال هم نداشتند.

7- ارتباط شهید با دوستان و همرزمانش چگونه بود؟

ایشان در تهران یک خانه به اصطلاح دانشجویی داشتند که همان جا به اصطلاح پاتوق این دوستان و رفقای انقلابی اش بود ما هم که از مشهد می آمدیم باز هم همان ارتباط و همان برنامه ها در تهران بود.

8- جاذبه و محبوبیت شهید در میان مردم چگونه بود؟

ایشان هم زمان در 3 نقطه زندگی می کرد یکی بابل، یکی تهران، یکی مشهد پیش ما. در تهران آن مجموعه کسانی که دور و بر ایشان بودند دوستانی بودند که سمت و سو داشتند اقوام هم به همین ترتیب حتی پسر عمه. ایشان باهاشون خیلی صمیمی بودند و هم فکر و هم سو بودند که با فاصله یک ماه با همدیگر هم شهید شدند. یک محدودیت های ارتباطی داشتیم نمی توانستیم با هر کسی هم به قول معروف هم پیاله شویم و هم صحبت بشویم چون در سال های 54 و 55 اصلا نحوه ارتباط به گونه ای بود که ما باید احتیاط می کردیم. با هر کسی نمی توانستیم صحبت کنیم با هر کسی نمی شد حرف زد حتی ما تو خود فامیل هم مشکل داشتیم و نتیجتا ایشان از همان ابتدا با توجه به کارهایی که داشتند تو این قضایا دقت داشتند در بابل که می آمدند بالطبع کنار پدر و مادر بودند و با اقوام ارتباط داشتند بدون این که هیچ صحبت و حرفی راجع به انقلاب بشود. در مشهد هم که می آمدند طبیعتا خوب دنبال همان قضایای انقلاب و فعالیت و بگیر و ببند و کارهایی که بایستی می شد و بین بچه ها بود و کارها و فعالیت هایی که ما داشتیم. ایشان در یک سری کارهایی که می توانستیم بکنیم در زمینه تکثیر و دیگر جریانات انقلابی از جهت پخش افکار انقلابی به خصوص بین جوان ها در مشهد با ما همکاری می کرد.

9- انس و علاقه شهید به قرآن مجید و ذکر خدا چگونه بود؟

ایشان در این زمینه خیلی خوب بود، اهل قرآن و اهل فکر تو مسائل دینی و مذهبی و اعتقادی بود و ما هم اگر یکی از چیزهایی که آن موقع دغدغه خاطرمان بود اصلا نحوه زندگی مردم بود که این نحوه زندگی در بخش های مختلف تطبیق با آن شرایط اسلامی نداشت و این دغدغه بود این اصلا ناراحتی بود چون ما آزاد بودیم اما اقلیت بودیم.

10-درباره میزان پایبندی شهید نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات توضیح دهید؟

ایشان با مشورت با ما مقلد امام بودند. طبیعتا ایشان به دلیل همین بحث اعتقادی بود که از همان ابتدا مقلد امام بودند و مقید به این که حساب کتاب شان برنامه هاشان درست باشد. حتی ایشان راجع به خمس و زکاتش هم دقت می کرد. ایشان هم از همان ابتدا تو این مسائل خیلی حساس بودند، خیلی حساس و مقید.

11- در خصوص ارادت، معرفت، اظهار محبت ایشان نسبت به اهل بیت (ع) و توسل به ائمه طاهرین توضیح دهید؟

آن زمان بزرگترین جلسات رسمی که تو کشور برگزار می شد جلساتی بود مال به قول معروف آقایانی که امام زمانی بودند حالا من متوجه شدم حجتیه هستند، این ها یک محفل رسمی داشتند که خیلی ها در محفل شان شرکت می کردند دعای کمیل و دعای ندبه داشتند. یک جلسه هم بود توی مشهد جلسه شب های سه شنبه بود جلسه ضد بهاییت بودش که آن هم باز از همین جمع به اصطلاح انجمن حجتیه بود و یک جلسات دیگه ای که حالا به همت خود افراد بود تقریبا پنهانی و خصوصی برقرار بود. اما مراسم عزاداری خوب یک چیز واجب و ضروری بود که ما طبیعتا برنامه هر جا بود حضور پیدا می کردیم، ایشان هم همین طور بود. هم آن موقعی که در تهران بودند هم آن موقعی که در مشهد بودند.

12-تحول فکری شهید متاثر از چه افراد و شخصیت ها بوده است؟

ایشان به جهت این که از همان ابتدا سمت و سوی مذهبی گرفتند یعنی استارت عقیدتی، مسلکی شان چپی نبود از همان ابتدا این بودند و چون ایشان مقلد امام هم بود از همان ابتدا نتیجتا این توفیق را داشت که دچار عارضه گمراهی و انحراف چیه نباشد. این توفیقی بود که نصیب ایشان شده بود به دلیل این که مقلد امام بود. بدون این که این تقلید از امام از جانب من باشد خود ایشان مستقلا از طریق خودش و این طرف و آن طرف به اصطلاح پیگیری هایی که داشت، با فکر و ایده خودش رسیده بود که بایستی از امام پیروی کند و از ایشان باشد البته دکتر شریعتی یکی از کسانی بود که در جمع دانشجویان آن موقع ایشان طرفدار داشتند. همین طور شهید مطهری و خدمتتان عرض کنم دکتر مفتح.

13-در رابطه با ولایت پذیری و تبعیت از حضرت امام خمینی (ره) چگونه بودند توضیح دهید؟

ایشان عاشق امام بود.

14-چه آرزوها و خواسته هایی داشت و بزرگترین آرزویش چه بود؟

یک آرزوی کلی بود که ما می خواستیم حکومت جمهوری اسلامی را در آن شکل واقعی خودش ببینیم، همان حکومتی که به قول معروف پایه گذار ظهور و حضور آقا امام زمان باشد. من با خودم فکر می کردم که محسن هر لحظه پایش برسد به منطقه دیگه بر نمی گردد و همین طور شد. ما در جبهه یک تخصصی پیدا کرده بودیم که شهدا را شناسایی می کردیم قبل از عملیات شهدا را جمع می کردیم دورشان می ایستادیم عکس می گرفتیم به همین دلیل هم من آن جا گفتم محسن از حالا از نظر من شهید است و همین طور هم شد.

15-در زمینه میزان همکاری و نقش شهید در نهادهای انقلابی توضیح دهید عضو چه نهادی بود؟

ایشان با توجه به تعطیلی دانشگاه ها بلافاصله به جهاد می رود و جزو نیروهای جهاد قرارگاه نجف شدند. موقعیت حضورشان در جبهه از طریق قرارگاه نجف (قرارگاه جهاد نجف) بوده آن موقع ما قرارگاه نجف و کربلا داشتیم جهاد هم همین قرارگاه را به عنوان نجف و کربلا داشت. با جهاد کربلا در خوزستان یا همان قرارگاه کربلای خوزستان (قرارگاه سپاه کربلای خوزستان) همکاری می کرد.

16- راجع به تحصیلات شهید برای ما صحبت کنید؟

ایشان دانشجو بودند.

17-آیا خوابی از برادرتان دیده اید؟

یک بار من ایشان را دیدم در یک پارک یا یک باغی که کاج هایش را مرتب کرده بودند، وسط این محوطه یک سکوی سنگی بود و من ایشان را به حالت همان شهیدش با لباس روی آن سنگ دیدم. خواب های دیگر هم شاید بود ولی این تو ذهن من مانده.

18-معمولا اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟

فوتبال بازی می کرد.

19-آیا دوستان ایشان را می شناسید؟

دو، سه تا از بچه های جهاد تماس های به اصطلاح جسته و گریخته ای با خانواده داشتند که الان 2- 3 سال است که آن تماس ها هم قطع شده، یک چند تا از دوستان ایشان هم که با هم یادم هست بهشت زهرا رفته بودیم توی همان قضایای و سال های اول جنگ قبل از شهادت ایشان شهید شده بودند.

20-عامل تشویق و محرک اصلی اعزام به جبهه او چه بوده است؟

حضور ایشان در جبهه و جنگ به شکل دیگری بود یعنی ایشان جزء گروه هایی بودند که با جهاد در منطقه بودند و بلافاصله هم موقعی که عراق حمله می کند همان شبانه این ها به سمت قصر شیرین حرکت می کنند. ایشان همان شب اول به سمت قصر شیرین از منطقه حرکت می کنند می روند چون لازم بود که بروند و وظیفه بود و تکلیف بود ایشان هم بر اساس آن تکلیف به اتفاق بقیه بچه های جهاد که آمادگی داشتند به سمت قصر شیرین حرکت کردند.

21-اولین بار در چه سنی به جبهه رفتند؟

حدودا 20 سال، 21 سال.

22-در مدت دفاع مقدس چه فعالیت هایی در پشت جبهه جهت پشتیبانی جنگ داشته؟ مواردی از فعالیت های ایشان را بیان نمایید؟

بله ایشان به دلیل حضور توی جبهه جهاد، پشت جبهه شون هم در واقع به نوعی باز هم جبهه بود، پشت جبهه ایشان قرارگاه نجف بود. آن جا هم تو روابط عمومی بود. با توجه به این که ایشان اهل چهره نگاری بودند، نقاش بودند ذوق و شوق هنری هم داشتند کارهای تبلیغاتی جنگ را انجام می دادند.

23-در اولین اعزام به جبهه چه حالات روحی خاصی داشته و توصیه های ایشان را در هنگام رفتن به جبهه بیان نمایید؟

خدمت شما عرض کنم که ایشان مثل نیروهای بسیجی نبود که اعزام بشود. شب اول جنگ ایشان از نزدیک ترین نقطه به منطقه رفت. فقط در نامه ای که فرستاد برای من این توضیح را داد که داداش این طور شده و ما به سمت جبهه حرکت کردیم. امیدواریم که بتوانیم آن جا تکلیفمان را انجام دهیم.

24-چه تغییر و تحول روحی خاصی بعد از برگشتن از جبهه برای اولین بار در او مشاهده می کردید؟

هر کی اهل جبهه و جنگ بود و الان هست حالا چه سالم و چه جانباز و چه شیمیایی این را همه معترفیم دیگه یعنی فضای منطقه همان زمان جنگ هم فرق می کرد. وقتی ما مثلا اندیمشک یا اهواز پیاده می شدیم سوار تویوتا اینا می شدیم پامون وارد منطقه می شد اصلا یک حال و هوای دیگر بود این یک واقعیت بود. ایشان هم دقیقا این روحیه و این تفکر را داشت و تو اولین دیداری هم که با هم داشتیم ایشان این را می گفت چون ما چندین بار تا قبل از شهادتش همدیگر را در منطقه و یک بار هم در اصفهان دیدیم.

25-شما خاطره ای از ایشان قبل از عملیات، در حین عملیات یا بعد از عملیات دارید؟

واحدهای ما با هم فرق می کرد یعنی ما درست تو منطقه با هم بودیم اما محل حضورمان با همدیگر فرق می کرد ایشان جای دیگر بودند و من جای دیگر. یک بار توی عملیات والفجر مقدماتی ایشان آمدند پیش من. آن موقع مهران تحویل ما بود. با هم صحبت کردیم راجع به عملیات و این که می خواهد عملیات بشود. ایشان توضیح می داد که من آن جا هستم و این که در فکه عمل کردند. ما هم که خوب ماموریت خاص داشتیم جایی دیگر باید عمل می کردیم. آن جا در منطقه آخرین باری که همدیگر را دیدیم توی عملیات والفجر مقدماتی بود که من با ایشان یه سه روزی با هم بودیم پیش ما بود و صحبت می کردیم و آن شور و شور و شوق آن حال و هوای خاص برقرار بود. آن بحث این که ان شاء الله یه روزی بتوانیم خط را بشکنیم و برسیم به کربلا و پابوسی آقا امام حسین همیشه فکر و ذکر همه بچه ها بودش.

26- آیا در دوران جبهه مجروح هم شد؟

مجروحیت نداشتند فقط تو همان قضیه والفجر مقدماتی به دلیل آن کل عملیات لو رفته بود و به دردسر خوردیم ایشان مشکل پیدا کرد. تو فکه نزدیک بود که اسیر بشود که خیلی تصادفی در حمله از محاصره در می آید و آمد عقب.

27- آخرین مرتبه ای که به جبهه می رفت چه حالات روحی داشت و چگونگی وداع را توضیح دهید؟

در صحبت های قبلی هم گفتم واقعا آخرین بار نحوه گفتگوی ایشان با من با جلسات دیگر متفاوت و برای همین هم ایشان جملاتی را گفت که احساس می کردم که می خواهد برود دیگر یعنی آن حرف هایی که به من زد حرف های خداحافظی بود و من این حرف های خداحافظی اش را گرفتم چون با این جور صحبت ها آن زمان توی جبهه و جنگ آشنا بودیم وقتی ایشان به آن شکل با من مکالمه کرد و صحبت کرد من دیدم که این حرف، حرف خداحافظی است و ایشان رسیده و برود بر نمی گردد و همین طور هم شد ایشان تو عملیات خیبر با لشکر امام حسین از طرف اصفهان با لب تشنه به شهادت رسید.

28-چگونه و توسط چه کسی از شهادت برادرتان باخبر شدید؟

من آن موقع مجروح بودم بیمارستان قائم مشهد بستری بودم، از طریق سپاه به ما اطلاع دادن به مشهد. چون ایشان نامه اش در تعاون بود و آن جا وصیت کرده بود که به برادرش ابتدا گفته شود به همین جهت آن پیغام را به من رساندند من را تازه فکر کنم از بیمارستان برده بودن خانه. همان روز که من را بردن دیدم یکی از بچه ها آمد دم در گفتند با من کار دارد من وقتی رفتم دم در ایشان خبر شهادت را به من منتقل کردند و ما آن جا متوجه شدیم که جنازه اش حدودا ۱۵ - ۱۶ با لباس مانده بود. ایشان را از معراج تهران آوردند به خراسان از خراسان آمد برگشت تهران، از تهران آمد به بابل دوباره از بابل برگشت به تهران. روزی هم که تهران با لباس ایشان را می گذاشتم توی خاک یادم نمی رود از پیشانی ایشان خون تازه زد هیچ وقت یادم نمی رود.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.