عباسعلي عباسي
نام پدر : محسن
دانشگاه : علوم پزشكي ايران
مقطع تحصيلي : دكترا
رشته تحصيلي : پزشكي
مكان تولد : ساوه (مركزي)
تاريخ تولد : 1344/01/05
تاريخ شهادت : 1364/11/22
سمت : امدادگر
مكان شهادت : اروند رود
مصاحبه با همسر برادر شهید عباسعلی عباسی
راوي : اقوام شهيد

دخترم 7 ساله بود که عموش بهش گفت تو بچه ی درس خونی میشی دوست دارم بزرگ که شدی بری جای صندلی من بشینی همون دانشگاه و همون رشته بعد به پسرم گفت نه از تو چشمم آب نمیخوره و همین هم شد. دخترم می گفت من نمی تونم من گفتم عباس گفته پس باید بشه. دخترم که دیپلمش رو گرفت همون سال کنکور داد و قبول شد دانشگاه علوم پزشکی ایران دانشگاه عباس! خدا شاهده همون شب خوابش رو دیدم با لباس سفید وایساده بود قه قهه میزد و می گفت خوشحالم کردید خوشحالم کردید. ایشون که قبول شده بودند سال اول اومدند خانه ی ما اول نمی اومدند ولی بعد دیگه اومد با آقای ما می رفتند مسجد موقعی که می آمدند خانه به جای یاالله می گفتند یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه. سال اول گذشت تا این که سال دوم من یک شب براشون چای بردم گفتن زن داداش من اگه از این دنیا برم هیچ چیز ندارم. گفتم چی داری میگی؟! گفت یسری لباسه که مال داداش حسینه یکسری چیزها هم که اون برام میخره. گفتم خوب بالاخره اونا رو پدر و مادرتون میخوان که شما پزشک این مملکت بشین گفت نه من اگه درس بخونم تخصصم رو بگیرم بعد شهید بشم مادرم اینا دیگه اصلا زنده نمی مونند. خدا شاهده همش تو این فکرا بود ولی فکر می کردی درس میخونه. تا این که می خواست اعزام بشه اومد شبش خونمون. یه خوابی دیده بود واسه ما تعریف کرد که 2 تا طاووس وایسادند وسط دانشکده که بعدا تعبیرش شهادت خودش و دوستش بود. اون شب 3 تا هدیه گرفته بود که به 3 تا بچه های ما که یک دختر 7 ساله و دو پسر 4و6 ساله بودند داد. و به دختر ما گفت من یه وصیتی دارم می خواهم این قلمی که از دست من می افته تو برداری و... هر وقت دخترمان حرفی می زد می گفتم عباس عمو منتظره تا شما قبول بشی همون دانشگاهی که اون گفته حرف اون برامون حجت شده بود تا اینکه خدا لطف کرد و قبول شد. بعد ما گفتیم خوب چرا به مادرتون نمی گین بعد برین؟ گفت نه من 22 بهمن میرم قم به مادرم هم گفتم خلاصه رفت، ما 22 بهمن رفته بودیم تظاهرات که همون روز هم عراق میدان آزادی را بمباران کرد آمدیم خانه دیدیم نامه اش آمده که نوشته بود منو حلال کنید من بیست و دوم میام که شبش زنگ در خونه ی ما رو زدند و اصغر آقا گفت که عباس شهید شده و اون به قولش یه جورایی عمل کرد و بیست و دوم اومد. خدا رحمتش کنه ما هم که جز خوبی از اون چیزی ندیدیم من اون موقعه ها غذا می پختم ایشون هم میومد با ما غذا می خورد آقامون که یه موقع ایراد می گرفت می گفت برادر من اگر گرسنه نیستی که بکش کنار، اگر گرسنه ای که بخور! من گرسنه ام این غذا مثل عسل به من می چسبه! انقدر از همسرت ایراد نگیر. مدام از من تشکر می کرد بالاخره گل سرسبد بودند شهید شدند. خدا ان شاء الله رحمتش کنه و خدا توفیق بده ما راهش رو ادامه بدیم.

من سوم و چهارم دبستان که بود بهش کمک درسی می کردم بچه ی رکی بود خیلی رک بود تو تظاهرات انقلاب که می رفتند همه فکر می کردند ایشون از نیروهای مسلح هستند انقدر در کارشون جدی بودند برادرشون میگن که خیلی فعال بوده انقدر در کارش جدی بود که همون بار اول یه هفته رفت جبهه شهید شد ولی اصغر آقا و حسین آقا 8 سال جبهه بودند و شهید نشدند. برادرشون حسین آقا به مادرشون می گفتند شما باید درس بخونید ایشون هم دیگه به خاطره برادرشون هم درس میخوندند برای دوره تکمیلی و تخصصی رشته ی پروتزهای دندانی. داشتند می رفتند مشهد با مادرشون بودند که تصادف می کنند مادرشون از یک طرف و خودشون از طرف دیگه می افتند بیرون که جا به جا تمام میکنه. ماموریت داشتند میرفتند. اون سالی که مادرشون تصادف کردند ما به عباس می گفتیم کار تو نیست مادرتو ببری حمام من یا خواهرت باید ببریم می گفت نه اون خیلی واسه من زحمت کشیده. بعد وظیفه شما هم نیست، من باید ببرم، خیلی مهربون بود سحر که بلند می شدیم من می دیدیم قبل از همه بلند شده و سحری درست کرده. می گفتم چرا عباس تو سحری درست کردی؟ می گفت وظیفه ی شما نیست هر روز این کار رو برای ما بکنی. خیلی ملاحظه ی ما رو می کرد. هی به شوهرم می گفت اینو ببر دکتر اون وقت نمی کرد. یه روز موقع امتحانش هم بود، بلند شد گفت زن داداش پاشو من می برمت. گفتم نه من منتظر می مونم خودش (آقامون) بیاد ببره. گفت نه! من می برمت. رو موتور به من گفت یه وری بشین که یعنی تنم بهش نخوره. بعد هم چقدر از داداشش ناراحت شد که منو زودتر نبرده. دوران بچگی تو یه محل بودیم اگه ی موقع کسی ما رو اذیت می کرد می اومد می گفت اینا خواهرای ما هستند نباید این جوری کنی(گریه). شب هایی که حاج آقای ما می رفت جبهه می اومد خونه ی ما می خوابید که ما تنها نباشیم. می گفت اگه همه ی خانواده بروند جبهه تو میخوای چی کار کنی؟ گفتم شما آخه درس دارید. گفت نه من میخوام یه کار دیگه هم بکنم برم جبهه. من یه دفعه جا خوردم! گفتم همه ی خانواده که جبهه اند گفت باید قبول کنی که خانواده ی ما انتخاب شده اند گفت امکان هم داره ما یکی مون رو از دست بدیم گفتم این حرفا چیه (گریه). دید دیگه من خیلی ناراحت شدم گفت من شوخی کردم! حالا من یه چیزی گفتم.

امیدوارم که راهشو ادامه بدیم راه امام حسین رو. ما با هم خیلی صمیمی بودیم خیلی خیلی می گفت یه هدفی دارم که باید بهش برسم و رسید.

قصد ازدواج نداشتند؟ نه اصلا یه موقع که ما شوخی می کردیم می گفتم، می گفت نه من یه هدفی دارم حالا بزارید به اون برسم. (گریه)

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.