هوشنگ تركاشوند
نام پدر : هاشم
دانشگاه : دانشگاه تهران
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : ادبيات عرب
مكان تولد : ملاير - نازول (همدان)
تاريخ تولد : 1335
تاريخ شهادت : 1362/12/8
مكان شهادت : جزيره مجنون
عمليات : خيبر
خاطرات همسر شهيد هوشنگ تركاشوند
راوي : همسر شهيد

مراسم عقد:

در زمانی که قرار ازدواج می گذاشتیم و برای تعیین مهریه خودمان دو نفر توافق می کردیم، ایشان پیشنهاد کرد که سفر حج باشد و من ناگهان به ذهنم رسید که به عنوان مهریه، زیارت کربلا را پیشنهاد کنم و ایشان هم پذیرفت. اما زمانی که به خانه رفتم و موضوع را گفتم، برادرم گفت که شاید امام قبول نکند، چون امام قاعدتا میزان مهریه را نقد قبول می کنند و تا روز عقد که در حیاط خانه ی امام منتظر بودیم و آقای توسلس به همه ی زوج ها که منتظر بودند اعلام کردند که مهریه باید پول نقد یا طلا و یا چیز مشخص باشد تا وقت امام گرفته نشود. ما 8 زوج بودیم همه از دانشجویان پیرو خط امام که امام عزیز عنایت خاصی به آن ها داشتند و صیغه ی عقد آنان را خودشان جاری می کردند. ما زوج سوم بودیم. در هر صورت آن جا من به آقای توسلی گفتم که مهریه ام زیارت مشهد است با هزینه ی دو هزار تومن. همان جا شهید اصرار کرد که چرا آن را عوض کردی؟ من هم که به اصرار آقای توسلی عجله برای اعلام داشتم، گفتم دیگر نمی شود و نباید وقت گرانبهای امام را در این مورد بگیریم. ما به اتفاق عمویم (چون پدر نداشتم) در همان حیاط کوچک نورانی و پای بالکن به خدمت امام رسیدیم و امام وکیل من شدند و یکی از آقایان (به گمانم آقای رسولی بود) وکیل شهید. سه بار خطبه به عربی و یک بار به فارسی ایراد نمودند.

یادم هست وقتی امام پرسیدند که به بنده وکالت می دهید و صدایشان را نمی شنیدم چون محو ابهت و شکوه وی از یک طرف شده بودم و از طرفی خودم را کوچک می دیدم که موکل امام باشم و امام عزیز وقت گرانبهای خود را برای من بگیرد. سپس چند بار پشت سرهم تکرار کردم: «بله، بله، بله...»

شهید و عمویم که هر دو از جلال و نورانیات امام می لرزیدند و اشک می ریختند دست ایشان را بوسیدند و من هم صورتم را لبه ی آستین عبای امام که آویزان بود مالیدم و گوشه های روسری خود را با عبای ایشان متبرک کردم. آقایی که موکل پسر می شد دست مبارک امام را روی پاکت شکلاتی که دست شهید بود مالید و آن را برای دوستان و اقوام متبرک کردیم.

خرید عروسی:

به یاد دارم که پس از آن که برای ازدواج تصمیم گرفتیم یک روز جهت خرید دو نفری به میدان انقلاب رفتیم و وارد اولین مغازه طلافروشی شدیم تا حلقه ای بخریم که سفارش مادرم بود که حداقل خرید ما باشد. به هر حال پس از سبک و سنگین کردن من یک حلقه ساده انتخاب کردم به قیمت پانصد تومان و بیرون آمدیم که ایشان اظهار کرد که برای خرید لباس و کفش هم برویم ولی من قبول نکردم، چون هم پیراهن داشتم و هم کفش و ایشان هم هیچ نخرید و بنابراین به پیشنهاد وی مابقی پولی که کنار گذاشته بود برای خرید(که حدود شش هزار تومن بود) صرف خرید کتاب شد برای کتابخانه ی روستای زادگاهش کرد که پس از سه ساعت خرید و انتخاب کتاب باهم سوار اتوبوس کوی دانشگاه شدیم و آن ها را به خوابگاه برد که از آن جا نیز توسط یکی از آشنایان به ملایر فرستاده شد.

هدیه ازدواج

مادر شهید تعریف می کرد چند قطعه طلا شامل گوشواره و انگشتر که مال خودش بود جهت هدیه به عروسش کنار گذاشته بود. وقتی به شهید گفت که این ها را برای همسر تو آماده کرده ام، ایشان نپذیرفت و گفت که همسر من اهل طلا نیست! و بنابراین مادر شهید همان وقت طلاها را به جبهه های جنگ اهدا کرده بود.

لوازم آرایش

به یاد دارم که دو سه قطعه از لوازم آرایش را نزدیکانم به من داده بودند که بعد از ازدواج استفاده کنم اما زمانی که شهید متوجه شد مخالفت شدید کرد که با رنگ و لعاب کاملا مخالف است و فقط سرمه و حنا را قبول دارد که ایرانی هستند. او با رژ لبی که خارجی بود روی لبه ی پنجره خانه درشت نوشت: «مرگ بر آمریکا» اصلا تمایل نداشت که خانم ها و به خصوص همسرش از وسایل خارجی خرید و استفاده کنند که آبی است به آسیاب دشمن.

اولین نشانه های شهادت

یکی از اولین نشانه های شهادت همسرم این بود که زمانی که برادر شوهر خواهرم (که برادر باجناق شهید می شد) در 19 مرداد سال 62 به شهادت رسید، (زمانی بود که من باردار بودم و برای تشییع جنازه نرفتم) او برای تشییع رفته بود و در راه برگشت از بهشت زهرا، در اولین پایگاه مسیر(پایگاه شهید بهشتی) پیاده می شود و ثبت نام می کند و با این که دو سال قبل(پیش از ازدواج) نیز از آغاز جنگ در جبهه بوده و مجروح شده بود و سپس ازدواج کرده و دو سال هم در سنگر دانشگاه با آخرین حد توان و در حد یک مجاهد واقعی کار کرده بود اما شهادت آن عزیز وی را جهت اعزام مجدد بی تاب و وادار نمود و در آن روز ظاهرا روز اعزام را به وی 13 شهریور اعلام کرده بودند و من (که تاریخ ولادت فرزندم آخر شهریور بود) بسیار از این مساله ناراحت شدم که در زمان به دنیا آمدن بچه همسرم کنارم نیست... به شدت از این مساله در رنج بودم و دعا می کردم که با رضایت خود وی، اعزامش تا بعد از ولادت بچه عقب بیفتد تا روز سیزدهم شهریور که ایشان خداحافظی کرد و رفت و من با کوله باری از اندوه و ناراحتی به اتاقمان رفتم و با گریه و دعا مشغول شدم که حوالی ظهر ایشان که نگران من بود تلفن زد. تماس از محل کارش در دانشگاه بود که من متعجب شدم و وقتی پرسیدم که چرا به محل کارش رفته خودش با کنایه و تعجب از این واقعه گفت که تاریخ اعزام یک ماه دیگر بوده –یعنی سیزدهم مهر- و من از این معجزه که چگونه خدا این حاجتم را برآورده مبهوت به اتاق رفتم و برآورد کردم که این پیام الهی است بر این که دوستت دارم ولی همسرت شهید خواهد شد... بنابراین هنگام ولادت فرزندم ایشان من را با موتور به بیمارستان شریعتی که پر از مجروح بود برد و وقتی آن جا قبول نکردند به بیمارستان شوروی سابق رفتیم و تا صبح ایشان و مادرم منتظر تولد فرزند بودند که زمانی که پسر کوچولو را پرستار به ایشان نشان داده بود، ایشان با یک صلوات پر مایه نامش را محمد اعلام کرده و پنجاه تومان هم به پرستار مژدگانی داده بود. نورانیت صورتش هنگام دیدن فرزندش هرگز از یاد من و مادرم و سایرین نخواهد رفت.

یکی از روزها بود که فرزند کوچکم محمد بیمار بود و خودم نیز به شدت تب داشتم. از منزل مادر بچه را به مطب برده بودم که ناگهان دیدم درب مطلب باز شد و چهره نورانی و مشتاق شهید نمایان شد که به محض دیدنش بلند شدم و فورا فهمیدم که آماده ی اعزام هستند. خودش آن چنان اشتیاق داشت که گمان می کرد با اعزام آن ها عملیات فتح بغداد و گشایش راه کربلا ظرف یکی دو روز آینده آغاز می شود. به منزل برگشتیم و وی عجله و اشتیاق عجیبی داشت. پس از خوردن ناهار فوری با ما خداحافظی کرد و یادم هست که مادرم هنگام خداحافظی جلو رفت و دست او را گرفت و با این که تا به حال او را نبوسیده بود اما محو نورانیت و تقدس چهره اش چشم های او را بوسید و او با اشتیاق و اطمینان به مادرم گفت که: مادر ان شاءالله ما از جلو می رویم و راه کربلا را باز می کنیم و شما بعد از ما بیایید. این اشتیاق و اطمینان او آن چنان در ما اثر کرد که با قوت و شوق با او خداحافظی کردیم و منتظر ماندیم.

تا زمان شهادتش یک بار به مدت 3 روز به مرخصی آمد که در این مدت نورانیت وجودش و حالت هایش برای همه ی اطرافیان و من ثابت می کرد که برگزیده ی قرب الهی است.

نظرات
نام : ناصر حسني
تاريخ : 1402/03/15
نظرات : سلام شهيد تركاشوند.خلاصه بگم عاشق شهادت بودو مخلص.يك دوربين هم اميشه.تو سينه اش همراه بود..كه برام جلب توجه بود.ثورت نوراني و خندان...همسنگرم بود..در عمليات.جزيره.مجنون.در يك گردان حمله روديم..وقتي سراغ اش را گرفتم..بچه ها گفتن شهيد شد..خدا رحمت اش كند.خيلي خيلي بزرگوار بود...روحش شاد.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.