شمس اله الوندي
نام پدر : عبدالله
دانشگاه : مركز تربيت معلم شهيد بهشتي تويسركان
مقطع تحصيلي : كارداني
مكان تولد : تويسركان (همدان)
تاريخ تولد : 1345/1/1
تاريخ شهادت : 1365/1/13
مكان شهادت : بيمارستان
خاطره از مادر شهید شمس الله الوندی
راوي : مادر شهيد

مشخصات نویسنده خاطره:

نام خانوادگی: بصیری نام: جهان نام پدر: محمدخان

شغل: خانه دار تحصیلات: بیسواد

نسبت با شهید: مادر

مشخصات شهید:

نام خانوادگی: الوندی نام: شمس الله شماره پرونده / کد رایانه ای: 2356/65

نام پدر: عبداله استان: همدان شهرستان: تویسرکان

موضوع خاطره: خواب مادر

بسم الله الرحمن الرحیم

مادر شمس الله الوندی هستم از بچگی با نماز و با خدا بود. شب ها نماز شب می خواند و دائما رساله امام را مطالعه می کرد. از 9 سالگی وقت جبهه دوستان خود را می آورد خانه و قرآن مطالعه می کردند. با هم قرار می گذاشتند که بروند جبهه در عملیات فاو حنجره او تیر خورد. او را به شیراز بردند و بعد از یک موتور سواری آمد جلو درب حیاط و برایم نامه آورد. من شب خودم خواب دیدم که پرستارها دور او جمع شده اند و برای او سرم وصل می کنند، همین که موتور سوار آمد جلو درب حیاط از او پرسیدم از کجا آمده ای؟ گفت: من نامه شمس الله را آورده ام. هست بیمارستان. گفتم شهید شده است یا مجروح؟ گفت: مجروح است. گفتم من خودم شب خواب دیده ام که دین مجروح شده و پرستارها دور او جمع شده اند و دارند برای او سرم وصل می کنند. گفت نه، نامه را به همسایه مان دادم و او آن را خواند نگفت که چیست، گفتم تو را به خدا بگو که چیست من خودم خواب دیدم که مجروح شده و پرستارها دور او جمع شده اند. بعد از آن پدر و برادرش با هم رفتیم شیراز. تا بیمارستان نمازی شیراز را پیدا کردیم. 51 روز من او را پرستاری کردم. لباس سفید هم پوشیدم، میان مجروحان بودم، بعد از آن شب سیزدهم دیدم خیلی از مجروحان آه و ناله می کردند می گفت: اول برو به آن مجروحان برس من مشکلی ندارم. آن ها مجروح هستند. تمام مدتی که آنجا بودم می گفت برو به مجروحان برس بالای سر من نیا. آن مجروحان یکی مرا مادر، یکی خواهر و دیگری هم را زن عمو صدا می زدند. دکتر ها می پرسیدند تو را به خدا شما فامیل آن ها هستی، می گفتم نه، من در استان همدان تویسرکان هستم این ها یکی شهر کردی، یکی اصفهانی، یکی شیرازی ولی نهایتا همگی بچه من هستند و من برای اسلام خدمت می کنند. بعد لب همه را با باند تر می کردم، مال همه مجروحان را.

پایشان را داخل آب سرد می گذاشتم. شب سیزدهم که شد من دیدم که همچنین حالش بد شد، گفت: مادر به من آب بده، گفتم دکتر ها با من دعوا می کنند، آب برای شما ضرر دارد. پوست لبش از خشکی کنده شده بود و افتاده حنجره او جدا شده بود، چون حنجره او تیر خورده بود بعد نیمه شب که شد دوباره حالش بد شد و دکتر ها آمدند بالای سرش، دیدم دستم را گرفت و گفت: مادر جان اشک به چشمانت نیاوری. پاسداری و بسیجی از ابوالفضل به جا مانده من به لقایی رفته ام، فقط و فقط از دوستانم بخواه که سنگرم را خالی نگذارند. به همه برادرانم بگو که تو را به خدا امام را تنها نگذارید امام (ره) پیش ما خیلی عزیز است و خودت هم زینب وار و شجاعانه رفتار می کنی و هنگام تشییع جنازه من آمدم پشت بلند گو گفتم من افتخار می کتم همچین پسری را در راه خدا داده ام. از رفقانش خواستم، گفتم همه شما بروید، به پشتیبانی او بروید، امام (ره) را تنها نگذارید. بعد از مراسم همه دوستانش رفتند به جبهه، بعدا می آمدند و می گفتند مادر ما به خاطر شمس الله شما مادر گفتید رفته ایم جبهه. الان هم دوستانش می آیند سر می زنند و می گویند مادر به خاطر شمس الله ما خیلی تو را می خواهیم.

وقتی که دوستانش مانند حمید، محسن، منصور که شهید می شدند آمدند می گفت مادر ببین این ها اینطوری می روند فقط و فقط شجاعانه دین و اسلام را نگاه دارید. پی قرآن بروید. یک شب او را خواب دیدم جایی مانند امام رضا (ع) بود همه جا چراغانی و روشن بود، گفت مادر، به فکر آن موقع شیراز نروی ببین چه جایی دارم، به فکر پرستاری شیراز را نکن ببین که چه کسانی اطراف من هستند نگاه کردم دیدم آن جا آب زیاد، گفت که پسرم خوب تو تشنه شهید شدی. من فقط غصه تو را می خورم، می روم از یخچال آب بیاورم، یاد تو می افتم و بغض گلویم را می گیرد. گفت آخر من تشنه هستم، بیا نگاه کن به خواهرش گفت: نگاه کن که مادر من چقدر ساده است، آخر من تشنه هستم، هیچ ناراحت نشوید و هر چه مردم می گویند گوش ندهید، فقط پیرو امام باشید و هر چه به خوابم می آید مرا دلداری می دهد. بعد از شهادت علی میرزا محمدی، وقتی که به منزل آن ها رفتم مادرش گفت: شما مادر شهید شمس الله نوری هستی، گفتم بله، گفت: شهید خودش (علی میرزا محمدی) خواب دیده است که در یک قصر است و به او گفت که علی من منتظر تو هستم که بعد از 15 روز از این خواب شهید شده است و مادرش این را به من گفت.

هیچ گاه به یاد ندارم که نمازش قضا شده باشد و بسیار نماز شب می خواند. همیشه با من و خانواده اش مهربان بود و بسیار دلسوز و فداکار بود.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.