ناصر خليلي
نام پدر : خيرالله
دانشگاه : دانشگاه تبريز
مقطع تحصيلي : كارداني
رشته تحصيلي : نقشه برداري
مكان تولد : زنجان - روستاي پاپايي (زنجان)
تاريخ تولد : 1341/08/02
تاريخ شهادت : 1365/01/16
سمت : مسئول ساخت پدافند
مكان شهادت : فاو
عمليات : والفجر 8
خاطرات شهید ناصر خلیلی از جبهه

خاطرات شهید از جبهه

ساعت 8 صبح روز بعد یعنی دوشنبه ۰۴/۰۱/۶۵ به اهواز رسیدم و از ایستگاه راه آهن تا قرارگاه را پیاده طی کردم چون تا حدودی نزدیک بودم و همچنین بعد از آن سفر۲۳ ساعته خواستم مقداری پیاده روی کرده و همچنین گشتی نیز در شهر زده باشم. بعد از معرفی خودم در قرارگاه مهندسی چون مسئول اصلی آن جا نبود برای درست شدن کارهایم تا غروب منتظر شدم و بعد از اذان مغرب مرا به ستاد پشتیبانی دانشگاه اصفهان مستقر در دانشگاه شهید چمران اهواز فرستادند و تا صبح امروز چهارشنبه ۰۶/۰۱/۶۵ آن جا بودم چون برادر زنگنه ‌در منطقه بود و تلفن برادر مقیمی زاده مسئول و پشتیبانی دانشگاه اصفهان بی نتیجه بود.

بالاخره صبح امروز ساعت ۸ برادر زنگنه ماشینی را برای آوردن من فرستاده و من همراه آنان به جهاد کمیته آب که در یک خانه مستقر است، آمدم و از آن جا نیز به ستاد کربلا رفته تا ضمن گرفتن لباس و زدن واکسیناسیون مشخصات مرا یادداشت کرده و کارت حضور در جبهه را بگیریم. بعد از تمام شدن پیش برادر زنگنه برگشتم و مقداری در مورد کیفیت کار صحبت کردیم و قرار شد که به فاو بروم و بعد از آن، بقیه امروز را با استراحت و خواندن کتاب و تماشای تلویزیون گذراندیم.

پنج شنبه ۰۷/۰۱/۶۴ بعد از نماز صبح و خوردن صبحانه برای رفتن به فاو آماده گشتیم و به همراهی برادران رضائیان، مهدوی و راننده تویوتا راه افتادیم و به ستاد کربلا رفته تا آقای رضائیان کارها را تمام کند و من نیز نامه ای که شب برای خانواده نوشته بودم در آن جا پست کردم و بعد از خداحافظی با برادر زنگنه راهی آبادان شدیم و بعد از آن که به آبادان رسیدیم به طرف فاو رفتیم که راهش از کنار نخلستان ها بود و در همین راه برادران جهادگر را دیدیم که پل خاکی از رود بهمن شیر می زدند و بعد از گذشتن از پل بقیه الله مدت کوتاهی توقف کردیم که در این موقع یکی از هواپیماهای مزدور عراقی اطراف همان پل خاکی را بمباران کردند.

ساعت حدود ۱۱صبح بود که به کنار اروند رود رسیدیم و بعد از مدتی برادران قایق سوار آمدند و ما را به آن طرف رود بردند و مقر کمیته آب درست همان جا بود و ما وارد سنگر شدیم. بعد از نماز و خوردن نهار هر یک از مسئولین دنبال کار خود رفتند و ما تازه واردها استراحت کردیم و نزدیک غروب بود که من از خواب بیدار شدم و وضو گرفته و به مسجد سنگر رفتم تا نماز جماعت بخوانم.

بعد از نماز نیز دعای کمیل بود و بعد از نماز و دعا نیز به سنگر آمدم تا همراه برادران شام را بخورم بعد از خوردن شام باید عده ای به دنبال کارهایشان می رفتند که روز نمی شد کار کرد چون زیر آتش و دید دشمن بود و ساعت حدود ۱۱شب بود که در آن سنگر همگی کنار هم خوابیدیم.

جمعه ۰۸/۰۱/۶۴ ساعت نزدیک ۵/۵ صبح بود که بیدار شدم و نمازم را خواندم و بعد با دیگران مشغول خوردن صبحانه شدم و بعد از خوردن آن به همراه برادر برزگر به کنار کانال رفتیم تا وضعیت آن را گزارش کنیم و پروفیل تهیه کنیم. تا این لحظه من این قدر به آتش دشمن نزدیک نشده بودم. بعد از بازدید کانال و تهیه کروکی و مشخص کردن وضعیت آن به سنگر برگشتیم و گزارش را تحویل دادیم.

نزدیک اذان مغرب بود و من کنار رودخانه نشسته بودم که یکی از برادران آمد و گفت که چکار می کنی، آیا خاطرات می نویسی؟ گفتم: بلی! گفت: همین حالا که این برادران وضو بگیرند تا برای نماز حاضر باشند بنویس و من نیز گفتم باشد.

بعد از نماز و خوردن شام حدود ساعت ۱۱شب با برادران برزگر و امیدی به همان کانال رفتیم تا بر کندن آن نظاره کنیم. ۳ دستگاه بیل آن جا کار می کرد و قرار بود که امشب کار تمام شود و فردا شب آب به آن روانه کنند. در این شب هوا نیز خوب بود و گاه گاهی منورهای عراقی منطقه را بیشتر روشن می کرد و در خلال این ساعت که آن جا بودیم پشت سر هم صدای برخورد گلوله های خمپاره را در چندین متری خودمان حس می کردیم. تازه برادران که قبلا آن جا بودند می گفتند که حجم آتش امروز کمتر است و بهتر می شود کار کرد.

ساعت از ۳ بامداد گذشته بود که راننده دنبالمان آمد و ما به سنگر برگشتیم و به خواب رفتیم.

دوشنبه ۱۱/۰۱/۶۵ صبح با آقای فهیمی برای برداشت کروکی منطقه رفتم. بعضی از راه ها گلی بود و موتور نمی رفت و ما نیز به ناچار به این جاده ها نرفتیم تا ظهر تهیه کروکی تمام شد و بعدازظهر نیز برای گرفتن جرثقیل و کفی رفتم که این کار با مشکلاتی روبرو شد که از ذکر آن می گذرم.

بالاخره ساعت ۱۱شب آن ها را فراهم کرده و به محل بار آوردم ولی چون بارها مقداری از جاده فاصله داشتند راننده جرثقیل گفت که نمی تواند آن ها را بار کند و باید لودر آن ها را کنار جاده بیاورد ولی آن شب با وجود این که به ۳ جا سر زدیم نتوانستیم لودر را فراهم کنیم و کمرشکن و جرثقیل نیز رفتند تا فردا صبح بیایند. در ضمن امروز چند عکس نیز گرفتیم و دیروز نیز در فاو در مقابل مسجد و عکس امام عکس گرفتیم.

سه شنبه ۱۲/۰۱/۶۵ صبح زود با لودر راه افتادم و به ستاد کربلا رفتم. در آن جا برادر کامروا گفتند که به فاو رفته و از آقای اکبر آتشخو لودر بخواهم و من نیز به آن جا رفتم و لودر فراهم شد و گفتم که لودر همان جا باشد و من دوباره دنبالش خواهم آمد و بعد از آن دنبال کمرشکن رفتیم ولی کمرشکن دنبال کار دیگر رفته بود و من برگشتم و لودر را برای آوردن لوله ها کنار جاده به محل کار آوردم و او نیز آن ها را کنار جاده آورد که با مشکل کمی نیز برای آوردن لوله ها برخورد کردیم ولی خوشبختانه همان جا رفع شد.

بعد از اتمام کار من به همراه دو نفر دیگر به سنگر برگشتیم و ظهر نیز به حمام رفتیم و بعدازظهر نیز چرثقیل و کمرشکن و لوله را باز کرده و بردیم. نماز مغرب و عشاء را به امامت حاج آقا کمیلی خواندیم که او گفت که نماز های نافله این دو نماز را همراه او بخوانیم و بعد از آن نیز به مناسبت ۱۲ فروردین سرود می خواند و ما نیز در قسمت هایی همراهیش کردیم و آن شب همه خندان بودند.

یکشنبه ۰۳/۰۱/۶۵ ساعت ۹ با خداحافظی از اهل خانواده و همچنین از پدربزرگ و مادربزرگ و خانواده دائی عزیزم و همچنین با خداحافظی از عموی پدرم که برای عید دیدنی آمده بودند همراه دائیم از خانه خارج شدیم و او مرا با موتور تا ترمینال رساند و چند لحظه بعد از سوار شدنم اتوبوس حرکت کرد و اگر جریانات راه را کوتاه کنم ساعت 5/1 بعد از ظهر به تهران رسیدم و یک سره به راه آهن رفتم تا برای اهواز بلیط بگیرم و برای ساعت 25/8 شب بلیط را تهیه کردم و به خانه دائی گرامیم رفتم ولی آن ها در خانه نبودند و ۹۹% احتمال دادم که به زنجان رفته اند چون آن ها در خانه نبودند. بلافاصله به راه آهن برگشتم و بلیط را عوض کرده و آن را برای ساعت ۳ بعدازظهر همان روز گرفته و چون ساعت نیز نزدیک ۳ بود بلافاصله سوار قطار شدم و قطار بلافاصله پس از چند دقیقه راهی اهواز شد.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.