ناصر خليلي
نام پدر : خيرالله
دانشگاه : دانشگاه تبريز
مقطع تحصيلي : كارداني
رشته تحصيلي : نقشه برداري
مكان تولد : زنجان - روستاي پاپايي (زنجان)
تاريخ تولد : 1341/08/02
تاريخ شهادت : 1365/01/16
سمت : مسئول ساخت پدافند
مكان شهادت : فاو
عمليات : والفجر 8
خاطرات شهید ناصر خلیلی از سربازی

بسم الله الرحمن الرحیم

* من پس از گرفتن دفترچه آماده به خدمت خودم را به هنگ قزوین در تاریخ ۱۹/۰۳/۱۳۶۱ معرفی کردم و از آن جا ما را به تهران جهت آموزش فرستادند و ما به پادگان مرکز آموزشی کادر ۰۱ فرستادند و صبح روز ما را تقسیم بندی کردند و من به هنگ ۱ گروها افتادم و پس از دادن لباس به ما یک هفته وقت داده اند تا لباسهایمان را درست کنیم و در تاریخ شنبه ۲۹/۰۳/۶۱ در پادگان حاضر باشیم.

* ۳۰ /۰۳/۶۱ روزی که ما به پادگان آموزشی آمدیم، صبح ما را دسته کردند و برایمان از مقررات سخن گفتند تا ظهر شد و بعدازظهر نیز در ساعت ۳ باید به صف می ایستادیم ولی بعضی از بچه ها وظایف خود را بلد نبودند برای همین خاطر دور ساختمان ما را دواندند و بعد همه را به صف کردند و سپس جاهای ما را دادند تا مرتب کنیم و از ساعت ۵/۵ نیز آزاد بودیم.

* ۳۱/۳/۶۱ صبحگاه عمومی بود که فرمانده پادگان نیز در این روز در پادگان حاضر است. پس از تلاوت آیاتی از قرآن مجید و نیایش و بالا بردن پرچم فرمانده پادگان سخنرانی کرد و دستور داد تمام پادگان باید روزه بگیرند به جز مریضانی که دکتر تشخیص بدهد که مریض است و پس از صبحگاه برنامه های ما شروع می شد که شامل ورزش صف جمع و یکسری مقررات دیگر بود.

* یکم تیر ماه هزار سیصد و شصت و یک در این روز قرار بود که نماز وحدت در زمین چمن پادگان برقرار شود و پس از مراسم صبحگاه و آموزش در حدود ساعت یازده و نیم ما را برای نماز بردن و بعد از سرودی که چند نفر از سربازان خواندند و سرودی دیگر که برادران کمیته ای خواندند حجة الاسلام رزاقی سخنرانی کرد و سپس نماز را حدود ساعت یک بعدازظهر به جا آوردیم.

* چهارشنبه دوم تیر ماه هزار و سیصد شصت و یک در این روز در مراسم صبحگاه فرمانده دستور داد که آموزش را ساده در نظر بگیرند و همچنین تا آن جا که ممکن است آن ها را در سایه آموزش بدهد تا بچه ها زیاد تشنه نشوند و بتوانند اولین روز ماه رمضان را زیاد تشنه نشوند و روزه را به پای دارند و به همین خاطر آموزش ما ساده و نسبتا در سایه بود و ظهر نیز بعد از نماز استراحت از ساعت یک تا چهار شد.

* پنج شنبه سوم تیر ماه هزار و سیصد و شصت و یک بعد از بیدار باش و نظافت موقعی که به صبحگاه عمومی که در آن فرمانده مرکز آموزش نیز حضور دارد رفتیم، پس از قرائت قرآن مجید و بالا بردن پرچم و خواندن سرود جمهوری اسلامی فرمانده مرکز دستور داد که آموزشی را به خاطر ماه مبارک رمضان زیاد سخت نگیرید و تا آن جا که ممکن باشد آموزش در سایه باشد و بعد از سخنرانی فرمانده مرکز در میدان صبحگاه ما را به جلو گروهان آوردند و بعد از خواندن اسم نگهبان های پنجشنبه و جمعه به ما تا شش بعدازظهر جمعه مرخصی دادند. من در این مدت به شهرمان زنجان رفتم وقتی که به خانه رسیدم، مادرم مشغول جارو کردن حیاط بود و وقتی مرا دید از خوشحالی ندانست چکار کند! بعد از چه ثانیه به طرفم آمد و مرا بوسید و خیلی خیلی خوشحال شد که به من به این زودی مرخصی دادند چون خیال می کرد که به ما هم مانند سربازانی که در رژیم طاغوت سربازی می کردند به این زودی مرخصی نمی دهند. وقتی پدرم به خانه آمد و مرا دید او هم خوشحال شد و آن شب خیلی شاد بودند که من به خانه آمدم و شب را خوابیدیم و فردا صبح حدود ساعت یازده من با خانواده ام خداحافظی کردم و راه افتادم که ساعت شش به پادگان برسم.

* شنبه پنجم تیر ماه هزار سیصد و شصت و یک در این روز بعد از مراسم صبحگاه و صف بندی، کلاس آموزش داشتیم که برای اولین بار آموزش تفنگ ژ۳ بود و بعد از آموزش به ما تفنگ دادند و به دست فنگ و پافنگ و پیش فنگ را یاد دادند و بعدازظهر نیز باز کلاس آموزش داشتیم که طرز باز و بسته کردن تفنگ را به ما گفتند و برای این که اولین روز بود که اسلحه به ما می دادند من تقریبا نسبت به روزهای پیش شاد بودم و در این شب من نگهبانی داشتم. پاس دوم میدان صبحگاه با من و دوستم محسن حسینعلی بود. من و دوستم را حدود ساعت 5/12 شب، گروهبان نگهبان بیدار کرد تا لباس هایمان را بپوشیم و حاضر باشیم که همراه او برویم تا ما دو تا را با نگهبان های قبلی عوض کند. ساعت 40/12 دقیقه نگهبانی من و دوستم شروع می شد و ما نگهبانی را تحویل گرفتیم ساعت حدود 40/12 دقیقه شب بود. هوا تاریک و ستارگان در آسمان به خوبی دیده می شدند.

*نهم تیر ماه هزار و سیصد و شصت و یک به علت این که افراد گروهان ها از مقدار معمولی تجاوز می کرد، گروهان را به خط کردند و صف های چهار و شش و هشت را به گروهان دیگر همان گردان که تازگی ها خالی شده بود فرستادند که من و دیگر دوستان همشهری همه جزو آن گروه بودیم و ما به گروهان آمدیم و همه وسایلمان را برداشتیم و به گروهان جدید آمدیم و سپس ما را به ترتیب قد دوباره به صف کردند و به ترتیب گروهی به آسایشگاه ها فرستادند که تخت هایمان مشخص گردد و بعدازظهر نیز کارها جدید ما را به ترتیب گروهی تقسیم کردند و همگی رفتیم سر نظافت و به شامگاه نیز نرفتیم.

*چهارشنبه بیست و سوم تیر ماه هزار و سیصد و شصت و یک صبح زود بعد از بیدار باش و نظافت کردن، ما را در ساعت شش صبح به خط کردند و کنار ماشین هایی که قرار بود با آن ها به میدان تیر برویم، بردند و سوار ماشین ها شدیم و به طرف میدان تیر به راه افتادیم.

حدود چهل دقیقه در راه بودیم و بعد از رسیدن به میدان تیر که در شرق تهران و دور از شهر واقع است، از ماشین ها پیاده شدیم و به ستون دو به طرف میدان تیر شماره سه رفتیم. بعد از رسیدن به محل، اسم های بیست و پنج نفر اول تیرانداز و همچنین نام های کمک تیراندازها را خواندند و آن ها به جلو سیبل ها می رفتند و در بیست و پنج متر که قرار بود از آن جا تیراندازی کند ایستادند و کمک ها نیز پشت سر آن ها ایستادند و سپس کمک تیراندازها رفتند تا هر کدام سه تیر قلق را بگیرند و بیاورند و بعدا وضعیت تیرانداز و فاصله را به سرگروهبان گفت و تیراندازها وضعیت گرفتند و شروع به تیراندازی می کردند و بعدا رفتند ببینند که تیرهایشان به کجا خورده تا در تیراندازی نمره ای درست بزنند و برگشتند و کمک ها هم رفتند تا پنج تیر نمره از مسئول فشنگ ها بگیرند و فشنگ ها را گرفتند و برگشتند سرجاهایشان.

دوباره تیراندازها وضعیت گرفتند و خشاب گذاری کردند و به فرمان فرمانده گروهان شروع به تیراندازی کردند و بعد از تمام شدن تیراندازها جای خودشان را با کمک ها عوض کردند تا آن ها نیز تیراندازی بکنند و بعد از تیراندازی آن ها، نام های سری دوم را که من هم جزو آن ها بودم را خواندن و ما هم رفتیم تا تیراندازی کنیم.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.