صفحه اول
اخبار
جستجوي شهدا
توليدات كنگره
درباره ما
ارتباط با ما
استان
استان آذربايجان شرقي
استان آذربايجان غربي
استان اردبيل
استان اصفهان
استان البرز
استان ايلام
استان بوشهر
استان تهران
استان چهارمحال و بختياري
استان خراسان جنوبي
استان خراسان رضوي
استان خوزستان
استان زنجان
تهران بزرگ
بازگشت به استان
مهدي رجب بيگي
نام پدر :
محمد
دانشگاه :
دانشگاه تهران
مقطع تحصيلي :
كارشناسي ارشد
رشته تحصيلي :
راه و ساختمان
مكان تولد :
دامغان (سمنان)
تاريخ تولد :
1336/05/02
تاريخ شهادت :
1360/07/05
مكان شهادت :
تهران
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مقاله ادبي شهيد مهدي رجب بيگي(كل يوم عاشورا وكل ارض كربلا)
به راستی برای ملت هایی که در زیر یوغ بندگی طاغوتیان به سر میبرند و سرنوشت شان بازیچة دست پلید غارتگران است و انسانیتشان ملعبة خودسری ها و هوسرانیهای اجانب، هر زمان عاشوراست و هر زمین کربلا.
به راستی برای مردمی که در درههای ظلموستم با آروزی رسیدن به قلههای قسطوعدل زندگی میکنند و در بند زنجیرهای اسارت خط سرخ رهایی را میجویند، هر زمان عاشوراست و هر زمین کربلا.
مستضعفان شهر تباهی را بگوئید بر دروازههای شهر محرم برج رهایی بسازند.
مظلومان خطة جور را بگوئید تا بر برجهای شهر محرم پرچم عاشورا بیاویزند.
ستمکشان دشت فلاکت را بگوئید تا بر قلههای شهر محرم آهنگ فلاح بنوازند.
مسلمانان آفریقا را بگوئید تا در زمین ظلموسیاهی کربلا بپا دارند.
رزمندگان فلسطین را بگوئید تا بر گرد سرزمینشان بذر قیام حسین بپاشند.
رزمندگان صحرا را بگوئید تا بر کویر خشک آن دیار، لاله خونین عاشورا بکارند.
مجاهدان اریتره را بگوئید تا بر مسند غاصبان آزادی، شمشیر نامآوران دشت نینوا بگذارند.
جنگآوران دلیر فیلیپین را بگوئید تا در قلب حکومت تزویر، سرود شهادت بخوانند.
خلقهای دربند جهان را بگوئید تا بر دیوارهای سیاه مرزوبومشان، شعر گردان کربلا بنویسند.
تحلیل های سیاسی
" حزب الله " تشکل خدایی خلق
هر انقلابی در روند حرکت خود فرهنگی نو را به جامعه عرضه میدارد و در راه تغییر و تکامل بخشیدن به ارزشهای موجود در جامعه مردم را به کوشش وادار میکند. اساساً این مسئله خود یکی از علل و عوامل بروز انقلاب در یک جامعه میباشد. البته هر چه مکتب انقلابساز غنیتر و پربارتر باشد، این تحولات عمیقتر و با اهمیتتر میباشد. با ظهور هر انقلاب، کلمات جدیدی در فرهنگ مردم تولید میشوند یا مجدداً إحیا میشوند. برعکس کلمات دیگری از فرهنگ مردم رفتهرفته حذف و محو میشوند. مثلاً کلمهی دعا که روزگاری در غیر معنای اصلی خود به کار برده میشد و بیشتر اعمال افراد زبون و ترسو و تنبلی را تداعی میکرد که به جای فعالیت در متن اجتماع تمامی خواستههای خود را از خدا طلب میکردند، اینک محتوای اصلی خود را بازیافته است و نشانگر پیوند عمیق انسان و خدا و تجلی نیازهای عمیق انسان در برخورد با خود و جامعه در برابر خدا میباشد. کلمات دیگر نظیر «شهادت»، «ایثار»، «امام»، «امت»، «مستضعف»، «مستکبر» و… که در دوران بعد از انقلاب معنای صحیحتر و کاربرد افزونتری پیدا کردهاند نیز از جمله کلماتی هستند که انقلاب با خود آورده است و در فرهنگ مردم مجدداً إحیا شده است. شاید این نکته راست باشد که کلمات نیز مانند انسانها دوران حیاتی دارند و گاه در طی این دوران از ارج و کمال بیشتری برخوردارند و گاه در شرف نابودیاند. به هر حال از جمله کلماتی که در دوران انقلاب و پس از پیروزی انقلاب جایگاه ویژهای را در جامعه به خود اختصاص داده و کاربرد بیشتری هم پیدا کرده است، کلمهی «حزبالله» است که از سرنوشت ویژهای نیز دارد. اگر در روزگار گذشته دستهای نامرئی استعمار کلمات متعالی را از مفهوم و محتوای اصلی تهی میکرد تا اندیشهی مردم را مسخ کند، امروز نیز دنبالههای پیدا و پنهان استعمار در پی آناند که چنین کنند و با گرفتن روح کلمات مقدس و حرکتزا، از آنها موجوداتی بیحاصل و بیخاصیت بسازند. به اصطلاح استعمار در برابر اسلام اگر چه در تحریف (نسخ) ناموفق بوده است اما در «مسخ» پیشرفت داشته است. اینک زمان آن رسیده است که نیروهای آگاه و عالم جامعه با روشن ساختن مفاهیم اصیل این واژهها و به خصوص مرتبهی آنها در جایگاه فکری هر انسان مکتبی و رابطهی آنها با دیگر عناصر تشکیلدهندهی ایدئولوژی، دستهای پلید استعمار را برای همیشه قطع کنند.
اما «حزبالله» بیش از آنکه یک کلمه باشد بیانگر عالیترین اهداف و ایدهآلهای مکتب است و به همان اندازه که این واژه عمق و محتوا دارد، مظلوم هم واقع شده است. قبل از آنکه به سراغ تشریح مفهوم ایدئولوژیک «حزبالله» و مختصات قرآنی آن برویم بد نیست مختصری راجع به تاریخچة ظهور این واژه و به خصوص نقش آن در روند انقلاب اسلامی صحبت کنیم.
یکی از شعارهایی که در دوران انقلاب به عنوان شعار اصلی مورد توجه مردم قرار داشت شعار معروف «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» بود. این شعار که دارای نقشی محوری در حرکت مردم بود به روشنی نشاندهندة سه مطلب اساسی بود. اول آنکه این شعار جهت حرکت را به وضوح آشکار میساخت، زیرا «حزبالله» سمت خدایی حرکت را مشخص مینماید. دوم آنکه وحدت رهبری در این شعار به خوبی به چشم میخورد . البته ما در توصیف قرآنی حزبالله نشان خواهیم داد که حتی اگر عبارت «رهبر فقط روحالله» هم گفته نشود «حزبالله» به تنهایی این مفهوم را میرساند. سوم آنکه این شعار هر نوع مشکلاتی از قبیل احزاب و دستهجات مختلف را که با اهداف غیر خدایی کار میکنند نفی میکند. توضیح بهتر در این رابطه آنکه با آغاز حرکت مردم، سازمانها و احزابی که چند سالی هم در همان مسیر حرکت خود (که جدا از حرکت کلی جامعه بود) غائب بودهاند (عمدتاً از سال ۵۴ تا ۵۶) دوباره بر آن شدند تا در حرکت مردم نقش فعالتری را ایفا کنند. طبق تعاریف کلاسیک، انقلاب باید حتماً دارای تشکیلات پیشتاز باشد؛ اما انقلاب اسلامی ایران به لحاظ ماهیت منحصر بهفرد خود از قوانین عام این قبیل انقلابها پیروی نمیکرد و نتیجتاً فاقد چنین تشکیلات منسجمی بود. یا به عبارت دیگر «مردم» پیشتاز انقلاب بودند. این مسئله سبب شد که این قبیل گروهها و دستهجات با تجربیات تشکیلاتی خود از ته صف مردم، جمعیت را بشکافند و به جلو بخیزند و پیشتازی و در نتیجه قابلیت خود را برای هدایت انقلاب اثبات کنند. همین گروهگرایی در حین انقلاب در سایر انقلابها اثرات بسیار کندکنندهای بر روند انقلاب داشته است؛ اما در ایران مردم با ذکر همین شعار، خیال این قبیل گروهها را آسوده کردند و با نفی هرگونه حزب و تشکیلات با اهداف و جهتهای غیرخدابی، انقلاب را از این خطر بالقوه مصون ساختند.
به طور خلاصه در دوران انقلاب «حزبالله» نمایشگر تشکل خدایی خلق، وحدت مکتبی مردم حول اسلام و رهبری و حاکی از پیوند اصولی و عمیق مردم حول آرمانهای اصیل مکتب بود. همین محتوای عمیق این شعار بود که احزاب و جمعیتهای گوناگون را بر آن داشت تا بعد از پیروزی انقلاب به مسخ این آرمان متعالی مکتبی بپردازند، زیرا آنچنانکه گفته شد این شعار نفیکنندة هرگونه تشکیلات غیر خدایی بوده و از وحدتآفرینی مستحکمی برخوردار است و طبیعی است که این مسئله منافع گروههای مختلف را روزبهروز در معرض خطر بیشتری قرار میدهد. بدین ترتیب بود که امواج تحریف و تکفیر آغاز شد و «حزبالله» مورد هجوم قرار گرفت و احزاب و دستهجات این کلمه را مترادف با «چماقدار» و «لمپن» و «لات» و غیره به کار بردند. اگر چه در این رابطه اعمال کسانی که عمداً و سهواً خود را حزباللهی خواندند در حالی که هیچیک از مشخصات چنین افرادی را نداشتند خود زمینهساز این حرکت گروهها شد اما برخورد غیر اصولی گروهها و دستهجات با این مسئله و بیرون کشیدن احکام کلی در برخورد با چند نمونه جزئی به هیچ روی قابل کتمان نمیباشد. در واقع آنها با مشاهده این زمینهها کینة دیرینة خود را نسبت به این شعار آشکار کردند و در برخورد با حوادثی از این دست بیشتر از آنکه به تحلیل و ریشهیابی قضیه بپردازند و علل و عوامل آن را بر مبنای واقعیتهای موجود ارزیابی کنند، طبق سنت همیشگی خود، به بدنام کردن این و آن پرداخته و در این میان «حزبالله» مورد آماج این حملات قرار گرفت. حال آنکه صورت منطقی و علمی برخورد با چنین مسائلی آن است که در وهله اول حقیقت مسئله شناخته شود و سپس به عوامل اجرایی و مقدمات پدید آورنده مسئله و مقایسه آن با حقیقت مزبور پرداخت. فیالمثل با اعمال و رفتار کسانی نظیر ضیاءالحق که ادعای اسلامی بودن هم دارند نمیتوان به سراغ ارزیابی اسلام رفت و با دیدن رفتار وی در مورد اسلام حکم کلی صادر کرد که «اسلام این است». برخورد گروههای مختلف با مسئله چماقداری و انتساب آن به «حزبالله» بدون تفکیک حقیقت آن از شکل طرح فعلی آن در جامعه (که آنهم عمدتاً توسط همین گروهها به دیگران تلقین شده است) برخورداری از موضع فرصتطلبی بوده است. در این نوع نگرشها، که تنها پیرامون همین مسئله هم نیست و تقریباً جزو رویههای عام این جماعات است، بیشتر از آنکه به حقیقت ماجرا توجه شده و سهم هر یک از جریانات در پدید آمدن و دامن زدن به پدیده مورد نظر مشخص گردد، سعی بر آناست که با مسئله برخوردی شکلی و شعاری شود؛ حتی اگر آرمانیترین و ایدهآلترین ارزشهای بشری نیز در این راه قربانی شوند. احزاب و دستهجاتی که به لحاظ اعمال خود در طیف پیروان حزب شیطان قرار میگیرند آنقدر به کسب قدرت سیاسی علاقهمندند که حتی حاضر نیستند برنامهها و شعارهایشان تحت نام دیگری انجام گیرد. این ناشی از خودمحوری و خودبزرگبینی آنهاست که دقیقاً خصلتی شیطانی است. آنها اگر هم بدانند که «حزبالله» نمونة جامعهای است که در آن با حاکمیت ارزشهایی خدایی هر نوع ظلم و زور و استثمار و استعمار و استحمار از بین میرود و امتی است که بر اساس برادری انسانها در جهت کمال و تعالی سیر میکند و الگویی برای رهایی بشریت از چنگال عوامل بازدارندة انسانشدن از قبیل جهل و فقر و ترس میباشد، باز هم از نیرنگهای شیطانی برای بدنام کردن آن و لوث نمودن جوهرة حقیقی آن دست برنخواهند داشت؛ چراکه در غیر اینصورت «خود» محو میشوند و پر واضح است که بر اساس چنین بینشی اگر چیزی برای آنها و به نفع آنها و به اسم آنها نیست بهتر است برای هیچکس نباشد. چنین است که عالیترین اهداف انسانیت نیز از حمله و هجوم محفوظ نمیماند. این است که باید گفت اگر چه چماقداری از زشتترین و منفورترین پدیدههایی است که ممکن است در یک جامعه رخ دهد، اما زشتتر و غیرانسانیتر از آن، بهانهسازی از چنین مسئلهای برای تحریف مقدسترین شعارها و ایدهآلهای انسانیت است و آنها که «چماقداری» را با «حزبالله» مترادف میکنند در واقع برآناند که با چنین «چماقی» فرق انسانیت و آرمانهای بشری را بشکافند.
ضدیت برخی گروههای سیاسی با مفاهیم اسلامی و منجمله «حزبالله» چنان است که آنها در مواقع درگیری بین خودشان هم که بنا بر «ضرورتهای خاص!» نیاز به چماقکشی پیدا میکنند، از این شعارها استفاده میکنند تا ضمن بیرون کردن حریف (یا بهتر است بگوییم رقیب) چنان جوی در جامعه ایجاد کنند که مردم را از تکرار چنین شعارهایی منصرف نمایند. نمونة این قبیل اعمال مجامعی که با اهداف مقطعی برخی گروهها جور در نمیآمده (از جمله راهپیمایی چندی پیش یکی از گروهکهای «سیاسی») دیده شده است. به هر حال نقشه آن است که فرهنگ اسلامی در جامعه شکل نگیرد و چنان محیطی ساخته شود که کسی جرأت نکند از چنین مفاهیمی استفاده کند و این قبیل کلمات در ردیف دشنامها قرار گیرد.
هر چند جوسازیهای این دستهجات سبب شد تا مدتی این شعار اساسی مکتب با طنین ضعیفتری شنیده شود، اما اینک که نیرنگهای این جماعات برملا شده و بازار حزببازی و گروهسازی در جامعه داغ شده است، مردم با آگاهی هر چه تمامتر دوباره به سراغ همین شعایر شتافتهاند و اینک «حزبالله» رساترین صدایی است که در سرتاسر ایران به گوش میرسد. بر ماست که این بار، محتوای این شعار را هر چه بیشتر روشن سازیم تا علاوه بر آنکه از مسخ و تحریف این شعار جلوگیری شود مسیر و سمت حرکت جامعه نیز به خوبی تبیین شده و از هر نوع انحراف نیز در حرکت به سوی این مقصد ممانعت شود. بر مبنای همین ضرورت اینک مروری اجمالی بر مفهوم مکتبی «حزبالله» میکنیم بدان امید که کسانی که خود را در زمرة حزبالله میدانند با عمل به این خصوصیات پایبندی را به این صفات و خصال هر چه بیشتر نشان دهند.
در تلقی قرآن هر انسانی ناگزیر یا در زمرة حزب شیطان است یا حزب خدا، یعنی مجموعة ارزشها و خصلتها و ویژگیهای هر انسانی مشخصکنندة موقعیت او در رابطه با این دو موضوع است و هر کسی چه بخواهد،چه نخواهد تابعی از حزب شیطان یا حزب خدا میباشد. به عبارت دیگر در وهلة اول جهتگیری هر فرد یا جمع، مشخصکنندة قرار گرفتنش در مسیری است که نهایتاً او را به سمت آرمانهای حزبالله یا پلیدیهای حزب شیطان میکشاند. خداوند در آیة نوزده سورة مجادله میفرماید: “إستحوذ علیهم الشیطان فأنساهم ذکرالله اولئک حزب الشیطان ألا إن حزب الشیطان هم الخاسرون؛ کسانی که شیطان بر آنها چیره شده و به دنبال آن یاد خدا را فراموش کردهاند، آنان حزب شیطان هستند و به هوش باشید که همانا حزب شیطان از زیانکاراناند.”
آنچنان که دیده میشود، مقدمة قرار گفتن در حزب شیطان، تسلیم شدن به او و فراموشی خداوند است. آنها که هر شب و هر روز اسیر دست شیطان نفس، شیطان مقام، شیطان شهرت، شیطان قدرت و… هستند هرگز نمیتوانند در حزب خدا قرار گیرند و به سرنوشت مردم بیاندیشند؛ هر چند که ادعایی خلاف این داشته باشند. آنها حزب شیطان هستند و این چنین شیاطینی هستند که انسانها را به آنجا میکشانند که خود را فراموش کنند و در نتیجه خدای نیز از یادشان برود و دچار زیانکاری شوند. یکی از خصوصیاتی که برخی از احزاب و جمعیتها در روزگار حاضر دارند آن است که برای افزودن استحکام تشکیلاتی، فرد را وادار میکنند تا در گروه یا سازمان حل شود و شخصیت وی را از او گرفته و شخصیت متناسب با سازمان به او میدهند. به عبارت دیگر شخصیت فرد در حزب یا سازمان حل میشود و توسط حزب یا گروه «الینه» میشود، یعنی از خود بیگانه میشود و «خویشتنِ خداییِ» خود را فراموش میکند. روشن است که خودفراموشی مقدمهای است بر فراموش کردن «ذکر خدا» با معنای عمیقی که راجع به آن بحثهای فراوانی شده است. نمونههای عینی این مسئله را در روزگار حاضر به روشنی میتوان مشاهده کرد. به هر حال این قبیل تشکیلات که در رابطه با وجود انسانها برخوردی ماشینی و مکانیکی دارند در نهایت آنان را به سمت قرار گرفتن در حزب شیطان و زیانکاری جبرانناپذیر قرار میدهند. این در حالی است که انسانی که بخواهد به سوی آرمانهای حزبالله حرکت کند هیچگاه دچار چنین خسرانی نمیشود و اساساً حزبالله به رستگاری و فلاح نوع بشر میاندیشد و مفهومی فراتر از معانی کلاسیک حزب را شامل میشود. انسان معتقد به حزبالله دائماً در مسیر رشد و تعالی و تکامل بخشیدن به ارزشهای وجودی خود و رهاسازی انسانها از چنگال شرک و بندگی شیطان حرکت میکند و حزبالله سنگر فلاح و رستگاری بشریت و خداگونگی انسان است و الگو و نمونهای است از جامعة ایدهآل که از دیرباز مورد توجه انسانهای متعهد و مسئول بوده است. در آیة پنجاهو شش سورة مائده آمده است: “و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون؛ آنان که ولایت خدا و رسول خدا را پذیرفتهاند و ایمان آوردهاند پس (بدانند که) حزب خدا غلبه پیدا میکند.” در اینجا یکی از ویژگیهای اساسی حزبالله که موجب پیروزی و غلبة آن بر حزب شیطان نیز میشود، ولایت خدا و رسول ذکر شده است. یکی از نتایج پذیرش ولایت خدا و رسول او هم آراسته شدن به اخلاق خدایی و دارا بودن رسالت رسول میباشد. زیرا آنچه رسول خدا را از دیگر مردم متمایز میکند ارزشهای خدایی است که در او عینیت یافته و شکل گرفته است. قبول ولایت رسول نیز همراهی و همگامی با این خصایل و نیکوییهای انسانی است. یعنی کسی که رسول را ولی خود میداند بایستی خود را بر مبنای چنین الگویی بسازد و دائماً در حال تحول به سمت این مجموعه ارزشها باشد، آن چنانکه در جای دیگری از رسول خدا به عنوان «اسوة حسنه» نام برده شده است. پس آنکس که میخواهد در «حزبالله» قرار گیرد و به سوی فلاح و رستگاری حرکت نموده و بر حزب شیطان غلبه پیدا کند بایستی به لحاظ فردی و اجتماعی ولایت خدا و رسول را پذیرفته باشد و به طور مستمر در جهت تصحیح فرد خود و جامعة خود به سمت تکامل و تعالی آنچنان که قرآن ترسیم مینماید کوشش و مجاهده کند.
از دیگر ویژگیهای حزبالله علاوه بر ایمان به خدا و روز بازپسین، معیارهای دوستی و دشمنی با دیگران است. در آیة بیستودوم سورة مجادله آمده است: “نیابی گروهی را که به خدا و روز رستاخیز ایمان بیاورند و با کسانی که با خدا و رسولش دشمنی میورزند، دوستی نمایند حتی اگر آنان پدران، مادران، برادران یا خویشاوندان باشند؛ آنان کسانی هستند که ایمان در روح قلبهایشان نقش بسته است و خدا یاریشان کرد با روحی از خود و در بهشت جاودان که در آن نهرهایی روان است در آوَرَدشان. خدا از آنان خشنود و آنان از خدا خشنودند، آنها حزب الله هستند و همانا حزب خدا رستگاراناند.”
آنچنانکه قبلاً نیز گفته شده، «حزبالله» ولایت خدا و رسول را پذیرفته است و پذیرش این ولایت مستلزم آن است که در جمیع جهات فردی و اجتماعی معیارها و موازین خدا و رسول حفظ شود. دوستی با دوستان خدا و رسول و دشمنی با دشمنان آنها نیز یکی از نتایج حتمی این ولایت است. بسیار دیده شده است که گروهها و احزابی علیرغم ایدئولوژی متفاوت به استراتژی واحدی رسیدهاند و ضرورتاً با یکدیگر وحدت استراتژیک پیدا کردهاند. به عبارت دیگر با یکدیگر دوستی مقطعی پیدا کردهاند؛ حال آنکه ممکن است یکی دوست خدا و دیگری دشمن خدا باشد. علت بروز این مسئله برداشت غلط از ایدئولوژی و نفوذ ویژگیهای حزب شیطان در این گروهها میباشد. زیرا حزبالله به لحاظ ایمان به خدا و روز رستاخیز که منجر به پذیرش ولایت خدا و رسول میشود، هرگز از معیارهای اساسی مکتب عدول ننموده و به دنبال پیروزیهای زودگذر ظاهری نمیگردد و این خود سرچشمة هدایت و رستگاری و فلاح حزبالله است. بدینگونه است که حزبالله تبلور آرمانهای متعالی انسانها در ساختن جامعهای ایدهآل که فلاح و رستگاری نوع انسان را به دنبال دارد، میباشد و سرانجام نابودی حزب شیطان را به ارمغان میآورد.
در پایان مختصری پیرامون شبههای که در ذهن عدهای خطور کرده است توضیح میدهیم. برخی گمان میکنند انجام هر عمل مبتنی بر تشکیلات و سازماندهی، خود گامی است در جهت جدا شدن در مسیر رسیدن به حزبالله؛ تا آنجا که هر عملی که مبتنی بر نظم و ترتیب و سازمادهی نبوده به اصطلاح هردمبیل باشد به صورت یک عمل «حزباللهی» توجیه میشود. حال آنکه وجود سازماندهی و نظم و ترتیب از ویژگیهای بارز یک حرکت مکتبی و هدفدار میباشد و این نکته را به خصوص در زندگانی پیامبر اکرم (ص) به خوبی میتوان مشاهده کرد. پیامبر (ص) در هر جنگی که رخ میداد ابتدا به مسئلهی سازماندهی و تشکل افراد و تقسیم وظایف میپرداختند تا از این طریق بر میزان بازدهی و دقت کار افزوده شده و از اطلاف بیهودهی انرژی و نتیجتاً خستگی افراد جلوگیری شود. به هر حال ویژگیها و مزایای یک حرکت سازمانیافته و تشکیلاتی روشنتر از آن است که نیاز به توضیح زیادتری داشته باشد.
علت بروز این شبهه آن است که اکثر احزاب در معنای کلاسیک حزب از نوعی سازماندهی و تشکیلات خشک و قالبی برخوردارند و به شخص هوادار امکان تفکر و اندیشیدن و عمل کردن در مسیری جدای از آموزشهای حزب را نمیدهند. این مسئله شخص را به این سو و آن سو میکشاند و شخص در دستگاه حزب حکم مهرهای را پیدا میکند. اگر چه این مسئله از رشد یا بالندگی اشخاص میکاهد؛ اما در مجموع بر میزان پیروزی سطحی و ظاهری این گروهها میافزاید. اما علت حدوث این امر در نفس مسئلة تشکیلات نبوده و صرفا تابعی از نوع تشکیلات می باشد. به عبارتی سازماندهی و نظم به خودی خود موجب این امر نشده بلکه چگونگی آن است که ممکن است منجر به چنین مسایلی شود. از سوی دیگر ضعف آموزشهای مکتبی یا نشناختن معیارهای اساسی مکتبی در این رابطه منجر به چنین مشکلی میشود و اگر در امر سازماندهی، مسئلة مکتب به عنوان محور قرار گیرد امکان بروز چنین حالتهایی به حداقل خواهد رسید. به هر حال بایستی بدین نکته توجه داشت که کاری که مبتنی بر نظم و ترتیب و تشکیلات و تقسیم مسئولیتها نباشد، خیلی زود افراد را به سستی و خستگی میکشاند و هر چند چنان تشکیلاتی به راکد ساختن اندیشة افراد میانجامد، اما بیتشکیلاتی نیز دارای زیانهای کمتری نمیباشد. بنابراین بر نیروهای مؤمن و متعهد است که با تکیه بر بنیانهای مکتبی، هر چه سریعتر به سازماندهی نیروهای خود پرداخته و ضمن استفاده از تجربیات تشکیلاتی دیگر گروهها نواقص چنان تشکلهایی را با تکیهی محوری بر اسلام و ضوابط مکتبی در درون تشکیلات به حداقل برسانند. نکتة دیگر آن که تشکیل گروه و حزب با مسئلة حزبالله، حزبی که باید الگوی دیگر اجتماعات بشری باشد، یک آرمان و ایدهآل است که باید در یک حرکت مستمر مکتبی انجام پذیرد. با امید آنکه شایستگی آنرا داشته باشیم که در «حزب الله» قرار گیریم. والسلام
بعد از بنی صدر نوبت!...
يكي از نشانه هاي پويايي و تحرك هر انقلاب، در هرمرحله از حيات اجتماعي خود، ميزان قدرت تهاجمي آن بر عليه دشمنان انقلاب مي باشد لازمه چنين امري نيز آن است كه مردم و مسئولين در هر مرحله بتوانند با شناخت درست دشمن در اضمحلال و نابودي آن بكوشند. البته علاوه بر هوشياري و آگاهي در امر دشمن شناسي، بايستي انقلاب توان مقابله با دشمنان را نيز دارا باشد و اين زماني ميسراست كه اولاً خود در شناخت دشمنان انقلاب سهيم باشند و به عبارت ديگر ميزان بيداري وآگاهي آنان به حدي باشد كه بتوانند دشمنان انقلاب را به سرعت تشخيص دهند و ثانياً در سركوب و براندازي دشمنان نقشي فعال داشته باشند. حضور دايمي مردم در صحنه ازابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون كه براي تمامي دشمنان، ناكامي و شكست به بارآورده است دليل خوبي است براي آنكه شرايط فوق در ميهن اسلامي ما وجود دارد و انقلاب از كيفيت بالايي برخوردار مي باشد. عليرغم پيروزي هاي مرحله اي انقلاب اسلامي در اثر وجود چنان شرايطي كه عمدتاً ناشي از پايگاه وسيع انقلاب در بين اقشار مختلف و حاكي از ايمان و عشق آنان به اسلام می باشد، نبايستي در «تذكر» و «انذار» نسبت به آنچه كه اتفاق افتاده و ترسيم حركت آتي انقلاب، غفلت کرد.
بر اين اساس به دنبال تحولات اخير جامعه، جمع بندي از ماوقع و عبرت آموزي از آن بسيار ضروری به نظر می رسد تا از اين رهگذر تجربه جديدي بر تجربيات پيشين انقلاب افزوده گرديده و راه ادامه انقلاب نيز هموارتر گردد.
سرنگوني بني صدر در شرايط بسيار حساس وضعيت كشور، كه از يك سو درگير جنگ تحميلي عراق و از طرف ديگر گرفتار مصائب ديگري نظیر زلزله و معضلات اقتصادي فراوان است، خود به تنهايي نشان دهنده عظمت انقلاب اسلامي و حاكي از محتواي عميق انقلاب و رشد و آگاهي تحسين برانگيز مردم مي باشد. اين واقعه حضور مردم را در صحنه و پتانسيل انقلابي قوي آنان را به روشني اثبات نموده و نقش و اهميت و قاطعيت رهبري انقلاب را نيز آشكارتر از پيش روشن نمود. اما فراوان گفته اند آنچه را كه اتفاق افتاده است نبايستي محدود به يك نفر دانست و بايد با آن به مثابه جرياني برخورد نمود كه با از دست دادن فعال ترين مهره اش پايگاه سياسي خود را در جامعه از دست داده است. بدين لحاظ لازم است قبل از هر چيز اين جريان و پايگاه هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگياش به درستي شناخته شود و سپس با افراد و گروه هايي كه بخواهند بر اين جاي پا، قدم گذارند برخوردي شبيه آن نمود و سرانجام بايستي شرايط و زمينه هاي پديد آمدن چنين جرياناتي را به كلي از بين برد تا انقلاب از آسيب چنين حوادثي مصون ماند.
جريان بني صدر به لحاظ اخلاقي از بينش و روشي شديداً استكباري برخوردار بود و از مشخصه هاي بارز اخلاقي او، خصلت خودمحوري وخودخواهي بود كه چنين ديدگاهي لاجرم منتهي به استبداد و ديكتاتوري مي شود و در واقع از اين به بعد، اين جريان شباهتي كم نظير با سيستم شاهنشاهي دارد اما به لحاظ پيچيدگي و ظرافت عملكرد آن خسارت وارده از اين طريق بيشتر از سيستم شاهي نيز می باشد. تكية اين جريان بر «من» به عنوان ملاك درستي و نادرستي هر امري، بهترين دليل براي پذيرش اين مدعا و باوركردن به اين خصلت اخلاقي است از نقطه نظر اجتماعي، اين جريان متكي بر آزادي هاي غربي و افزايش رویه مصرف پرستي و لذت جويي و راحت طلبي بود و به همين دليل عامل جذب عناصر مرفه الحال غير انقلابي و ضد انقلابي شد. صعود چشمگير منحني خريد روزنامه انقلاب اسلامي از جنوب به شمال شهر تهران از جمله روشن ترين دلايل نشان دهنده اين واقعيت است. در تمام گردهمايي هاي اين جريان، اقشار شهري عمده ترين درصد را در بين حاضران تشكيل مي دادند و حتي سوت و هورا كشيدنهاي آنان نيز به علت همين پايگاه اجتماعي استكباري بوده است و اساساً به لحاظ همين پايگاه اجتماعي، اين جريان زودتر از آنچه كه انتظار مي رفت دچار شکست گرديد. زيرا بني صدر فراموش كرده بود كه تكيه بر چنين پايگاه اجتماعي كه هنري جز پرخوري و مد پرستي و رفاه طلبي ندارد و به محض احساس كوچك ترين خطري به سوراخی خزيده و از ترس، راه گريز در پيش مي گيرد، تكيه اي بي اساس است و اين نكته بسيارمهمي است كه همه شاهد آن بوديم و ديديم كه به محض حضور ميليوني مردم در روز 25 خرداد در خيابان، «ژيگول هاي انقلابي» فوراً راه فرار را در پيش گرفته و تا مدت ها از ترس «مستضعفين»، جرئت حضور در خيابان را نيافتند! همدستي و هماهنگي موجوداتي نظير دستمالچي و لباسچي با بني صدر و حمايت جبهه ملي (متشكل از همين اقشار) از وي نيز، حاكي از همين ديد مي باشد. حتي مجاهدين خلق ( 1) نيز به لحاظ وسعت ميزان هواداران شمال شهري، «ناگزير» از حمايت از اين جريان شدند. از نقطه نظر فرهنگي اين جريان رامي توان سمبل غرب زدگي دانست هر چند با تظاهر به اسلام، سعي در نفي اين موضوع داشتند البته لازم به تذكر است كه برداشت اين جريان از اسلام نيز متأثر از فرهنگ غرب بوده است و بينش سيانتسیستي آنان بر كل نظريات آنان حاکمیت داشته است آن چنان كه معروف ترين كتاب آقاي بني صدر يعني اقتصاد توحيدي نيز معجوني بود از ترجمه برخي مقالات لوموند به اضافه نكاتي از نظريه «سه جهان» مائو كه با چند حديث از «اقتصادنا» شهید صدر تزيين گشته بود!
به كار گرفتن شيوه هاي غربي در بررسي هر پديده كه با خصوصيات جامعه ايران مطلقاً انطباقي نداشت نيز به علت بينش فرهنگي غربي بود كه از جمله اين موارد مي توان به روش هاي تبليغي اين جريان و تأسيس دكان هايي نظير سنجش افكار عمومي كه غالباً نتايجي غير واقعي ارائه داد، اشاره نمود. رفتار بني صدر و اطرافيانش چنان مي نمود كه گويي در مدت اقامت در اروپا تنها تخصصي كه موفق به يادگيريش گرديده اند حقه بازي و نيرنگ زدن بوده است و رفتار همه آن ها و بخصوص بني صدر در قبل و بعد از رياست جمهوري، نشان دهنده ميزان اين تخصص مي باشد و بالاخره از لحاظ اقتصادي نيز، اين جريان مميزه هايي دارد كه شناختن آن ها اينك بسيار ضروري مي باشد.
صرف نظر از اوايل ورود اين دارودسته به ايران و دلسوزاندن آن ها براي مستضعفين (كه بعداً معلوم شد حربه تبليغاتي براي جمع كردن آراء به اين افراد بوده است) و چند سخنراني در همان اوايل، حرف و عمل ديگري دال برحمايت اين جريان از مستضعفين به چشم نخورد، اگرچه اين اواخر كه هوا حسابي پس بود، بني صدر دوباره ياد مستضعفين و محرومين افتاده بود و چنان نشان مي داد كه گويي دارد از غصه محرومين دق مي كند اما في الواقع اين جريان هيچ سنخيتي با مستضعفين نداشت و البته از كساني كه عمري را در اروپا خوش گذرانده اند بيش از اين هم توقع نبود و از كساني كه در منطقه جنگي نيز در كاخ مخصوص خود كارنامه نويسي كردند و كتاب هاي با قطر نيم متري! به زبان فرانسه خواندند و خلاصه آن را براي محرومين! نوشتند تا ضمن مطالعه، شكمشان سير شود انتظار بيشتر از اين خطاست. هرچند بني صدر مشخصه هاي محرومين و زاغه نشينان را خوب مي دانست لكن در وادي عمل به علت آنكه در تمام عمر خود چنين رنج هايي را لمس نكرده بود كاري براي آنان، كه اتفاقاً همه شان هم به او رأي داده بودند، نكرد.
در بين تمام سخنراني هاي آتشين آقاي بني صدر و به خصوص در 17 شهريور، عاشورا، 22 بهمن و 14 اسفند كلامي راجع به فئودال ها و ضرورت ايجاد بند «ج» و كوتاه كردن دست سرمايه داران و واسطه ها و ملي كردن بازرگاني خارجي شنيده نشد و هم ايشان كه تا قبل از رسيدن به كرسي رياست جمهوري منبع طرح و مخزن تئوري بودند، بعد از رسيدن به اين مقام، يادي از آن طرح ها نيز ننموده و اين نكته روشن از آن است كه نياز به توضيح بيشتري داشته باشد چرا كه اصولاً كسي كه در فكر مردم محروم باشد هرگز براي رسيدن به پست و مقام دست به اعمال وقيحانه اي نظير آنچه كه ايشان كرد، نمي زند. حتي او از ميراث خواري خون شهيدان نيز ابايي نداشت آن چنان كه در جبهه ها نيز جنگ و مقاومت و شهادت از آن همين مستضعفان بود و «افتخار و منم منم» را ايشان به حساب خود مي گذاشت و با زرنگي خاص خود از هر پديده اي به نفع خود سود مي جست. ظاهر شدن گاه به گاه بني صدر در بين گودنشينان و روستاييان نه از باب طرف داري وي از مستضعفين، كه بيشتر در جهت كسب پرستيژ تبليغاتي از يك سو و تبرئه خود از كار نكردن براي مردم و گذاردن آن به عهده ديگران از سوي ديگر بود. شايد اگر باند بني صدر با چنين مهارت هايي در فريب دادن و تبليغ كردن در يكي از كشورهاي اروپايي به قدرت مي نشست حداقل تا چند صباحي در سر جاي خود باقي مي ماند اما بدشانسي وي آن بود كه در كشوري اين شيوه ها را به كار گرفت كه بطلان اين روش ها در آن قبلاً آشكار شده بود و اگر قرار بود با اين روش ها بتوان در سر جاي خود باقي ماند مطمئناً شاه مانده بود.
به هرحال پايگاه سياسي جريان بني صدر تا حدود بسيار زيادي از بين رفته است و براي جلوگيري از رشد و حضور جرياناتي نظير آن، تنها يك راه باقي است و آن از بين بردن پايگاه هاي فرهنگي، اجتماعي و بخصوص اقتصادي اين جريان است. جرياني كه در صورت پيروزي مي توانست پل ارتباطي مستحكمي براي ورود مجدد آمريكا به ايران گردد و اينك اگر چنانچه هر جريان ديگري بخواهد دچار چنين سرنوشتي نشود بايستي با تمامي اين پايگاه ها با تمام توان به مقابله برخيزد. سقوط اين جريان براي هميشه «خود محوري» و «استكبار اخلاقي» را به خاك سپرده و مطمئناً هر فرد يا گروهي كه بخواهند در آينده به اين شيوه ها روي آورند به همان سرنوشت دچار خواهند شد. سقوط اين جريان نشان داد كه اقشار مرفه شمال شهري، تكيه گاه مناسبي براي كسب قدرت نمي باشند و كساني كه بر اين طبقات تكيه داشته اند و دارند به سرانجام ليبرال ها دچار خواهند شد همچنین سقوط اين جريان نشان داد كه بايد «عملاً» به حمايت از مستضعفان پرداخت و با قاطعيت انقلابي، جلوي مفسده جويان سرمايه دار و فئودال هايي كه خون كشاورزان را مي مكد ايستاد. ملت ما با نشان دادن هوشياري خود در سرنگون ساختن اين جريان اثبات نمود كه همچنان در پشت سر رهبري و به دنبال امر ولايت فقيه در صحنه حاضر بوده و هر فرد يا گروهي را كه بخواهد خواسته يا ناخواسته در خط آمريكا حركت نمايد با شكست مواجه خواهد ساخت و بر ماست كه با تكيه بر چنين ايمان و اعتقادي نهايت كوشش خود را براي رشد خط آمريكا از بين ببريم و با پرداختن به مسائل اصلي جامعه و ازبين بردن زمينه رشد «بني صدر»، راه ورود آمريكا را براي هميشه مسدود سازيم و بدانيم كه در صورت عدم توجه به مسائل فوق الذكر سرنوشتي نظير بني صدر در انتظارمان خواهد بود. اينك بر كليه نيروهاي خط امام است كه با برطرف ساختن ضعف هاي دروني (فردي و گروهي) با تكيه بر اصول و موازين قرآني؛ به دور از غرب زدگي و شرق زدگي، همراه با تمامي مستضعفين در راه حفظ و حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامي كوشا بوده و با قطع دست استثمارگران قدرت تفكر و توطئه را از استعمارگران سلب نموده و گرد ياس بر چهره آن ها بپاشند.
ان شاء الله
1. البته دلیل اصلی حمایت مجاهدین از بنی صدر مسایل دیگری است که برای جلوگیری از بطاله کلام از ذکر آن در اینجا خودداری می کنیم؛ اما این مسئله نیز همچون فشاری جانبی در گزینش چنین شیوه ای به کار آمده است.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.
امير حسين پور
پوريا خوشنام
غلامرضا بامدي
حسين زينال زاده
دانيال رضازاده
مجيد يوسفي كينچاه
فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.
زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.
با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.
در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.