صفحه اول
اخبار
جستجوي شهدا
توليدات كنگره
درباره ما
ارتباط با ما
استان
استان آذربايجان شرقي
استان آذربايجان غربي
استان اردبيل
استان اصفهان
استان البرز
استان ايلام
استان بوشهر
استان تهران
استان چهارمحال و بختياري
استان خراسان جنوبي
استان خراسان رضوي
استان خوزستان
استان زنجان
تهران بزرگ
بازگشت به استان
مهدي رجب بيگي
نام پدر :
محمد
دانشگاه :
دانشگاه تهران
مقطع تحصيلي :
كارشناسي ارشد
رشته تحصيلي :
راه و ساختمان
مكان تولد :
دامغان (سمنان)
تاريخ تولد :
1336/05/02
تاريخ شهادت :
1360/07/05
مكان شهادت :
تهران
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مقاله ادبي شهيد مهدي رجب بيگي
مقدمه
چهل روز قبل دیوارهای شهر همه به ناله آمد. سنگفرش خیابانی که هردم قدمهای مصمّم مردانِ پرخروش را بر سینه خود احساس می کرد اکنون در سوگ شهادتشان بر کربلای هویزه دیگر طنین پای هیچ عابری از آن ها را نمی شنود.
آری، شانزدهم دی ماه تاریخ حماسه ای نو را قلم زد و بدینسان پیکر خونین بیش از شصت تن از برادران سپاه، جهاد، بسیج و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با حجمی از درد در خون خود غلطیدند.
جوانانی که سالها باید، تا قامتی چون آنان قد بر افرازد و صبری عظیم باید، تا چهرههای رنجور وصبور از اطاعت و تقوای الهیشان را بار دیگر در کلاسهای درس و میدانهای نبرد و در مسجد و محراب بپروراند.
حال، رنجِ مادر ،زخمِ پدر، اشکِ خواهر و برادر و کوله باری از رنج و تنهایی که بر پیکر همسران جوانشان سنگینی میکند بماند. اما این همه درد جان آزار را در پیشگاه خداوند این شهیدان و خداوند آنان که پیام این شهیدان را فریاد دارند، برای رضایش میخریم تا اسلام، این نهال تازه سر برداشته از خاک ایران را تحمّل ایستادن بخشیم و در این رهگذر ما را همان بس تا با خدایشان و خدای این انقلاب راز و نیاز کنیم.
«الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا» (قرآن کریم)
اوست خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازمایدتان که در صحنه پیکار حق و باطل کدامین از شما نیکوکارتر است.
***
و خدایا تو خود بنگر که کدامین از ما نیکوکارتر است. ببین که فرزندان ابراهیم چگونه اسماعیلوار به قربانگاه آزمایش می شتابند و پیروزمندانه جان میگذارند. میسوزند تا با کفر نسازند، می روند تا ایمان نرود، می میرند تا چراغ توحید نمیرد.
ببین که اسطورههای شهادت چگونه حیات را به بازی گرفتهاند! مرگ به اسارتشان در آمده است! سرمست عشقند، عشق خدایی! ببین که با پرتاب آیه آیهی وجودشان در بستر جاری زمان چگونه حیات را تفسیر میکنند.
خدایا سرودشان را شنیدی؟ «انا لله و انّا الیه راجعون». فریادشان را شنیدی؟ «نصر من الله».
آوایشان را شنیدی؟ «لا اله الا الله»
شعرشان را شنیدی؟ «فبای آلاء ربکما تکذبان»
نامشان «موحد» کتابشان «قرآن» پیامشان «ایمان» جرمشان «قیام» راهشان «اسلام» امامشان «امام»، سلاحشان «وحدت»، درسشان «جهاد»، سلاحشان «تقوی» مقصدشان «شهادت».
خدایا، یارانمان! یارانمان ! آری یارانمان را ربودند. که «تن»ها بودیم تنها شدیم.
مهاجران رفتهاند و بی انصار شدهایم. دلاوران قبیله نور در نبرد با ظلمت به دشت روشنایی هجرت نمودند . رفتند تا قله فلاح را فتح نمایند. رفتند تا قله توحید را بگشایند.رفتند تا چونان ستارهای در آسمان تیره بدرخشند. یارانمان ، یارانمان، بازوان پرتوان انقلاب، سربازان پرخروش امام، پاسداران رهایی،جانبازان مکتب ، حافظان قرآن، یارانمان رفتند ...
خدایا به ابرها بگو بگریند، به کوهها بگو بشکافند، به دریاها بگو بخروشند، به طوفانها بگو بشتابند، به رودها بگو بنالند، چشمهها را بگو بجوشند، به آسمان بگو ببارد، به زمین بگو بگرید، به خورشید بگو نتابد ، به ماه بگو نیاید، به ستارگان بگو نمانند، به همه بگو اشک بریزند، آری اشک بریزند.
ای جنگل، ای دریا، ای سرودها، ای قلمها، ای رودها، ای چشمهها، ای دشتها، ای بیشهها از چشم خود رود جاری کنید. سیلابها جاری کنید، خونابهها جاری کنید.
خدایا: به درختها بگو که برگهایشان را فرو ریزند، به عقابها بگو که به سوگ یارانمان نشینند. به پرندگان بگو پرهایشان را به خون شهیدان رنگین کنند. به کبوتران بگو پیام خون را به خطّهی ستمکشان برسانند. خدایا : باز هم به فرشتگانت بگو که «انّی اعلم ما لاتعلمون» فلسفهی آفرینش انسان را در کربلای خوزستان نشانشان ده .
خدایا : باز هم به فرشتگانت بگو که خلیفگانت را در زمین ببینند .آری ، تقوی و عشق را و ایمان را ، ایثار و جهد و تلاش و خون جوانان را یک جا نشانشان ده.
خدایا: به محمد بگو که پیروانش حماسه آفریدند. به علی بگو که شیعیانش قیامت به پا کردهاند. به حسین بگو که خونش همچنان در رگ ها می جوشد ،بگو که از آن خونها که در دشت کربلا زمین ریخت ، سروها رویید .ظالمان سروها را بریدند ، اما باز هم سروها رویید ...
بگو که از آن خون ها از «خرداد خون داد» تا «شهریور شهید بر» بر ژاله شد. بگو که دستهای عباس بر پیکرمان آویخته است. بگو آن خونها به جانمان ریخته است و بگو که قاتلان همچنان خونمان را میریزند اما ... باز هم لاله می روید .
خدایا: چرا خونمان را میریزند؟ جرممان چیست؟ جز «حبّ» تو؟ از هابیل تاکنون همواره شهیدمان ساختهاند.
قرنهاست که زنجیر بر پایمان، زندان وایمان و شکنجه همراهمان است .
پایمان را شکستند تا نرویم.زبانمان را بریدند تا نگوییم. خونمان را ریختند تا نباشیم. اینان چرا از «انسان » می هراسند؟ چرا از «ایمان» میترسند؟
خدایا: تو میدانی که چه زجر است ماندن بدون آنها، پنداری که تنمان سرد شده است. چشممان در سوگشان «پر» اشک، جایشان در نبودشان «خالی» است.
هنوز صدایشان در گوشمان طنین افکن است. چه نیکو آیهی «وحدت» و دعای «همّت» می خواندند. چه زیبا سوره ی «شهادت » را تفسیر کردند .چه خوب سرود «ایمان» را زمزمه کردند .چه خوش درآسمان شب درخشیدند و چه زود از کنارمان رفتند. خدایا چه رنج بزرگی !
خدایا : درد سال های سال بر سرمان آوار شده ـ چه لحظات غم باری ! ـ یارانمان تنهایمان گذاشتند. به سوی آسمان ها پر کشیدند «حرّ» بودند «عمار» بودند، «ابوذر» بودند ودریک کلام اصحاب «امام » بودند و به نورمطلق پیوستند. طلوع فجر را بر قله گیتی نمایان ساختند، اگر چه خود در این راه سوختند.
خدایا: تو می دانی که چه میکشیم. پنداری که چون شمع ذوب میشویم، آب میشویم. ما از مردن نمیهراسیم، اما میترسیم بعد از ما «ایمان» را سر ببرند واگر نسوزیم هم، که روشنایی می رود و جای خود را دوباره به شب میسپارد .چه باید کرد؟
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا «آینده» بماند .هم باید امروز شهید شویم «فردا» بماند و هم باید بمانیم تا فردا «شهید » نشود. عجب دردی ! چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده میشدیم تا دوباره شهید شویم.
آری «یاران همه سوی مرگ رفتند » در حالی که نگران «فردا» بودند.
خدایا: نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند ؟ نکند شیطانهای کوچک با «خون» اینها «خان » شوند؟ نکند «جان مایه»ها برای «بیمایهها»ی دون «سرمایه»ی مقام شود. نکند زمین «خون رنگ » به تسخیر هواداران «نیرنگ » درآید.
نکند شهادت اینها پایگاه «دنائت» آنها بشود؟ نکند میوهی درخت «فداکاری» این ها را «صاحبان ریاکاری» بچینند؟ نکند ثمرهی جنگ یارانمان به چنگ «فرنگی مسلکان» افتد؟ نکند «خونین کفنان» در غربت بمیرند تا «خوش باوران غرب» کام گیرند؟
نکند که .....؟ نه، نه، خدایا هرگز؟
اینها که گفتم کفر است ! مگر می شود خون حسین پایمال شود ؟ مگر می شود دست عباس بر پیکر یزید بیاویزد ؟ مگر می شود علی اکبر بمیرد ؟ نه ، نه ، هرگز ؟کدام مُردن ؟ «شهادت»
«محمود» شهید شده است، «حسین» شهید شده است ،«علی» شهید شده است ، «محمد شهید شده است »، «جمال» شهید شده است ، کسی نمرده است، همه زنده اند!
خدایا : «ماندن» دشوار شده است. در غربتِ زمین بی یار و یاور «حضور داشتن» خود «غیبت» است. انگار که پشتمان شکسته. زنجیر درد دستهایمان را بسته . غم در سینههامان نشسته است. ما از نبودن آن ها رنج نمی بریم ، بلی از بودن خویش در «رنجیم» ما میدانیم که آنها «هستند» و ما «زنده» مردهایم .
خدایا: خوشا به حالت که میزبان یارانمان هستی، خوشا به حالشان که میهمانت هستند، حالا فرشتگان باید بر خاکشان سجده کنند که این ها «اسماء» را خوب آموخته اند .
حالا ملائک باید در اوج آسمان فریاد کشند که : «فتبارک الله احسن الخالقین» و تو باید در معراجِ انسان، دیگر بار این آیه را فرو فرستی که: «انی جاعلُ فی الارض خلیفه ...» وَه ! که چه نیکو جانشینانی ! پاسداران حریم انسانیّت! مجاهدان نبرد عزّت ! رزمندگان راه شرف ! موحدان ایمان ! منادیان رستگاری! مظلومان همیشه تاریخ !وه که چه نیکو جانشینانی برگزیدهای!
خدایا: یاران پر توانمان مردانه به قلب سیاهی یورش بردند تا رویش دوباره انسان را در کویر کفر به تماشا نشینند .اما پیکر پاکشان را به تیغ تباهی دریدند.
میخواستند تا خیزش انسان را بر قله جشن گیرند ، اما جلادان پایشان را بریدند. قصّه توحید را باور داشتند و بر سر آن بودند که «دست به کاری زنند که غصّه سر آید» اما خونریزان دستشان را شکستند.
با قلب شکافته، با پای بریده ، با دست شکسته، ایستادند. یعنی که اصحاب «محمد» ایستاده میمیرند. حرف می زنند یعنی که اصحاب علی «زنده» میمیرند.
و حرفشان، «خدایا: خمینی را قائم دار...».
ستایش همگان را بر انگیختند که «محمود» بودند. اندیشه ای والا داشتند که «حسین » بودند. درود تو بر آنان باد .
خدایا: یاد آوران ایمان بودند .چگونه از یاد ببریمشان ؟ سیاهی شب به سرخی خون آنان شکافت .بازوان پر توان انقلاب بودند .سرمایه قیام بودند خدایا چگونه می توان از یاد برد ؟
«علم الهدی» را که پرچم هدایت را بر فراز قله انقلاب انسان بر افراشت که دژخیمان اجنبی قصد جانش نمودند .
«فروزش» را، که خویشتن را به آتش کشید تا مشعل انقلاب فروزانتر از همیشه راه مستضعفان را روشن نماید.
«حکیم» را، که تسلیم حکومت الهی شد ، تا تباهی به زنجیر افتد و بانگ رهایی در همه آفاق شنیده شود.
«خوشنویسان» را، که تفسیر حیات را با خون خویش نوشت تا عبرت آیندگان گردد.
«بهاءالدین» را که بقای کلمه الله را به بهای خون خویش تضمین نمود .
«حاتمی» را که در اوج بخشندگی ، حاتم وار به ایثار خون خود نشست. تا درخت انقلاب ایستاده بماند.
«هادیپور» را که در خط هدایت تا انتها به پیش رفت ، که شهادت انتهای هدایت بود .
«دهشور» را که با مرگ خویش حیات را شوری تازه بخشید و در این ظلمتکده چونان نوری خوش درخشید.
و دیگران را که نامشان معلوم نیست . فقط می دانیم که «عبدالله» بودند و «موحد» و «رستگار».
خدایا: های و هوی بهشت را می بینیم ،چه غوغایی ! حسین به پیشواز یارانش آمده است . چه صحنه ای !
فرشتگان ندا در داده اند که: «همرزمان ابراهیم»، «همراهان موسی»، «همدستان عیسی »، و «همکیشان محمد»، «هم پشتان علی» ، «همفکران حسین»، «همگامان خمینی» از سنگر کربلا آمده اند. چه شکوهی!
خدایا: ما با تو پیمان بسته ایم که تا پایان راه برویم و بر پیمانمان همچنان استواریم.
بهترین یارانمان، اسماعیلهایمان را به قربانگاه بردیم تا مکتب ابراهیم زنده بماند .
عزیزانمان را به میدان نبرد فرستادیم تا فرستادگانت را یاری کنند .
پاسدارانمان را به احد روانه کردیم تا از جان محمد پاسداری نمایند .مجاهدانمان را به کربلا بردیم تا تقدیر را از سیه روزی به پیروزی بگردانند و در این راه درد ها کشیدیم.
رنجها کشیدیم اما هیچ گاه مأیوس نشدیم و نخواهیم شد و اگر تمام دردهای عالم را نیز به جانمان اندازند از پای نخواهیم نشست که امّت ابراهیم را فقط رفتن می باید و بت شکستن، نه ماندن و بر جا نشستن، اما ....
خدایا : امامان ، مرجعمان ، فقیه مان ، رهبرمان ، امیدمان ، اماممان ،محور وحدت، باب اخوّت ، مظهر همت ، اماممان ، پیرمان ،مرادمان ، معلممان ، اماممان؛ اوعصاره انسانیّت معاصر است ،اسطوره مقاومت است، الگوی جهاد است ، مظهر ایمان است نگهدارش.
خدایا: یاور اسلام را، امید مظلومان را، حامی مستضعفان را، چشمهسار قیام را، پاسدار قرآن را «امام را امام را» پاسدارش.
یارانمان در تکبیر آخرین خویش به نیایش ایستادند تا بر ایستادن امام دعا کنند، مستجاب کن.
شهیدان یک وصیّت داشتند که با خون خود نوشتند .وصیّ اشان تویی ،امام را نگه دارش.
خدایا :دشمنان انسانیّت در کمین نشسته اند تا «روح تورا » نشسته ببینند، قائمش دار.
خدایا: دست آمریکا از آستین صدام بیرون آمده است تا خون جوانان ما را بریزد و کفش آمریکا به پای دوستان شیطان بزرگ رفته است تا گام به گامِ خطّ امام را سر ببرند، رسوایشان ساز.
خدایا : قابیلیان در قطره قطره ی خون شهیدانمان به جستجوی او پرداخته اند، مَپسند که امیدشان به ثمر نشیند.
خدایا: نزدیک کن روزی را که بر تربت شهیدانمان این سرود را بخوانیم که؛
برخیز که آتش خشم مجاهدان، درهم کشیده چهره منفور ظالمان/
برخیز از جرقه خونین شاهدان، آتش گرفت پایه تخت شهنشهان/
برخیز که وعده الله شد عیان، نابود شد پرچم کفر ستمگران/
برخیز شد عاقبت مکذبان، عبرت برای مردم بیدار این زمان/
برخیز پایههای کاخ ستمگران، لرزید از خروش و فغان موحدان/
برخیز که پرچم توحید عاشقان، مهلت نداد بر ستم و جور کافران.
«والسلام»
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.
امير حسين پور
پوريا خوشنام
غلامرضا بامدي
حسين زينال زاده
دانيال رضازاده
مجيد يوسفي كينچاه
فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.
زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.
با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.
در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.