مهدي رجب بيگي
نام پدر : محمد
دانشگاه : دانشگاه تهران
مقطع تحصيلي : كارشناسي ارشد
رشته تحصيلي : راه و ساختمان
مكان تولد : دامغان (سمنان)
تاريخ تولد : 1336/05/02
تاريخ شهادت : 1360/07/05
مكان شهادت : تهران
مقاله ادبي شهيد مهدي رجب بيگي(قصه انقلاب، خطاب به معلم انقلاب)

معلم و مرشدم؛ سلام

امشب که دیگر دارد کم کم فردا می شود ، حال و حوصله هیچ کاری را ندارم نه می توانم بخوانم و نه می توانم بخوابم .نوشتن نیز برایم دشوار است مثل کسانی که راهی را طی می کنند و عاقبت به بن بست بر می خورند و ناچار باید برگردند و راه را عوض کنند، شده ام. هرچه می نویسم آخرش بن بست می شود . روی تمامشان خط می کشم و از اول شروع می کنم .اما باز هم به بن بست می‌رسم.

احساس می‌کنم که حرف هایم به درد دیگران نمی‌خورد. شب‌ها می‌نویسم و صبح‌ها می‌سوزانم. هر چه تقلّا می کنم تا شاید خوابم ببرد و از شرّ این فکر و خیالات ناگوار آسوده شوم، میسّر نمی‌شود. از خفتن هم هراس دارم. می‌ترسم بخوابم و صبح را نبینم. حال عجیبی پیدا کرده‌ام. احساس ناراحتی می‌کنم. اما اگر کسی بپرسد برای چه؟ نمی‌توانم جوابش را بدهم.

گفتم حالا که دست و دلم به هیچ کاری نمی‌رود، لااقل نامه‌ای بنویسم اما برای که؟ راستش صبورتر و شنواتر و بیدارتر از تو نیافتم .مگر نه آن است که عادت داشتی شب‌ها بیدار بمانی، لابد اکنون هم در «شام» بیداری ؟ به هر حال از ابتدا شروع می کنم و تمام ماجرا را برایت می نویسم. البته خیلی دلم می خواست که می توانستم به «زینبیه» بیایم و از نزدیک با تو سخن بگویم. هم گفتن برایم آسا ن تر بود و هم دیدنت کا ر را آسان‌تر می‌کرد . اما نه، می‌دانم که اگر آن جا که تو هستی، باشم باید به جای تمام قصّه، فقط بگویم:


گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود ، چون تو بیایی


به هر حال در این مدت که غایب بودی و البته حضورت هم بیشتر از همیشه محسوس بود ، تحوّلاتی رخ داد که برایت می نویسم.


***

این بار نیز انقلابی تازه شروع شده بود تا تمدّن نوینی را پایه گذارد و عجیب نیست که همچون همیشه با هجرت آغاز شد. هجرت مردی از طایفه ابراهیم و سلاله‌ی محمد که راهش راه خدا بود و نامش روح خدا.

آری، آن‌گونه که خود گفته بودی انقلاب، اسلامی بود و باز هم پیشاپیش نهضت چهره‌ای برجسته از روحانیّت قد برافراشت و راهبری امّت را به عهده گرفت و به راستی که چه نیکو از عهده بر آمد . گفتم «امت» آری «امت»... و پیشوای امت هم امام.

راستش را بخواهی آن قدر تحلیل و تفسیر و توجیه تاریخی و غیر تاریخی و فلسفی و غیرفلسفی توی گوش‌مان رفته بود که می پنداشتم به این زودی ها نمی شود انقلاب کرد و نمی‌توان پیروز شد. می‌گفتند باید با مبارزه مسلحانه دراز مدت توده ای مکتبی با سازماندهی تیمی و... انقلاب کرد .می گفتند باید تجربیات قیام های مسلحانه الجزایر و کوبا و ویتنام و ... به کار برد. می‌گفتند باید رهبری را سازمان پیشتاز مکتبی مسلح با سلاح آتشین، متحد با خلق ... به عهده گیرد... خودت که بهتر می دانی ، خیلی چیزها می گفتند .اما بگذار تا برایت از حماسه‌هایی حرف بزنم که دیدنش آرزویت بود.

ابتدا کار با تظاهرات شروع شد، حرف‌ها و کلماتی که در اثر مرور زمان و تحریف خائنان از جایگاه اصلی معانی خویش جدا شده بودند معانی ای دوباره یافتند.

«الله اکبر»، دیگر نه به عنوان یک شعار بلکه به عنوان کلمه‌ای که دربر گیرنده همه افکار و خواست‌های ملت بود بیان می‌شد. گاهی معنای نفی استثمار داشت، گاهی به معنای نفی استعمار بود، گاهی مخالفت با سلطنت را می‌رساند، گاهی کلمه وحدت بود، گاهی نفی همه شرک‌ها و کفرها بود، گاهی بر ضدّ بت‌ها و طاغوت های زمان به کار می رفت ،گاهی درخواست حکومت الهی بود و... چه بگویم ؟ ملت همه یک کلمه شده بودند و آن کلمه، تکبیر.

مسجد دیگر نه جایگاه بیتوته که سنگرگاه قیام شده بود . دیگر فرق نمی کرد که کدام آیه از قرآن را بر روی پرچم های قیام بنویسند ،همه معنای یکسان یافته بود.

صلوات ، دیگرحرفی برای پایان دادن به دعواها یا کلامی برای سکوت حاضران در یک جلسه، یا زبان کارِ معرکه گیرها نبود ، بلکه ندای قیام بود . وقتی که مردم در خیابان‌ها صلوات می فرستادند، انگار که چونان حسین به میدان کارزار آمده بودند .صلوات اعلام آمادگی برای جهاد و شهادت بود و همان وقت بود که همگان فهمیدند که چرا امام سجاد ـ زیباترین روح پرستنده ـ همواره کلام خود را در زمان خفقان حکومت یزیدیان با صلوات آغاز می‌نمود. راستی که خیلی چیزها را در انقلاب فهمیدیم.

دعا دیگر فقط برای ادای قرض مقروضین و شفای مریض‌ها و پسر شدن بچه در شکم مادر و بزرگ شده نوه و این قبیل چیزها نبود، بلکه کیفیت دعاها نیز به کلّی تغییریافته بود. نیایش برای برقراری حکومت عدل، سرنگونی حکومت جور، برچیده شدن بساط استثمار، کوتاه شدن دست استعمار و ایجاد جامعه ای توحیدی بود.

نماز، نیاز انسانی عصیانگر شد. مردم در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر، صف اندر صف نماز می‌خواندند. نمازی با وضوی خون بر سجاده‌ای به وسعت تاریخ تا بار دیگر هابیل بر قابیل بشورد، عصیان کند و سرانجام غلبه کند. لابد خیلی دوست داشتی که چنین صحنه‌های زیبایی را به تماشا بنشینی؟ راستی که جای تو خالی بود.

مردم کویر، قطیفه‌های سفید برداشتند و با خون خود بر روی آن نوشتند و بدین‌سان پرچم قیام برافراشتند و شاغلام که دوره شش پادشاه را دیده بود نیز نتوانست که این همه خروس بی‌محل را سر ببرد. آری مردم کویر برخاستند و خواب از چشم شاغلام‌ها در ربودند.

طلاب جوان که چشم امید به آنها داشتی، هر روز با طرحی نو و ابتکاری تازه رو در روی دژخیمان ایستادند. یک روز با سنگ قلاب ، یک روز با قیر مذاب و یک روز هم با اسلحه.

مردم هر روز در خیابان بودند، انگار که به حج آمده‌اند. دانشجو و روحانی و کارگر و کشاورز و بازاری و اداری و خلاصه همه و همه چنان درهم آمیخته بودند که معلوم نبود کی، کی است؟ زن‌ها آن چنان به خیابان ها می آمدند و پیشاپیش مردان به نبرد می رفتند که گویی درس‌های تو را به درستی آموخته‌اند و به میدان عمل آمده‌اند. چونان زینب پیام انقلاب را می‌گسترانیدند و همچون سمیه به پیشواز شهادت می‌رفتند و چون فاطمه بر سر غاصبان حکومت فریاد می‌کشیدند.

بگذار تا از شب‌های محرّم برایت بگویم . دیگر پرچم های سیاه عزاداری تنها علم‌های مردم نبود، بلکه نیمی از پرچم‌ها نیز پرچم سرخ قیام حسین بود. حتی سینه‌زنی هم فلسفه دیگری یافته بود. نوحه ها دیگر نوحه های سابق نبود، بلکه شعر قیام و سرود رهایی بود. اصلاً همان نوحه‌های سابق هم معنایی دیگر یافته بودند.

شب‌های محرّم، عرفان، مردم را به اوج بام‌ها می‌کشاند تا آزادی و برابری را فریاد کنند و عشق، ایمانی تازه آفریده بود که پرستش را دو چندان ساخته بود . انسانِ خداگونه در تبعیدِ زمین، اینک چشم به آسمان دوخته بود تا در پناه مهتاب، چهره ظالمان را بازشناسد و به نیروی ایمان، نقاب از چهره کریه آنان برکشد.

تجمع مردم بر روی بام ها ،میعاد با ابراهیم بود و زنده ساختن سنّت بت شکنی شیعیانِ علوی در امّتی واحد پشت سرِ امام و قائد خویش ، بار دیگر خاطره قیام های شیعی را در طول تاریخ زنده ساخت.

بازگشت به خویشتنِ اصیلِ فرهنگی با نفی غرب زدگی و رو آوری به اسلام اصیل آغاز شد و خود سازی انقلابی اولین گام بود.

تقویت روحیه برادری و اخوّت بین مردم آن چنان بود که خاطره پیوند مهاجران و انصار را به یاد می‌آورد. دورویی به یکرنگی ،بیگانگی به یگانگی، دوری به نزدیکی، جدایی به همبستگی، ... تبدیل شده بود.

حماسه‌ای تماشایی بود. صحنه‌ی پیوستن حرّ به صفوف حسینیان به راستی که دیدنی بود. سربازانی که فرمان امام خود را لبیک گفته و به صف مردم می پیوستند نمونه اعلای آزادگی و حریّت را نشانمان دادند.

خوب است تا یادم نرفته از حضور تو در انقلاب هم سخن بگویم .به محض آنکه رژیم مختصر آزادی مصلحتی به ملّت عرضه داشت صف‌های طویل خرید کتاب‌هایت شکل گرفت . باورمان نمی‌شد کتاب‌های دکتر، پشت ویترین مغازه‌ها؟! نکند حقّه‌ای در کار است؟ ببین صف کتاب تا کجا رسیده است، همه‌ی کتاب‌ها را که نمی‌گذارند... مردم اگر شهادت را بخوانند می‌دانی چه می‌شود؟ اما در میان ناباوریمان تمام کتاب‌هایت یکی پس از دیگری به دست مردم رسید. رژیم با آزاد گذاشتن خرید و فروش کتاب‌هایت با دست خود خنجری به مردم سپرد که بعدها سینه اش را شکافت. عکس‌های تو، بی‌درنگ در درست مردم قرار گرفت و یکی از پرچم‌های قیام شد. بگذار تا سرودی را که مردم توی خیابان‌ها می‌خواندند برایت بخوانم، حتماً دل شاد خواهی شد: «دکتر علی شریعتی / معلم شهید ما / جان به کف نهاده او / اَلا اَلا چه همتی/ آغاز بیداری/ ضدّ استعماری ...»

نام سید جمال، اقبال، عبده، شریعتی بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاده بود. نوارهایت دست به دست می گشت .جملات زیبایی که خلق کرده بودی اینک خلق را به تحرّک وا می داشت .شعر جاوید انقلاب ،«شهید قلب تاریخ است» از تو بود و در یک کلام تو معلم انقلاب بودی.

بدین‌سان زنجیری که دو هزار و پانصد سال بر دست و پای این ملت بسته شده بود، از هم گسست.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.