مهدي رجب بيگي
نام پدر : محمد
دانشگاه : دانشگاه تهران
مقطع تحصيلي : كارشناسي ارشد
رشته تحصيلي : راه و ساختمان
مكان تولد : دامغان (سمنان)
تاريخ تولد : 1336/05/02
تاريخ شهادت : 1360/07/05
مكان شهادت : تهران
مقاله سياسي شهيد مهدي رجب بيگي(شيطان‌هاي بزرگي كه از كوچكي ديده نمي‌شوند)
تاريخ : 1359/10/11

گامی در اخلاق

لابد شما هم مثل خیلی‌های دیگر، حوادث و وقایعی را که به خصوص در چند ماهه اخیر و بالاخص در چند هفته گذشته اتفاق افتاده است دنبال می‌کنید و تحلیل‌ها و تفسیرهای گوناگونی را که از چگونگی وقوع این ماجراها حکایت می‌کند شنیده و یا خوانده‌اید. یک دسته به انحصار طلبی متهم می شوند،دسته‌ی دیگر به سازشکاری و گروهی به مرتجع بودن، فرقه‌ای به لیبرال بودن، جماعتی به منحرف بودن، فردی به آمریکایی بودن، فرد دیگری به ملی گرایی ،دانشمندی به سرمایه داری،روشنفکری به بی مایگی، نویسنده‌ای به غربزدگی، گوینده‌ای به واپس‌گرایی، شنونده‌ای به ناآگاهی، متخصّصی به تضعیف روحانیّت ،متدیّنی به تضعیف تخصّص،وزیری به بی سواد بودن ،رئیسی به آخوند بودن و آخوندی به شکنجه گری ، وکیلی به حزبی بودن ،مدیری به راست گرایی، دبیری به چپ گرایی، دانشجویی به خرده بورژوا بودن،استادی به بورژوا بودن و بورژوایی به کمپرادور بودن و خلاصه در بازار آزاد فعالیت های سیاسی کار به جایی رسیده است که نوشته جات و دسته جاتی که بعضاً مترقّی!هم می باشند ،خد ا را نیز به طرفداری از خرده بورژوازی راست گرای سنّتی و حمایت از فئودالیسم و غیره و ذلک محکوم نموده‌اند.

دسته‌ای که تا دیروز مخالف گروگان گیری بود،امروز موافق آن شده است و گروهی که قبلاً موافق آن بود امروز مخالف آن!

جماعتی که تا دیروز داد می زد که گروگان ها باید محاکمه شوند امروز می گویند باید آزاد شوند و آن ها که دیروز می گفتند که گروگان ها باید آزاد شوند امروز می گویند باید محاکمه شوند!

آنها که متعقد بودند پاسداران انقلاب مرتجع و عامل آمریکا هستند امروز می‌گویند پاسداران باید به سلاح سنگین مجهز شوند و کسی که تا دیروز یار وفادار پاسداران بود امروز آن ها را «سپاه شیطان» می خواند!

کسی که «جامعه توحیدی» را لفظی کمونیستی می‌دانست امروز طرفدار«جامعه بی‌طبقه توحیدی» شده است و آن که قبلاً جامعه بی طبقه توحیدی می خواست امروز جامعه الهی می‌خواهد!

آنهایی که قبلاً دولت موقت را انقلابی می دانستند امروز سازشکار می دانند و دسته ای که تا دیروز آن دولت را سازشکار می دانست امروز انقلابی می داند!گروهی که سابقاً خواستار انحلال ارتش بودند امروز هوادار آن ها شده اند و جماعتی که خواستار آن بودند امروز خواستار انحلال آن شده‌اند!

آنها که تا دیروز با هم دشمن بودند امروز دوست یکدیگر شده اند و آنهایی که قبلاً با هم دوست بوده‌اند امروز دشمن هم !آن هایی که وقتی سر کار بودند تنها اشکال کارشان را تضعیف دولت از جانب مردم می دانستند امروز مردم را به تضعیف دولت تشویق می‌کنند و «فداکارانی» که سابقاً مانع تقویت دولت بودند امروز خواستار تقویت دولت می‌باشند!

دسته‌ای که انتخابات مجلس شورای اسلامی را قلابی می‌دانستند امروز هوادار مجلس شده‌اند و آنهایی که آن را انقلابی می‌دانستند امروز ارتجاعی می‌دانند. آدمی که ضدّ سانسور بود امروز سانسور می‌کند و آقایی که خود سانسور می‌کرد، امروز ضدّ سانسور شده است!

روزنامه‌هایی که برای مقابله با «روزی نامه»های آنچنانی تولد یافتند، توزرد از آب درآمدند و آنهایی که آن زمان‌ها «سرخ»یشان چشم را می‌زد، توی خط آمده‌اند و تقدیر یک بار دیگر شگفتی آفرید که حرف‌های آن زمان آنها را اینها می‌نوشتند و حرف‌های این زمان اینها را آنها می‌نوشتند!

و حالا که آن ورق پاره ها روزنامه شده‌اند، آن روزنامه‌های مخصوص انقلاب ورق پاره گشته‌اند!

آنهایی که کوچک ترین نقاط ضعف افراد و گروه‌ها را دست کم ده برابر می‌بینند، در برابر نقاط قوت همان افراد و جمعیت ها سکوت انقلابی !می نمایند و آنها که کارهای خوب دیگران را هم به حساب «من» خودشان می‌گذارند، ایرادهای منِ خودشان را به حساب دیگران می‌نویسند!

کسانی که راجع به کمبود های سیاست خارجی صد ها مقاله و سر مقاله و نقد و تقریظ می‌نوشتند و گاه و بیگاه نطق پرانی می‌کردند، در برابر تحوّلات چشمگیر در این رابطه لال می‌شوند و قلمشان می‌خشکد!

و آنها که تمام فریادشان از نخستین روز پیروزی انقلاب اسلامی «تقسیم زمین» بود در برابر طرح اسلامی تقسیم زمین از کوچک‌ترین حمایتی هم خودداری مصلحتی نمودند!

دسته‌جاتی که زیر علم آزادی به سینه‌زنی مشغولند و با خفقان مبارزه می‌کنند، فریاد آزادی‌خواهی در لهستان را کشک! می‌دانند و طوایفی که برای خودمختاری خلق کُرد سینه چاک می‌دهند، مسئله اشغال (ولابد انقلابی!) افغانستان را دوغ! می‌بینند!

یک تظاهرات پنجاه نفری در نظر برخی پنجاه هزار نفری جلوه می‌کند و یک راهپیمایی دویست هزار نفری نیز به گمان برخی دیگر دویست نفری است!!

دیالکتیسین‌هایی که می‌گویند «تعرف الاشِیاء به اضدادها» همگام با آقای کارتر و خانم تاچر و مستر بگین و شاه حسین و انور سادات و شاه حسن و شیخ راکد!ابن ریگان و شیخ زائد! آل کیسنجر و همصدا با رادیو بغداد و کلن و آمریکا و اسرائیل و ایران آزاد و بی بی سی و هم پای ساواکی ها و صرّافان ورشکسته و وارداتچی های ممنوع المعامله و ارتشی های فراری و زمین داران و نزول خواران و بورس بازان و اعوان و انصار روده‌های بزرگ تاریخ! (همان معدوم‌های اول انقلاب) که «کلهم اجمعین» از ضدهای درجه اول امام امت هستند و با همان کلمات و همان حرکات و همان سکنات به حضرت امام ناسزا می‌گویند.

ترقّی خواهانی که از دست اعمال خورده بورژوازی راستگرایی سنتی ورشکسته تاریخی دل خونی دارند به دنبال بورژوازی لیبرال و ملی و کمپرادور با شیوه های تولید وابسته به امپریالیسم! (باز هم به زعم خودشان) راه افتاده‌اند تا آن فرقه را بکوبند کسی هم جرات ندارد بگوید که آخر پدر آمرزیده ها خرده بورژوازی سنتی مترقی تر است و قابل حمایت‌تر یا بورژوازی کمپرادور با شیوه های تولید امپریالیستی؟!

مبارزینی که زمانی به هواداران رهنمود، می‌دانند که در تحلیل‌های سیاسی نباید به گفتار خبرگزاری‌های امپریالیستی و صهیونیستی نظیر یونایتدپرس و آسوشتیدپرس استناد کرد امروز با استناد به گفتار رادیو آمریکا و بافتن آسمان و ریسمان به یکدیگر به تحلیل حریفان می‌پردازند تا ضمن کوبیدن علمی رقیبان، هواداران خود را نیز شارژ انقلابی نموده و در ضمن تحلیل‌های آبدوغ خیاری خود را هم ماستمالی انقلابی نمایند.

از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا به حال در بیشتر احزاب و دسته جات انشعاب انقلابی رخ داده است و آن هم نه یک بار و دو بار که در مورد بعضی در بیش از 25 خط جدید پیکارادامه دارد !(گذر از تغییرات کیفی به کمی ؟هراز گاهی هم یکی از همین 25 فرقه بلند می شود که مثلا ًوحدت ایجاد کند که در عوض وحشت خلق می کند.)

چهار دسته متفاوت و متضاد اسم سازمان و اسم روزنامه اشان یکی است و هیچ کدام هم حاضر به کوتاه آمدن نیستند که دست کم اسمشان را عوض کنند!

برای چند شهید گاهی تا چندین جلسه گرامی داشت و بزرگداشت گرفته می شود و همه می گویند مالِ ما بود!

در آن واحد جنگ ایران و عراق هم ارتجاعی است و هم انقلابی! هم آمریکایی است، هم ضد آمریکایی! هم به نفع خلق‌های دو کشور است و هم به زیان خلق‌های دو کشور! هم باید مردم را برای جنگ و هم آوارگان را برای براندازی جمهوری اسلامی و هم لیبرال‌ها را برای جنگ با مرتجعین و هم مرتجعین را برای جنگ با لیبرال ها و هم روشنفکران را برای جنگ ایدئولوژیک بسیج کرد!

توی اتوبوس‌ها غوغای عجیبی برپاست! فروش انقلابی روزنامه‌های ممنوع‌الانتشار کماکان در اتوبوس ها ادامه دارد .پایتان را که از رکاب بالا می گذارید بلافاصله یک نفر می آید بیخ گوشتان و می گوید «کار 53» و اگر شما هم مثل آن میرزای دلال باشیِ توی خط نباشید،یک دفعه داد می زنید که : «نه داش!کو جای کاری؟ دو لوکسش روی دست خلق الله باد کرده این دیگه کاره و مدل 53».

اگر تنه اتان، خدای نخواسته ،توی شلوغی اتوبوس به تن یک آدم ناتو بخورد قیامت به پا می‌شود و طرف حتی مهلت عذر خواهی هم نمی دهد که :همین است جانم ،شما ها تازه سوار اتوبوس شده اید آدابش را نمی دانید.از بس توی بنز 450 نشسته اید و حال کرده اید ،دیگر نمی توانید توی اتوبوس سر پا بایستید ولی آخه تقصیر ما چیه ؟مگر ما گفتیم بنزین را گران کنند آه بابا...»

و بدون آن که شما حتی یک کلمه حرف بزنید چهار نفر از ته اتوبوس به هواداری و پنج نفر از جلو اتوبوس به مخالفت با شما بلند می شوند و خلاصه در عرض پنج دقیقه شما می شوید «کمونیستِ سرمایه‌دار، مسلمان افراطی، انقلابی مرتجع، دزد قاچاقچی، رزمنده مجاهد، توده‌ای، فدایی، شاه دوست، مبارز، طرفدار حزب جمهوری اسلامی » و تا آخر ماجرا با تحلیل ماهیت طبقاتی نخست وزیر و مجلس و رئیس مجلس وزیران و وکیلان ادامه می یابد و خدا نکند که در این بین یک نفر یک تکه روزنامه دست شما ببنید که در آن صورت کارتان تمام است و در ملأ عام مدارکتان رو شده و سندهایتان افشا می‌شود.

به این بلوای انقلابی که عمدتاً توسط روشنفکران ایجاد شده است ،انواع و اقسام تحلیل های دیواری معمایی را هم اضافه کنید تا ببنید چه می‌شود.

مثلاً «چه رابطه‌ای بین شُل شدن روغن نباتی ها و سفت شدن آب نبات‌ها و جود دارد؟ یا «چه‌رابطه‌ای بین کمبود سیگار آزادی و افزایش خفقان (دودگرفتگی) وجود دارد؟ و باز هم به این کلکسیون جالب انگیز شعار های سمبلیک و ادبیات انقلابی را که در اثر افزایش میزان خفقان ایجاد شده است را هم اضافه نمایید،اگر روی در تازه رنگ شده خانه اتان یک شیر پاک خورده آمد و نوشت مرگ بر آفتابه لگن،حق اعتراض ندارید زیرا آفتابه لگن دوره اش سر آمده (یعنی پروسه اش تمام شده !)و بنابراین ارتجاعی است و باید به آن فحش داد و معترضین هم در نتیجه مرتجعند!میزان سانسور به جایی رسیده است که اگر بارانی اتان رنگش سفید باشد و توی اتوبوس سوار شوید وقت پیاده شدن خواهید دید که با ماژیک پشتش نوشته اند : «گرانی و بیکاری، بر دوش زحمت کشان سنگینی می‌کند».

جای شکرش باقی است که آقای حافظ نیستند وگرنه در چنین روزگاری که تهمت زدن از آب خوردن هم سهل تر است ایشان با آن شعر معروف«واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می‌کنند...» می‌شد متخصّص لامذهب وحضرت مولوی هم که در مثنوی فرموده اند «بود بازرگان و او را طوطی ای...»که حتماً منظورش ذکر ماجراهای تماس‌های سمبلیک سخنگوی دولت موقت با طوطیان هندوستان (نام اولیه آمریکا هندوستان بوده است !)می شد مکتبی ضد تخصّص! و به قول معروف شده است بازار مسگر ها.

هر که را که بگویید «متخصص ـ مجتهد ـ دانشمند ـ نویسنده ـ فقیه جامع‌الشرایط ـ فیلسوف جامعه‌شناس ـ اقتصاددان ـ مدیر ـ شجاع ـ دانای مترقّی ـ مبارز آزادی‌خواه ـ انقلابی تمام عیارِ درجه یک» می‌باشد!

به محض آن که کوچکترین عملی انجام دهید یا جزئی ترین حرفی بزنید فوراً از جانب تحلیل گران تحلیل شده و به دریافت یک مارک مفتخر می شویدو اصلاً چه می‌گویم؟ کار به جایی رسیده است که از روی ریش و سبیل و مو و رنگ لباس و شکل و شمایل و کفش و کلاهتان آینده اتان پیش بینی می‌شود.

اگر ریش‌دار و بی کراوات باشید دکمه بالای یقه پیراهنتان بسته باشد مرتجع هستید و واپس گرا و اگر کراوات داشته باشید (با ریش یا بی ریش)غرب زده هستید.

اگر کسی ریش هایش را از ته زد و کت و شلوارش هم ترو تمیز بود، لیبرال است و اگر همین آدم سبیل پر پشتی داشت و کاپشن هم تنش بود مارکسیست ـ لنینیست است، اگر کسی با داشتن مقداری ته ریش دو تا از دکمه های پیراهنش باز باشد و موی سرش کوتاه و کفش‌هایش نوک تیز باشد لومپن است و اگر همین آدم ریشش را از ته بزند و یک دکمه دیگرش را هم باز کند ژیگول ستاریست می‌باشد!

یک آدم عینکی که پاپیون یا کراوات داشته باشد احتمالاً روشنفکر غرب زده است به خصوص اگر دستش یک تکه روزنامه باشد(حتی اگر توی روزنامه لبو گذاشته باشد ) و اگر کسی شیشه عینکش تیره بود و قدّ و قواره‌اش درشت، ساواکی ناب است.

یک آدمی که ورم معده داشته باشد حتماً سرمایه دار است، اگر دستش تسبیح باشد جزء سرمایه داران است و اگر دستش خودکار یا خودنویس باشد سرمایه دار کمپرادور می‌باشد.

یک خانم اگر چادر مشکی بپوشد از مسلمانی گندش را درآورده و اگر روسری اش تا روی پیشانی‌اش باشد افراطی است واگر کمتر از دو انگشت از موهایش بیرون باشد مسلمان مترقی است و اگر حداکثر ثلث موهایش بیرون باشد توده‌ای است و اگر بیش از نصف موهایش بیرون باشد فدایی است، اگر روسری نداشته باشد طرفدار شاه است و اگر موهایش را رنگ هم کرده باشد خاک بر سراست.

رمز کار کجاست که تمام مردم هر یک به نوعی به چیزی متهم هستند؟ کدام گروه تا به حال اشتباه نداشته است؟

چرا هر کار که بکنی یک جور مارک می خوری؟

چرا تهمت و افترا به جای انتقاد سازنده نشسته است؟

شک نیست که بینش های لیبرالی و ارتجاعی و غربی وجود دارد ،اما سوال این است که آیا با این روش های خالی از استدلال ،مرتجعین واقعی از میدان به در می روند یا خود را اصلاح می‌کنند؟ آیا ریشه‌ی این نهضت مارک زنی وجوّ عدم اعتماد ایجاد کردن و پرورش ضعف‌های اخلاقی، خودپرستی، خود خواهی، جاه طلبی و... نیست؟

چه شده است که امام باید به معلمین اخلاق هم درس اخلاق بدهند؟

چه شده است که کوچک‌ترین حرکت‌ها با شدید ترین عکس‌العمل‌ها از جانب محافل مختلف مواجه می‌شود؟

آیا همه‌مان دچار چپ روی و راست روی نشده‌ایم؟ چه شده است که از روی لباس انسان ماهیتش را مشخص می‌کنند؟ چه فرق می‌کند که فردا حاکمیت از آن مرتجعین باشد یا لیبرال ها یا منحرفین یا مترقیّون یا آخوند ها یا ضدّ آخوند ها یا مسلمان ها یا روشنفکران یا تاریک فکران؟ آیا با چنین جوّی حتی اگر انقلابی ترین ها هم سر کار بیایند ،رقبا با مارک زدن های بی مورد و ایراد گیری های مبتذل آنان را از میدان به در نمی کنند؟

آیا این است برخورد اسلامی و انقلابی؟

آیا این است امر به معروف و نهی از منکر؟

آیا وقت آن نرسیده است که به جای پرداختن به «دیگران »به «خود»بپردازیم؟

آیا زمان آن نرسیده است که به خاطر خدا و اگر قبول ندارید به خاطر خلق و اگر باز هم قبول ندارید به خاطر خودتان کمی به خویشتن بیندیشید؟

آیا قبول ندارید که تنها با دو بال علم و اخلاق، تخصص و تعهد می‌توان مملکت را از حلقوم آن ها که همه چیز را غارت می کنند نجات داد؟

آیا از راه تحریک و تخطئه و ناسزا می توان به جایی رسید؟

آیا آن هایی که پند می دهند ،خودشان هم عمل می کنند؟

آیا فکر نمی کنید بهتراست «من»ها را دور بریزیم؟ آیا بهتر نیست که در روش هایمان تجدید نظر کنیم؟

با شما هستم؛ شما که یک زمان جهاد می‌کردید، یک وقتی پیکار می‌کردید، بعد رزمنده شدید، بعد فدایی شدید، سپس اکثریت شدید، آن وقت به توده‌ها پیوستید، بعد بعضی‌تان دوباره برگشتید، سه جهانی بودید، دو جهانی شدید، این جهانی بودید آن جهانی شدید، روسی بودید، ریشی شدید، لرد بودید، کرد شدید، بلوچ بودید، ترکمن شدید، و چه می‌دانم؟ شاید فردا هم چیز دیگری باشید؟ و هنوز هم ماهی یک بار تغییرخط می دهید و مدل کلاهتان را عوض می کنید !

با شما هستم؛ از دو درصدی ها تا صد در صد ها و از یازده نفری ها تا یازده میلیونی‌ها! شما که خرابی خودتان را در دیگران می بینید و درستی دیگران را در خود.

با شما هستم که مصدقی هستید و دروغ می گویید ،شما که خلقِ مسلمانی بودید و حالا مسلمان‌تر از خلق شده‌اید، وشما که توحید را خوب می نویسید و تضاد را خوب عمل می کنید! وشما که معلم اخلاق بودید و محصلِ کج خلق هاشده اید ! وشما که وزیربودید و حالا به تزویر روی آورده اید و شما که وکیل هستید و «کیل» تان نامیزان است و شما که به شورا،«پورا»می گفتید و حالا شورشی شده اید و شما که لنگ لنگان راه می رفتید و حالا پشت پا می اندازید و شما که آخوند هستید و ضدّ آخوند شده اید، و شما که چپ هستید و سر از راست در آورده اید ، و شما که با «اسلام انقلابی» دارید پدر انقلاب اسلامی را در می‌آورید و شریک انقلاب اسلامی شده‌اید و دارید اسلام و انقلاب را به انزوا می‌کشانید و شما که «کاپیتال» یست هستید و هردمبیل می‌بافید.

با این روش‌ها ببینید کار به کجا رسیده است، اگر دولت با عراق وارد مذاکره می‌شد سازش با آمریکا بود، حالا که جنگ را ادامه می دهد بهانه ای است برای سرکوب انقلابیون و افزایش اختناق.اگر جلوی گران فروشی را بگیرد مثل زمان شاه است، اگر نگیرد حامی سرمایه داری است ! اگر گروگان ها را آزاد کند سازش با امپریالیسم است و اگر هم آزاد نکند تمامی مشکلات را به گردن گروگان گیری می اندارند!و حتی از این هم بالاتر و آن اینکه : رژیم آمریکا که با به کار بردن تمام روش ها اعم از شیوه های فشاری و سازش و نظامی و اقتصادی وصدامی و غیره کارش پیش نمی رفت،امروز به این شیوه حسنه رو آورده و ظاهراً موفقیت هم کسب کرده و حالا اگر گروگان ها آزاد نشوند از طریق خبرگزاری هایش به روشنفکران تلقین می کند که «بابا تمام مشکلات شما به خاطر همین 52 گروگان است» و اگر هم گروگان ها آزاد بشوند باز هم همان خبرگزاری ها حرف به دهن قلم به دستان و روزنامه چیان می دهند که «چه نشسته اید که دولتتان دارد سازش می کند »و مع الاسف ضدّ امپریالیست های وطنی نیز به تکرار همین اراجیف حضرات مانند«فانتومِ به گل نشسته» نشسته اند!

به راستی رمز این نابسامانی چیست ؟تو گویی هیچ کس به فکر تصحیح و اصلاح نیست، «من»ها خوبند و «شما»ها بد! و جالب آن که همه مخالف استبداد و استثمار و استعمار بوده ،حامی خلق و ضد امپریالیست می باشند،اما در عمل گویی جریان طور دیگری است و آنچه که قربانی می شود منافع همین زاغه نشینان است. و از آن هم جالب‌تر این که همین طبقه محروم و مستضعف هستند که هم در میدان شهید می شوند و هم در پشت جبهه درآمد ناچیزشان را در راه آرمانشان می دهند. در صف اول تظاهرات می ایستند وصدایشان بلند تر از همه به گوش می‌رسد. موقع تکبیر گفتن روی بام هم که می‌شود همین‌ها را روی پشت بام‌ها می‌بینی، توقعاتشان از همه کمتر است و زحماتشان از همه بیشتر. تلاششان افزون تر از دیگران است و معاششان کمتر از بقیه .با این که از همه انقلابی‌ترند، ادّعایی ندارند و با آن که آگاه‌تر از بقیه هستند کمترین حرفی نمی‌زنند «شعار»شان «عمل» است. همین‌ها هستند که «خوبند» و باید چراغ راه روشنفکران شوند. و «حامی حقوق بشرند» و «وارثان زمین» و «سربازان امام»، «شیعیان علی و یاوران حسین» و «مجاهد راستین» و «فدایی قرآن» و «پیشمرگ هدف».

روزنامه‌اشان «تصویر امام »است و مجله اشان «عکس شهیدانشان» و تعطیلات آخر هفته را نیز «نماز» می‌خوانند. اینها هستند که «مکتبی»و «متخصص»هستند و بقیه از هر صنف هم که باشند، اصحاب حرف‌اند و شعار و تنها چیزی هم که در این روزگار کمیابی و گرانی تا دلتان بخواهد فراوان است و به رایگان معامله می‌شود حرف است. آن هم حرف مفت.

آن زن نان می‌پزد، آن یکی ده دانه تخم مرغ می دهد، اینها که نق می زنند چه غلطی می‌کنند؟!

· افسوس که خودخواهی و خود پرستی و خود اندیشی جلو چشمهایمان را گرفته است. افسوس که اخلاق انسانی از بین ما رفته است، افسوس که «بیدار» نشده‌ایم حیف که در خودمان انقلاب نکرده‌ایم، افسوس که به جای اصلاح خود گناه نابسامانی را به گردن دیگران می‌اندازیم، افسوس که به جای «عمل» حرف می‌زنیم. به جای «انتقاد کردن»، افترا می‌بندیم و به جای «تصحیح»، تقبیح می‌کنیم. ای کاش در کنار این همه ستاد و سمینار و گردهمایی یک دانه از اینها هم برای جماعت قلم به دست و روشنفکر و چیز خوان و چیزفهم تشکیل می‌شد و یکی از همان مردمان خوب کوچه و بازار هم می‌آمد و درس «آدمیت» می‌داد تا همه می‌فهمیدیم که آزادی چیست؟ تخصص چیست؟ انقلابی کیست؟ مترقی کیست؟ آزاده کیست؟ روشنفکر کیست؟ مکتبی کیست؟ و در یک کلام: انسان کیست؟

فقط چند لحظه پیش خودتان تصور بکنید که آن ها که از زور «پر کاری» اشتباهاتشان هم طبیعتاً زیاد شده است و ناسازگار هم می باشند به همراه آن ها که از فرط «بیکاری» به دشنام‌گویی مشغولند و «ناسزاکار» هم هستند، دست کم برای چند هفته آتش بس اعلام کنند و با یک همکاری موقت به کار و کوشش بپردازند و همه با هم با امیدواری هر چه تمام تر و با کمی گذشت به سوی بازسازی و رفع مشکلات گام بردارند تا ببینند که حتی اختلافاتی که هم اکنون عمیق جلوه می کند در عمل تا چه حد قابل رفع و اصلاح می باشد و آن دسته ای هم که به قول امام « دیگر امیدی به آن ها نیست» در انزوای کامل قرار گرفته و لاجرم «دق مرگ» یا فراری خواهند گشت.

بیایید به جای جار و جنجال کردن و توی روزنامه ها گرد و خاک راه انداختن چند روزی هم به صراط اخلاق انسانی راه برویم تا مردم در هوای پاک آرامش«سره» را از «ناسره» تشخیص دهند و در ضمن فرصتی هم باشد تا «سران »بیدار شوند و به مردم اندیشند.

بیایید یکی شویم و برای خدا کار کنیم تا خلق مستضعف ما خورشید پیروزی را زودتر به تماشا نشیند و یک کلام آن که «انسان ها می توانند با هم متّحد شوند، نه انسان‌هایی که از اخلاق آدمیّت به دورند».

· در پایان برای آن که روشنفکران دستپاچه (چپ‌تر از «لنین‌ها» و کاتولیک‌تر از «پاپ‌ها» و مسلمان‌تر از «خمینی‌ها») فوراً به تفسیر و تحلیل نپردازند که «بله» طرف از هواداران سوسیالیسم اخلاقی بوده است که به علت پایگاه طبقاتی‌اش که خرده بورژوازی می‌باشد به سمت تمایلات مذهبی گرایش یافته است و با بینشی اتوپیاپی درصدد است تا با یک وحدت قلابی، وحدت انقلابی خلق را برهم زند و بین ارتجاع و امپریالیسم سازش مکانیکی ایجاد کند.ذکر این نکته را ضروری می دانیم که : به گمان حقیر آن چه که دنیای امروز در پی آن سرش به سنگ غرب و شرق خورده است و اومانیست‌ها و اگزیستانسیالیست‌ها و عارفان و زاهدان و کاشفان عجز خود را از یافتنش اعلام داشته‌اند یعنی «انسانی کامل» اینک نمونه اش در اینجاست.


· آری او «امام» است.

به خود آیید و اگر هم که نمی توانید یا نمی خواهید یا دوست ندارید که به لحاظ ایدئولوژیک سیاسی مقلد؛ مرید یا هوادارش باشید،حتی برای یک آزمایش چند روزه در رفتار و اخلاق فردی و اجتماعی پیروش باشید تا شاید رستگار شوید که این نه تنها درمان درد امروز جامعه ما که علاج درد هر روز مردم جهان است.

او در این سال های پر مشقت مبارزه،«بهتراز ما»،«انقلابی ترازما»،«مترقی تر از ما»، «روشنفکر تر از ما»،«کم اشتباه تر ازما»، «پراستقامت‌تر از ما» مبارزه کرد و «انسان‌تر از ما»، «مکتبی‌تر از ما»،«متخصص تر از ما»، «خلقی‌تر از ما»، عمل نمود. این چند خط را دوباره بخوانید و خود قضاوت کنید که آیا این طور نبود؟ آیا زمان آن نرسیده است که دیگر سر خودمان را لااقل کلاه نگذاریم.

به خود آیید که فردا خیلی دیر است و پشیمان می شوید.به خود آیید...

به امید حاکمیّت مطلق ارزش‌های خدایی که تنها راه برچیدن بساط استثمار و استبداد و استعمار و راه فلاح انسان امروز است. انشاءالله.

11/10/59

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.