صفحه اول
اخبار
جستجوي شهدا
توليدات كنگره
درباره ما
ارتباط با ما
استان
استان آذربايجان شرقي
استان آذربايجان غربي
استان اردبيل
استان اصفهان
استان البرز
استان ايلام
استان بوشهر
استان تهران
استان چهارمحال و بختياري
استان خراسان جنوبي
استان خراسان رضوي
استان خوزستان
استان زنجان
تهران بزرگ
بازگشت به استان
مهدي رجب بيگي
نام پدر :
محمد
دانشگاه :
دانشگاه تهران
مقطع تحصيلي :
كارشناسي ارشد
رشته تحصيلي :
راه و ساختمان
مكان تولد :
دامغان (سمنان)
تاريخ تولد :
1336/05/02
تاريخ شهادت :
1360/07/05
مكان شهادت :
تهران
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مقاله سياسي شهيد مهدي رجب بيگي(خرده روشنفكري كمپرادور)
بررسی تاریخ ایران در یکصد سال اخیر حکایت از یک درد تاریخی می کند که سال های متمادی است ملت ما بدان دچار می باشد و هر چند برای درمان این درد نسخه شفابخشی آن چنان که باید و شاید وجود ندارد لکن شناخت این درد خود به تنهایی میتواند مدد بخش بسیاری از مسائل در جامعه ما گردد.
این درد تاریخی عبارت ازعدم سنخیّت افکارواعمال روشنفکران با جامعه ایران (به تعبیری که گفته خواهد شد) به لحاظ اجتماعی و فرهنگی می باشد و تاکنون لطمات فراوانی از این ناحیه متوجه ملت شریف ایران گردیده است و گفته شهید شریعتی مبنی بر آن که «روشنفکران همواره در جامعه های انقلابی فاجعه آفریده اند» در ایران مصداق عینی دقیقی پیدا کرده است. اما قبل از هر چیز بایستی در این رابطه منظور خود را از «طبقه روشنفکر» مشخص نماییم و به عبارت دیگر «روشنفکر» را تعریف نماییم تا از سوء تفاهمات احتمالی جلوگیری گردد.
مراد ما از روشنفکر در این بحث انسان متعهد و مسئول و دردمندی که رسالت هدایت جامعه را نیز بر دوش دارد نمی باشد و البته روشن است که چنین انسانی لزوماً درس خوانده و تحصیل کرده هم نمی باشد . یعنی چه بسا شخص بی سوادی وجود داشته باشد که به معنای واقعی کلمه روشنفکر نیز باشد و در جهت عکس نیز ممکن است اشخاصی با مدارک علمی بالا وجود داشته باشند که اطلاق روشنفکر به آنان خود نوعی تاریک فکری باشد. آن چه که تحت عنوان روشنفکر در این مبحث به کار می رود درواقع همان «انتلکتوئل» یعنی درس خوانده و کتاب خوانده و خلاصه «روشنفکر نما» می باشد و به سخن دیگر مفهوم عامیانه ای که از کلمه روشنفکر غالباً در اذهان وجود دارد مورد نظراست .اگر بخواهیم بازهم روشن تر سخن گفته باشیم بایستی بگوییم که مقصود ما از روشنفکر در این مبحث کسانی میباشند که حرفه و شغل آنها روشنفکری است و در جامعه به عنوان روشنفکران رسمی شناخته شده میباشند. یعنی اساساً این تیپ افراد برای روشنفکر شدن به سراغ علم و تحصیل رفتهاند. اکثر شاعران و نویسندگان حرفهای را میتوان به راحتی در این طبقهبندی قرار داد. امروز اکثر کسانی که در غالب گروههای سیاسی به تحلیل و تفسیر مسائل موجود جامعه می پردازند خود را روشنفکر می دانند و البته با این تعریفی که ارائه کردیم نیز تطابق دقیق دارند یعنی در واقع «انتلکتوئل» میباشند نکته دیگر آن که وقتی صحبت از «طبقه روشنفکر»می شود آن چه که منظور نظر است، خصوصیات کلی و عام آن است که مورد بررسی قرار میگیرد. بدین معنی که «کلیّت» روشنفکران به عنوان یک قشر مورد بحث واقع خواهد شد و این نشان دهنده این موضوع است که ممکن است کسانی با تقسیم بندی فوق در این طبقه وجود داشته باشند که جهت فکری و عملی اشان با جهت کلّی این طبقه مغایرت داشته باشد و بنا براین آنها از بحث ما مستثنی خواهند شد و قضاوت ما تنها بر اساس ویژگیها و جهتگیریهای کلی و عمومی است که این قشر داشته است و نه موارد استثنائی و خصوصی. درضمن در همین جا از خواننده محترم به خاطر به کار بردن کلمات قلمبه و سلمبه(مثل همین دوتا) پوزش میطلبیم چرا که به هر حال بحث بر سر مواضع روشنفکران نیز خود نوعی روشنفکری است و اینگونه حرف زدن نیز از خصوصیات این طبقه میباشد.
بررسی تاریخی نقش عملی روشنفکران در جامعه ایران از تاریکی به خصوصی برخوردار میباشد و ملت ایران از این رهگذر آسیب فراوانی را متحمّل گردیده است و روشنفکران که ظاهراًمی بایستی به علت آگاهی زیادتر مسئولیت «هدایت» جامعه را به عنوان اقشار پیشتاز داشته باشند در میهن ما مسئولیت «ضلالت» جامعه را به علت عدم آگاهی از مسائل خاص جامعه، به عهده داشته اند و ما در طول تاریخ یکصد سال اخیر در ایران شاهد بودهایم که در انقلابهایی که منجر به پیروزی نهایی نگردیده است (نظیر مشروطه) روشنفکران در به شکست کشانیدن انقلاب نقشی درجه اول داشته اند و این البته بدین معنی نمیباشد که تنها عامل شکست بودهاند بلکه همواره در طی این دورانها نتوانستهاند رسالت روشنفکری و هدایت را به خوبی ایفا کنند و علاوه بر آن نتیجه اعمال آنان به عکس این توقع ذهنی بوده است. اکنون نیز در جامعه، انقلابی رخ داده است و خواه ناخواه روشنفکران نیز که تصوّر باطلی مبنی بر رهبری جامعه دارند، شدیداً به تکاپو افتادهاند تا از انحراف ِانقلاب جلوگیری نمایند. بدین لحاظ بد نیست نگاهی به کارنامه روشنفکران در رابطه با انقلاب بیندازیم تا آخر سر کسی مغموم نشود، اما قبل از هر چیز بایستی برای این پرسش که: «چرا روسنفکران نتوانستهاند رسالت خود را به درستی انجام دهند؟» پاسخی مناسب پیدا نمود و علل و عوامل بروز این مشکل را ارزیابی کرد.
در قرون اخیر استعمار به اهمیت فرهنگ در جوامع تحت سلطه وقوف کافی یافت و بدین جهت به جای آن که در کشورهای جهان سوم مستقیماً دخالت نماید به روش دیگری متوسل شد که امروز به نام استعمار نو شهرت یافته است. بیداری ملتها از یک سو و ضربات سختی که استعمار از بابت مداخلات مستقیم خود دریافت داشت از طرف دیگر، باعث گردید که استعمار به شیوههای پیچیدهتر و موذیانهتری روی آورد و به اصطلاح به جای اشغال خاک ممالک تحت سلطه و «زمینگیری» سعی کرد که ملتها را «زمین گیر» کند. برای این منظور مقدماتی لازم بود که مهمترین آنها کندن و جدا کردن ملتها از قسمتهای حرکتزای فرهنگشان و بهای زیادتر به بخشهای سکونآفرین آن دادن بود. فیالمثل در میهن ما به همان میزان که در جهت دور کردن مردم از فرهنگ تشیّع علوی کوشش میشد به برخی از بخشهای فرهنگ سنتی از قبیل کارهای دستی و ابنیه تاریخی و زنده کردن داریوش و کوروش و امثالهم بها داده میشد. در پارهای از موارد هم با متمرکز کردن تلاشها و حواسها به شکل، محتویات فراموشانده میشد. روی جلد فلان کتاب مذهبی چنان کار میکردند که مطالب آن به کلی از یاد میرفت. بر روی اشعار فلان شاعر چنان جنجالی راه میانداختند که بر روی اختراع چراغ برق نکرده بودند! سمینارها و کنفرانسهای مفصلی تشکیل میشد که در آنها ادیبان و شاعران و نمیدانم چهها دور هم جمع میشدند و با صرف بودجه گزاف راجع به یک خط از اشعار مرحوم خواجه حافظ بحث مینمودند که مثلاً «کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز» درست است یا «کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز»؟ و آخر سرهم قطعنامه صادر میفرمودند که «بعضی شکسته خوانند، بعضی نشسته دانند ـ چون نیست خواجه حافظ معذور دار ما را!»
میبینید که فایده حداقل این قبیل مجامع آن است که مسئله استعمار و استثمار از یاد مردم برود. (البته از یاد روشنفکران که قبلاً رفته بود!)
غرب برای استعمار نو نیاز به نیروی انسانی ماهری داشت که بتواند از پس این مهم برآید و البته بومی هم باشد و بدین ترتیب بود که دانشگاههای روشنفکرسازی افتتاح گردید و هر روز محصولی نو به بازار عرضه نمود. کارخانههای روشنفکرسازی که با تعویض نام «کارخانه» به «دانشگاه» در وهله اول سر جماعت روشنفکررا شیره می مالیدند و به آنها هر روز و هر شب لفظ «آکادمیسین» را تلقین میکردند، به راه افتادند تا برای کشورهای تحت سلطه طبق فرمولهای خاصی که منطبق با زندگی اجتماعی در آن مناطق باشد، روشنفکر بسازند و سر ملت ما را هم شیره بمالند و به یمن همین انتلکتوئلهای فرنگی سالهای سال مالیدند.
کسانی همچون مِستر تقی زاده که عقیده داشت باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود از محصولات دست اول همین کارخانجات میباشد .به طور خلاصه اگر بخواهیم ویژگی های این قبیل روشنفکران را بر شماریم بدین ترتیب است :
الف ـ دوری از فرهنگ جامعه و عدم آگاهی و آشنایی به آن: همانطور که ذکر شد غرب با جوسازی های گوناگون مبنی بر کهنگی و پوسیدگی فرهنگ دیرین ملت ها و یا حداکثر نگهداشتن پوسته ای فرهنگی و انباشتن آن از آن چه که لازم داشت چنان روشنفکرانی می ساخت که حتی جرأت آن که به سراغ اصل فرهنگ خود بروند نیز نداشتند و اگر کسانی هم چنین گستاخی داشتند از جانب هم قطارانشان به انواع و اقسام مارک ها و انگ ها از قبیل واپسگرایی و ارتجاع و غیره و ذلک متهم می شدند .غرب این مغزهای مثلاً متفکر و روشنفکر را چنان پوک ساخته بود که فقط همان افکار کلیشه ای و قالبی در آن جای می گرفت و بس ،حتی کار به جایی رسیده بود که اگر هم احتمالاً یکی از حرف های غرب را می شد در فرهنگ خودی انتخاب کرد واصلاً اصل آن در همین جا وجود داشته است باز هم روشنفکر همان مدل غربی را قبول می کرد و از این قبیل موارد نیز فراوان بوده است . «عبا»ی دانشمندان ایرانی را فرنگی ها به سرزمین خود بردند و این طرف و آن طرف آن را بریدند و به اسم لباس فارغالتحصیلی تن دانشجویان کردند و آنها را به سوی وطن فرستادند تا به هر چه عبا و عبایی فحش بدهند.! و اصلاً ریشه ی بدبختی ما را در عبا بدانند. و چه بسا اصولی را که غرب از فرهنگ مترقّی مشرق زمین گرفت و پس از بسته بندی تحویل همین روشنفکران داد تا برای ما هدیه بیاورند و اینها با هزار جور ادا و اطوار آوردند و به خیال خود شقّ القمر هم کردند.
غرب با چنان سیستمی روشنفکر می ساخت که بیگانگی فرهنگی را در آنها به هدف برساند و چنان آدمهایی پرورش می داد که خودشان هم احساس میکردند که زادگاهشان فرنگ است و در واقع فرنگیهایی بودند که فارسی را تقریباً خوب حرف میزدند. حتی روشنفکران ما مارکسیسم را هم در کشورهای اروپایی و آمریکایی فرا گرفته اند و اگر هم گاه گداری هوس نقد کردن اسلام را کردهاند، همان اسلامی را که فرنگیها میشناختهاند مورد بررسی قرار دادهاند و بدین ترتیب روشنفکران آدمکهایی شدند که با از دست دادن «شخصیت فرهنگی» خود «شخصیتی فرنگی» پیدا نمودند و این همه لوس بازی و قر و اطوارها و فیلم و فیگورهای آبدوغ خیاری که اینک جزء لوازمات روشنفکری شده است، تمام سرمایهای است که آن ها کسب کرده اند. اگر روشنفکران ما طوری حرف می زنند که فقط دوست روشنفکرشان بفهمد و اگر امروز مردم ما کسانی را روشنفکر می دانند که چهار تا لغت فرنگی بلد باشد و با اوهون و تولوپ حرف بزند و راه برود و بخورد و بخوابد، این خواستِ خودِ این جماعت بوده است و بایستی گفت که صنعت پیشرفته غرب در این زمینه موفق بوده است. صنعت مونتاژ روشنفکرسازی نیز به موازات دیگر صنایع پیشرفت نموده است.
ب ـ خودمحوری و خودخواهی: همانطور که ذکر شد اکثر روشنفکران وطنی مدتی در فرنگ به سر می بردند و همین زندگی در فرنگ سبب گردیده است که نوعی خود خواهی در آن ها پدید آید .علت این تکبر و غرور و خود محوری آن است که اساساًغرب به آن ها تلقین و تزریق نموده است که فرنگی ها نژادی برتر و کامل تر هستند .تمام اختراعات و اکتشافات از آن جا آمده، تمام پیشرفت ها در آن جا به وقوع پیوسته و بر عکس شرق همیشه عقب مانده بوده است. یعنی استکبارِ روشنفکران ناشی از همان حالتِ استکباریِ فرنگی ها نسبت به دیگران میباشد و از آن جا که روشنفکر هم در واقع خود را فرنگی میداند دارای چنین خودخواهی نسبت به هموطنان خود میباشد و همانطور که فرنگیها برای افکار مردم کشورهای زیر ستم به اندازه پشیزی ارزش قائل نیستند، روشنفکران فرنگ رفته و فرنگ زده نیز بهایی به این افکار نمیدهند. برای حضرات روشنفکر علاقه مردم به آداب و رسوم و فرهنگ و مذهبشان به هیچ وجه قابل توجیه نبوده و این را حاکی از عقب ماندگی آن ها می دانند.آن ها به مردم به منزله ابزاری می نگرند که بایستی در خدمت اهداف روشنفکران درآیند .آن ها مردم را فاقد آگاهی و شعور می دانند و معتقدند تنها راه پیشرفت و ترقّی مردم عمل به نسخه های سفارشی و پیش ساخته غرب است و البته در همین جا بد نیست به این نکته اشاره نماییم که امروزه غرب شیره پیچیده تری بر سر روشنفکران می مالد، بدین صورت که عوض آن که اراجیف خود را به اسم غرب و فرنگ و اینجور چیزها به خورد روشنفکران بدهد، به اسم علم و کتاب به آن ها می آموزد و آن ها هم در بازگشت از این سفر مشقت بارهمین اصول و موازین را به اسم علم به مردمشان تحویل می دهند نه به اسم غربزدگی .این است که حالا از جمله مشخصات روشنفکران غرب زده مبارزه با غرب زدگی شده است و اکنون علم است که حکم می کند مردم بایستی از فرهنگ کهنه خود بیزاری جویند (هر چند که حتی در ظاهر هم مسئله چندان فرقی نمی کند زیرا علم نیز امروز غلام حلقه به گوش سرمایهداری غربی و شرقی گشته است و لاجرم از اینجور فتواها صادر میکند.)
از طرف دیگر خود محوری روشنفکران باعث گردیده که بین آن ها و مردم جدایی بسیاری پدید آید و مردم در نظر آنان به عنوان اطفال صغیری که احتیاج به قیّم دارند جلوه می کنند و البته مردم هم جز گُنده گویی چیز دیگری از این قیّم ها ندیده اند. خودخواهی بیش از حدّ این حضرات آن ها را به پُرگوئی و پُر نفسی دچار ساخته است و همین امر موجب شده است که مردم فقط شنونده ی گفتار این سخنرانان و وعّاظ باشند و اجازه و فرصت حرف زدن را هم نداشته باشند. اگر می بینیم که غالباً روشنفکران در برج تفکرات خویش نشسته و مردم هم هاج و واج فقط تماشایشان می کنند و محو قدّ و قواره و قیافه های اطو کشیده آنان هستند علّتی جز خودخواهیها ندارد و آن چه توجه مردم را به آن جلب نموده است، درد مشترک یا مسئولیت اجتماعی درس خواندههای فرنگی مسلک نمیباشد. بلکه حرکات و سکنات و گفتار عجیب و غریبی است که آقایان داشتهاند با این شعبده بازی ها و شکلک در آوردن ها موجب سردرگمی ملت شدهاند، آنچنان که سالهای سال شدند.
غرور و تکبّر بیش از حدّ روشنفکران چنان تصوّری در ذهن آنان پدید آورده است که گویا در هر امری جلوتر از بقیه ی مردم هستند و هنر بزرگشان این است که همیشه پیشتاز بوده اند .البته اگر از حق هم نگذریم در زمینه ی تقلید و مصرف و غرب زدگی و ابتذال و مسخ اندیشه و استعمار پذیری، آن ها همواره از مردم جلوتر بودهاند اما در رابطه با مسائل اجتماعی، حرکت آفرینی و تحوّل و تغییر و رشد و تعالی جامعه بایستی به جرأت اذعان داشت که همیشه پشت سر مردم قرار داشته اند و اگر چند نفری از آن ها هم سعی کرده اند با شعر و شاعری چند گامی در این زمینه ها بردارند و چند خطی بنویسند آنها نیر از فرط دوری از فرهنگ جامعه غالباً در اثر پیشتازی بیش از حد درآفساید قرار داشتهاند.
ج ـ کتاب زدگی: تصویری که از روشنفکر در ذهن نقش میبندد آدمی است فُکُلی با لباسهای شیک و تر و تمیز با پیپی بر لب و کراوات بر گردن و عینکی پنسی بر چشم و ریشی تراشیده و سیبیلی «دوگلاسی» (و اخیراً پت و پهن) که چند کتاب در دست دارد و «اینجوری» راه میرود! (تصویر به عهده خواننده است)
آنها میخواهند هر دردی را که در کتابهای بیگانه با فرهنگ جامعه نوشته شده است درمان نمایند. لاجرم به جای علاج ،بیماران خود را فلج میکنند! و این است که روشنفکران ناخودآگاه و بعضاً آگاهانه به عنوان پیچ و مهره استعمار در جهت تثبیت اوضاع کشورهای جهان سوم کار میکنند و البته از یک خوشبختی نیز برخوردارند که با زندگی در عالم هپروت درد جامعه را حس نمی کنند و مدام قند توی دلشان آب می شود که دارند به نفع جامعه کار می کنند و هر وقت هم که در این جوامع به همّت مردم، انقلاب رخ داده است فی الفور از لای کتابها بیرون پریدهاند ولای دو تا انگشت خود را باز کرده اند تا ضمن افتادن ته سیگارشان،علامت پیروزی را به مردم نشان دهند!و با فریاد «یافتم یافتم »دوان دوان به سمت قبضه قدرت شتافتهاند تا رهبری را به دست گیرند و جامعه را هدایت نمایند و البته نیّتشان هم خیر است و میخواهند پولی را که مردم محروم بابت علم و تحصیل و تخصّصشان خرج کرده اند ،بیهوده هدر نرود و از تخصّصشان در جهت پیشرفت جامعه استفاده نمایند! جداً که ایوالله.
در باب کتاب زدگی سرتاسر خیال روشنفکران بدنیست حدیثی ذکر کنیم تا مسئله روشن شود، میگویند ماری آنتوانت که یکی از روشنفکران فرانسه در قرن هجدهم بوده است وقتی می شنود مردم انقلاب کرده اند زیرا نان ندارند در جواب گفته است «حال که به علّت قحطی یا انحصار گندم، نان ندارند بیسکویت و شکلات بخورند!»
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.
امير حسين پور
پوريا خوشنام
غلامرضا بامدي
حسين زينال زاده
دانيال رضازاده
مجيد يوسفي كينچاه
فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.
زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.
با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.
در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.