محمد شريعتي
نام پدر : عبدالرضا
دانشگاه : دانشگاه عراق
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : پزشكي
مكان تولد : عراق (برون مرزي)
تاريخ تولد : 1341
تاريخ شهادت : 1358
مكان شهادت : عراق
عمليات : اعدام توسط حزب بعث
خاطرات خانواده شهيد محمد شريعتي
راوي : خانواده شهيد

*بنده برادر شهیدان محمد، جواد و فواد سه شهید عراقی هستم که اصالتا از اصفهان هستیم. تمام فعالیت های انقلابی خانواده ما از طریق برادر بزرگترم محمد آغاز شد. یک سری محمد را برده بودند و از او تهعد نامه گرفته بودند و دوباره که او را بردند که دیگر ما ندیدیمش. خانواده ی ما را هم پس از مدتی در زندان ها و قرنطینه های مختلف زندانی کردن و نهایتا لب مرز ایران رها کردند که به کشور خودمان برگردیم.

با اعضای خانواده بعدا به عراق رفتیم که ببینیم آیا واقعا شهید شده اند یا خیر که متوجه شدیم محمد را بعد از یک سال زندانی اعدام کردند.

محمد وقتی از حلب به عراق آمده بود تعریف می کرد که ما در حلب با دوستان دانشگاهی مان در مورد تحرکات مردم ایران در تهران بر علیه رژیم شاهنشاهی صحبت می کردند.

وقتی در تلویزیون تصویر صدام حسین را می دید آب دهانش را می انداخت.

یک مسجدی در محل سکونت مان داشتیم به نام مسجد ترک ها که مادرم می گفتند که پدرت زمانی که دعای جوشن کبیر را با صدای بلند در میکروفن مسجد می خواند ما در خانه مان می شنیدیم و محمد هم راه پدرم را ادامه داد و در مسجد فعالیت داشت و به سبک آقای موذن زاده اردبیلی که در آن زمان هم معروف بود اذان می گفت.

این امنیتی که در ایران هست را مرهون خون شهدا هستیم. در عراق مردم از 5 بعدازظهر به بعد با ترس تردد می کردند.

پدرم قبل از شهادت ایشان فوت کردند و چون ایشان در شهر حلب در رشته پزشکی درس می خواندند به خاطر مسئولیت خانواده به عراق منتقل شدند تا بتوانند که هم تحصیل کنند و هم امورات خانواده را اداره کنند.

از لحاظ ایمانی خیلی خوب بود و تشکیلات ایشان از مسجد شروع شده بود و تکیه ای داشتیم در محله که به من می گفتند که این استکان ها را بشورید که می خواهیم برای مردم چایی بریزیم.

*محمد اولین فرزند خانواده است. سال سوم پزشکی بودند و دو سال دانشگاه را در حلب سوریه خواندند. همه برنامه های ضدرژیم بعث را از زمان ورود امام(ره) به ایران شروع کردند. با دوستانشان در عراق صحبت می کردند که مثل نهضت امام در عراق ایجاد کنند. سال های بعد که از عراق رانده شدیم و به ایران آمدیم مادرم کاملا جریان ها را برای من تعریف کرد. تمام رفت و آمدهای منزل ما را رژیم بعث کنترل می کرد. محمد سال 57 مشرف به مکه شد. پدرم سال 56 فوت کرده بود. محمد برای تغییر روحیه مادرم او را به حج برد. آن جا هم دست از تبلیغ برنمی داشت و در مراسم برائت از مشرکین عکس امام را بالای دست می برد. حزب بعث عکس و فیلمی از فعالیت های ایشان در مکه را تهیه کرده بود که زمانی که او را دستگیر کردند آن فیلم و عکس ها را نشان ددند. او وقتی که به صورت مقطعی آزاد شد از شکنجه های آن جا تعریف می کرد که او را برای شکنجه بین کسانی که شکنجه می دادند می بردند. وقتی آمده بود آثار شکنجه معلوم بود. او را با تعهد بعد از 60 روز آزاد می کنند و می گویند اگر تبلیغ نکنی کاری به تو نداریم! اما ممحد دست از تبلیغ برنمی دارد. نیروهای بعث نیمه شب به خانه ما هجوم می آوردند و از بالای در یک نفر به داخل خانه می پرد تا ببیند محمد است یا خیر! بعد از شناسایی در می زنند، مادر که در بالا شاهد ماجرا بود پایین می آید و به محمد اطلاع می دهد. آن ها در می زنند و مادر نمی گذارد و می گوید من در را باز نمی کنم. بعد از این که در را باز کرد آن ها با اسلحه حمله می کنند و محمد را می برند و ما دیگر از آن جا او را ندیدیم. رژیم بعث اول جوان ها را گرفت وقتی خیالش راحت شد خانواده ها را دستگیر کردند و همه را به زندان منتقل کردند. بعد از مدتی که در زندان بودیم ما را در مرز رها کردند و گفتند بروید به کشورتان. چند نفری که توبه کردند و به ایران آمدند خبرهایی آورند که آن ها در زندان های مخوف رژیم بعث هستند و بعثی ها اطلاعات دیگری دارند اما ما خبر موثقی به دست نیاوردیم. بعد ار تصرف عراق توسط آمریکایی ها ما به عراق رفتیم آن جا مطلع شدیم که بعد از یک سال او را اعدام کردند و ایشان را در گورهای دسته جمعی دفن کرده اند.

من هفت یا هشت سال داشتم که محمد از حلب آمده بود. می گفت: ما در آن جا داریم تحرکاتی را شکل می دهیم مثل تحرکات ایران.

او فعالیت سیاسی زیادی داشت. یک روز در مورد تدریس من پرسید سپس اعلامیه هایی به من داد و گفت: این ها را در مدرسه پخش کن! من گفتم نمی توانم و می ترسم. او خیلی اصرار کرد اما من قبول نکردم. سپس به من گفت که این راز بین خودمان بماند و به کسی چیزی نگو. بعدها متوجه شدم که او خیلی به انقلاب اسلامی ایران علاقه داشت.

دو ماهی که در زندان بود خیلی لاغر شده بود. از او در مورد زندان پرسیدم گفت: از من چیزی نپرسید اگر من چیزی بگویم برای شما خطر می شود.

ایشان برادر بزرگ ما بود و ما احترام مخصوصی به او می گذاشتیم. اخلاق خوبی داشت به خصوص بعد از فوت پدر می گفت که سرپرستی خانواده به عهده من است. او همیشه اهل عبادت بود و در مسجد محله فعالیت می کرد و تشکیلات خود را از آن مسجد شروع کرد.

وقتی او از سوریه آمده بود بعثی ها به او شک کرده بودند اما او در جواب گفت که من به خاطر این که پدرم فوت کرده آمده ام. یک بار او را بردند برای بازجویی. مادرم نگذاشت و گفت من باید همراه او بیایم. مادرم همراه او رفت. او را داخل اتاقی بردند و وقتی بیرون آمد مادرم پرسید که از تو چه پرسیدند؟ محمد گفت: کاغذی جلوی من گذاشتند و گفتند این را امضاء کن که شما عضو حزب بعث هستی! اما محمد امضاء نکرده بود. مدتی گذشت و دوباره آمدند و او را بردند. وقتی برگشت دوباره از او پرسید که با تو چکار داشتند گفت: اسلحه را جلوی من گذاشتند و گفتند این برگه را امضاء کن و تهعد بده که با ما هستی اما او امضاء نکرد و گفت که بیایید مرا بکشید اما من تعهد نمی دهم که با شما باشم. بعد از مدتی او را رها کردند و بار دیگر به خانه هجوم آوردند و او را شبانه بردند و دیگر از او خبری نشد.


نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.