ناصر فولادي
نام پدر : ماشاءالله
دانشگاه : صنعتي شريف
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : مهندسي متالوژي
مكان تولد : كرمان (كرمان)
تاريخ تولد : 1338/10/7
تاريخ شهادت : 1361/03/03
سمت : مسئول تبليغات جنگ
مكان شهادت : خرمشهر
عمليات : آزادسازي خرمشهر(الي بيت المقدس)
سخنرانی شهید ناصر فولادی در مورد شهید اخلاقی

بسم الله الرحمن الرحیم

"الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ"

خواهران و برادران می بخشید چند دقیقه ای وقتتان را می گیرم ولی لازم بود بدانید محمود چطوری شهید شد و برای چی شهید شد و چه طور امروز چند کلمه حرف می شنویم.

حدود سه ماه پیش با محمود حرکت کردیم با چهل نفر از برادران به طرف کردستان و بعد رفتیم کامیاران و دو ماه کامیاران بودیم بعد از کامیاران ماموریتمان تمام شد. دو ماه آمدیم بیاییم کرمان، کرمانشاه که رسیدیم با یکی از بچه های ستاد عملیات صحبت کردیم. بچه ها خیلی آرزو داشتند به مرز بروند مخصوصا محمود که خیلی آرزو داشت. مسئول موافقت کرد که ما را بفرستد. ۱۴ نفر از بچه ها از چهل نفر جدا شدند و به طرف سومار رفتند. از ۱۴ نفر ۵ تا از بچه ها خسته شدند و برگشتند و ۹ نفر مانده بود. ۹ نفر یک سری از بچه های بسیج بودند که درست نمی توانستند کار کنند. یک عده از برادران ارتشی بودند که کار می کردند اما نه زیاد.

دو تا تپه در منطقه بود که این دو تپه اگر به دست سپاه می افتاد، مزوران بعثی می بایست تا عراق بدوند.

صبح تاسوعا ارتش حمله اش را شروع کرد. صبح بعدش که عاشورا بود نمی توانستیم کاری بکنیم. مزدوران رفته بودند و پایین تپه رسیده بودند. توپ و تانک هایشان آن جا مانده بود و هیچ کاری نمی توانسند بکنند. صبح عاشورا بچه ها حرکت کردند و اتفاقا تصمیم داشتند اگر شهید شدند روز عاشورا حتما شهید شوند. روی همین مسئله به اصطلاح خودشان روزه ای گرفتند اما روزه نبود چون روز عاشورا، روزه صحیح نیست ولی خب سحری مانندی خوردند و حرکت کردند.

قدم به قدم تمام سنگرها را جلو رفتند تا رسیدند به محلی که توپ و تانک های ارتش همه آن جا بودند. هیچ کس قدرت نداشت جلو برود. محمود آمد آن جا و گفت امروز روزی است که ما باید خون مان را در راه اسلام بدهیم و این دو تپه را بگیریم، ما نباید زنده بمانیم. صبح که حرکت می کردیم هر کسی که سوال می کرد کجا می روید، محمود در جواب می گفت: یا می رویم پیش خدا یا می رویم پیش حسین، هیچ جا نمی رویم.

به حساب برادران پاسدار متوجه می شوند که حمله ۹ نفر در یک تپه یعنی چه؟ محمود شروع کرد به صحبت کردن و آیه ای را خواند و گفت: " إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ " اگر شما خدا را یاری کنید هیچ کس نمی تواند بر شما غلبه کند. نمونه عینی اش همین بود. ۹ نفر از تپه بالا رفتند. یکی از برادران همان دفعه اول تیر به فکش خورد و شهید شد. قرار گذاشته بودیم اگر کسی تیر خورد هیچ کس حق ندارد پهلوی تیرخورده بماند. باید بروند تپه را بگیرند و بعد بیایند به مجروح برسند. خب اگر زنده بود می رساندنش و اگر نمانده بود خب شهید شده بود.

به هر ترتیب که بود دو تا سنگر که پس می گرفتیم محمود عین شیر می غرید. واقعا مثل شیر بود. الله اکبرهای محمود یک ترسی در دل اینان انداخته بود که از ترس جانشان گذاشتند و فرار کردند. خود محمود به تنهایی ۴۰ - ۳۰ تا از مزوران را کشت. به هر شکل بود تپه تصرف شد و خب محمود با یکی از برادران دیگر، مهدی یوسفیان بالای تپه ۳ تا تانک زدند قبل از جریان ظهر عاشورا و بقیه بچه ها زیر رگبار کلاشینکف ایستادند و نماز جماعت خواندند.

برای ما قابل تصور نبود موقعی که می گفتند امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا نماز خوانده، آن هم نماز جماعت خوانده! باور نمی کردیم، می گفتیم چه طوری امام حسین وز عاشورا نماز خوانده؟! ولی حالا می فهمیم که محمود واقعا حسین وار بود. به حساب ایستادند نماز جماعت خواندند و حمله را شروع کردند. نه می دانستند که بالای تپه چند نفره، یک لشکر، ده نفر، ۲۰ نفر، ۵۰ نفر، صد نفر، خلاصه نمی دانستند. فقط می دانستند خدا در قرآنش گفته اگر یک نفر از شما مومن باشد حریف صد نفر است. همه به این معتقد بودند و خب الحمدالله شد.

مزدوران از ترس فرار می کردند و اسلحه انداخته بودند و بچه ها در این فرصت خط را باز می کردند. بالای تپه سه تا تانک زدند که از سه تانک دو تا تانک عقب نشینی کرد و یکی شروع کرد به زدند. محمود بلند شد تا تانک را بزند خب سعادتی نصیبشان شد و شهید شدند.

به هر حال مسئله شهادت محمود برای بچه ها حالت دیگری داشت، یک کم روحیه شان ضعیف شد ولی فورا یادشان آمد که محمود آرزویش این بود. آدم ناراحت نمی شود کسی به آرزویش برسد. فرضا من آرزویم این باشد که نان و پنیر بخورم هیچ کس ناراحت نمی شود، او هم همین طور بود.

محمود واقعا طالب شهادت بود. بارها در سخنرانی اش این را می گفت که تنها فاصله عاشق و معشوق یعنی آدم و خدا فقط مرگ است که هر چه زودتر باید این فاصله برداشته شود. چرا آدم هفتاد سال زندگی کند؟ حیف نیست آدم هفتاد سال از معشوقش دور باشد. هر چه زودتر برود به معشوقش برسد.

به هر حال محمود صفات محسنه اش خیلی زیاد بود که نمی شود در یک جلسه بگوییم اما یک سری اش را می گویم:

محمود کسی بود که خودسازی را از ۶ سال قبل شروع کرد. زمانی که آیت الله ربانی شیرازی جیرفت بود، حرکت کرد رفت جیرفت پیش آیت الله و او با سخنرانی که برای محمود کرد امام را به محمود شناساند. وقتی امام می گویند یعنی چه؟ وقتی می گویند خمینی یعنی چه؟ همان لحظات خط و مش محمود را مشخص کرد. همه خواهران و برادران بدانند محمود قبل از انقلاب از لحاظ اعلامیه، اسلحه، گروه های مسلحانه چقدر فعالیت داشت اما هیچ کس خبر نداشت. مهم ترین چیزی که واقعا در محمود بود اخلاص بود، واقعا اخلاص داشت. هر کار می کرد نمی گذاشت کسی بفهمد.

راجع به اخلاصش، یک رودخانه ای بود پشت جبهه که روی این پل یک سیم کشیده بودند برای تمرین کل تکاوران نیروی زمینی که روی این پل مانده بود. محمود در روز حاضر نمی شد این کار را بکند و می گفت نمی توانم، ولی در شب انجام می داد. یعنی پیش خود فکر می کرد نکند ریا باشد، بگویند محمود قوی است! در شب ساعت هشت مرا صدا کرد بیرون و گفت من می خواهم از پل رد بشوم. تو را می برم فقط برای این که اگر افتادم در رودخانه، بدانی. و این قدرت نمایی برایش مسئله ای نبوده یعنی بنا بود خودش را بسازد. با نیروی ایمانش رفت آن طرف و برگشت. رفتنی که هیچ کس نمی توانست برود. اما محمود با این جثه ضعیف ولی روح قوی رفت و برگشت.

نماز شب محمود هیچ موقع ترک نمی شد، هیچ وقت حتی یک شب نمی شد. در جبهه که بودیم یک شب خیلی باران می بارید تا زیرپوش انسان خیس می شد بچه ها لباس خشک نداشتند. هر کس در این موقعیت به فکر لباس بود که لباسی بپوشد و گرم شود ولی محمود در آن موقع، اول نماز شبش را خواند.

آدم واقعا نمی تواند راجع به محمود چه طوری بگوید. یک زمانی حضرت علی سرش را در چاه می کرد و صحبت می کرد آدم نمی فهمید یعنی چه، اصلا برایش قابل قبول نبود که حضرت علی (ع) چرا سرش را توی چاه می کرد و حرف می زده، با دیدن محمود برای آدم مشخص می شد.

یک مومن در سیر تکاملی اش به سوی الله به جایی می رسد که توده ی مردم نمی توانند درک کنند. حرکات محمود برای همه عزیز بود. هیچ کس نمی توانست حرکات محمود را بفهمد که چرا این کار را کرد، ولی برای خودش کاملا مشخص بود.

یک آبی بود پشت جبهه که خیلی سرد بود. در اولین فرصتی که محمود گیر می آورد آبی می آورد و گرمش می کرد و یک چایی دم می کرد ولی خودش نمی خورد چایی را می داد به برادران ارتشی برای این که روحیه ی آن ها بالا برود. ناهار و شام خیلی ارزش داشت، جیره خیلی ارزش داشت، محمود خودش دو تا پرس سرویس در روز داشت ولی نمی خورد. ولی واقعا فاجعه است ما این جا نشستیم، مردم می آیند توی صف نفت.

چه طور بگویم محمود از همه این ها رنج می برد. همین الان هم در قبر رنج می برد. ما این جا هنوز سر غذا، سر آب، سر نفت، سر کار بحث داریم. دو روز که نان مان نرسد شلوع می کنیم به هزار داد و بیداد کردن ولی محمود گرسنگی را می خورد اما شام و ناهار را نمی خورد. اکثر موقع ها محمود روزه بود.

باز یک روز در کامیاران بچه ها نشسته بودند و صحبت می کردند راجع به این که اگر بچه ها اسیر شدند، بگذارند اسیر شوند یا نه، این حق را از نظر اسلام دارند که تیر خلاص بزنند خود را بکشند یا نه. محمود بلند شد و شروع به صحبت کرد و گفت: برادران! شهید شدن با یک گلوله برای مسلمان ننگ است. ننگ است آدم با یک گلوله کشته شود. باید انسان را بگیرند، زجر بدهند، با قیچی تکه تکه کنند آن موقع ثواب دارد و انسان اجر می برد.

محمود دعایی را می خواند: " اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا قَتْلاً فى سَبیلِکَ تَحْتَ رایَةِ نَبِیِّکَ مَعَ اَوْلِیاَّئِکَ" .. خدایا کشته شدن در راه خودت را زیر پرچم پیامبرت، همراه با اولیائت روزی ما بفرما.

برای این که حسن ختام می باشد وصیت نامه محمود را یک بار دیگر می خوانم:

بسم الله الرحمن الرحیم

"ما الْحَياةَ عَقيدَةٌ وَ جِهادٌ " زندگی بستگی به جهاد است. امام حسین (علیه السلام)

پدر و مادرم شرمنده هستم از این که نتوانستم زحماتی را که درباره من متحمل شدید حتی گوشه ای از آن ها را جبران کنم. امیدوارم که به من ببخشایید. حتما برایم دعا کنید.

چنانچه خواهران و برادران بر اینجانب حقی دارند به خانواده ام مراجعه کند تا آن ها در این مورد اقدام کنند.

محمود اخلاقی

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.